7 C
تهران
چهارشنبه 2 فروردین 1402 ;ساعت: 16:36
کافه لیبرال

آزادی و غرب‌گرایی

«آزادی» یکی از بزرگ‌ترین پرسش‌های بشر در عصر مدرن بوده است. اگر به تاریخ یک‌ونیم قرن اخیر نگاهی بیندازیم، در ایران نیز از میانۀ عصر ناصری رفته‌رفته مفهوم آزادی مطرح شد، البته ته به معنای امروزی آن. کشاکش سر آزادی مسئله‌ای نبود که فقط متعلق به ایران باشد؛ مسئله‌ای جهانی بود. شعار اول انقلاب‌های بزرگ اروپا آزادی بود. «آزادی، برابری، برادری» شعار انقلاب فرانسه بود. انقلاب‌ها یکی پس از دیگری با شعار آزادی سر برمی‌آوردند، البته هر یک با تعریف ایدئولوژیک خود از آزادی. انقلاب‌های مارکسیستی‌ـ‌سوسیالیستی هم هدفی جز آزادی به آن معنای مورد نظر خود نداشتند. ممکن بود تعریف واحدی از آزادی وجود نداشته باشد، اما ارزش کانونی آزادی بود.

همین هم کار محافظه‌کاران را دشوار می‌کرد، زیرا حفظ موضعی که با آزادی در تضاد و تقابل به نظر رسد، کار بسیار دشواری بود. البته به زودی انقلاب‌های آزادی‌خواهانه خود چنان آزادی‌کُش و سرکوبگر از کار درآمدند که محافظه‌کاران می‌توانستند حس کنند روسفید شده‌اند و خوش‌بینیِ آزادی‌خواهان را به سخره گیرند. در این اثنا مشخص شد دریافت آزادی‌خواهان نسل‌های اول از مفهوم آزادی رومانتیک و عجولانه بوده است. رفته‌رفته کسانی که با شعار آزادی آمده بودند به دندان‌تیزترین سرکوبگران تبدیل شدند. اما این مسئله دعوا سر مسئلۀ آزادی را خاتمه نداد، بلکه آن را بیش از پیش پیچیده و غامض کرد.

با این مقدمه یادآوری می‌کنم در انقلاب ایران نیز آزادی شعار محوری بود. الیت اصلی انقلابی سر سه مفهوم «استقلال»، «آزادی» و «جمهوری» اتفاق نظر داشتند، اما آزادی محور بود، زیرا جوهرۀ استقلال و جمهوری نیز آزادی است. اما یکی از بزرگ‌ترین مشکلات نظری از اینجا شروع شد که به غلط این تصور جا افتاد که آزادی مفهومی غربی است. از آن‌جا که فُرم آزادی پیش‌تر در غرب تجربه شده بود، این گمان هم پدید می‌آمد که محتوای آزادی نیز امری غربی است. اما مسئله این است که آزادی امری «انسانی» است و یک پدیدۀ فرهنگی متعلق به گسترۀ جغرافیای خاصی نیست. جناح محافظه‌کار یا سنت‌گرا در ایران خیلی زود این شائبه را مطرح کرد که آزادی امری غربی است و از تن دادن به آزادی باید خودداری کرد، زیرا سرشتی بیگانه دارد و تن دادنی به امر بیگانه به زودی ما را به «ازخودبیگانگی» و «هویت‌سوزی» می‌کشاند. پیشرو بودن غرب در ایجاد نهادهای آزادی نیز در ظاهر امر مهر تأییدی بر این شائبه بود.

آزادی یک امر غربی نیست، بلکه امری کاملاً انسانی است. اما در عوض نکتۀ مهم و اساسی این است که آزادی «زمانمند» و «مصنوع» است. این دو مسئله به ما کمک می‌کند تا آن نگاه رومانتیک و شیداگونه به آزادی را اصلاح کنیم. آزادی هم مانند علم و تکنولوژی در عصر جدید تحقق پیدا کرده است. مگر در غرب سیصد سال پیش آزادی وجود داشت؟ مگه تا 1860 در آمریکا برده‌داری وجود نداشت؟ در غرب نیز آزادی رفته‌رفته «پدید آمد». همون‌طور که زمان لازم بود تا انسان ماشین را اختراع کند، آزادی هم برای تولد خودش باید تا عصر جدید در زهدان تاریخ می‌ماند…

مخالفان آزادی چون در برابر اصل آزادی انسان پاسخ درخوری نداشتند، ادعا کردند آزادی مفهومی غربی است. آیا خودرو، هواپیما و پزشکی چون اول‌بار در غرب ساخته شدند، «غربی»‌اند و با خو و فرهنگ سایر مردمان سازگار نیستند؟ مسئله این است که آزادی هم نوعی «مصنوع» است که در فرهنگ مدرن ساخته شده است. اما این‌که آزادی امری «انسانی» است، به معنای «مطلق» بودن آن نیست؛ یعنی چنین نیست که در هر زمان و مکانی لازم‌الاجرا یا ممکن‌الاجرا باشد، زیرا آزادی «اجراشدنی» نیست، بلکه «آفریدنی» است و وقتی ملزومات وجود ندارد، «آفرینش» بی‌معناست. خطای آزادی‌خواهان مطلق‌نگری بود و نفهمیده بودند آزادی «مصنوع» است، نه «صانع». همین خطای شناختی باعث شد تمایل یابند آزادی را شتابزده «اجرا» کنند، در حالی که «جوهر» آزادی هنوز وجود نداشت و اجرای بی‌جوهر محال است.

در این‌جا نمی‌خواهم وارد این بحث مفصل شوم که «جوهر» آزادی چیست، اما به همین ادعا بسنده می‌کنم که «آزادی مصنوع و زمانمند است» و این یعنی باید آن را به مرور «ساخت». این «ساختن» دوشادوش سایر «مصنوعات» پیش می‌رود و تابع آن‌هاست. بنابراین، نتیجه‌گیری روشن است: هر چه مصنوعات جامعه فزونی یابد، آزادی هم باید «متعاقب آن» فزونی یابد، زیرا آن مصنوعات «جوهر» آزادی را پیشاپیش فراهم آورده است. و نتیجه‌گیری دیگر این‌که «نقض آزادی» و ممانعت از آن از سوی حاکم روزبه‌روز به خطای بزرگ‌تری تبدیل می‌شود. یعنی سرکوب آزادی امروز خطای انسانیِ به مراتب بزرگ‌تری است، تا سرکوب آزادی در صد سال پیش از این.

هنر نخبگان یک جامعه این است که «روند آزادی» را در خردی جمعی و با همکاری یکدیگر «تنظیم» کنند. کاری که بسیار دشوار است. ما در این کار کارنامۀ موفقی نداریم.

مهدی تدینی

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی

مطالب بیشتری که ممکن است مورد علاقه شما باشند

از ریشه‌های عمیق یهودی‌ستیزی…

cafeliberal

«ادیان سکولار و بهشت و دوزخ زمینی»

cafeliberal

جنون آدمفروشی

cafeliberal

دلایل لیبرالیسم‌ستیزی

cafeliberal

نقد و بررسی کتاب لیبرالیسم فون میزس

cafeliberal

«ایران و ابرقدرت‌ستیزی»

cafeliberal

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه شما استفاده می کند. ما فرض خواهیم کرد که شما با این مسئله موافق هستید ، اما در صورت تمایل می توانید انصراف دهید. تائید بیشتر بخوانید