《دولت در حقیقت نفی آزادی است، توسل به خشونت یا تهدید به خشونت به قصد وادار ساختن تمام مردم به اطاعت از دستورات آن است-چه با آن موافق باشند یا نه. تا آنجا که حوزه قدرت دولت گسترش یابد، اجبار افزایش یافته و آزادی محو میشود.》
سوسیالیسـم، حاکمیـت یـک دیکتاتـور یـا کمیتـهای از دیکتاتورهـا را جایگزیـن حاکمیت مصرفکننــدگان میســازد.
آنچـه کـه نقد اقتصـادی سوسیالیسـتها از سـرمایهداری را بــهطــور کلــی بیاعتبــار میســازد، ناتوانــی آنهــا در درک حاکمیــت مصرفکننــدگان در اقتصــاد بــازار اســت. آنها، تنهــا ســازماندهی سلســله مراتبــی شــرکتها و طرحهــای مختلــف را میبیننــد و از درک ایــن موضــوع کــه سیســتم سـود و زیان، کسـبوکار را وادار میکنـد تـا بـه مصـرفکننـدگان خدمترســانی کنــد، عاجزنــد. اتحادیههــا در برخــورد بــا کارفرمایــان خــود بــه گونــهای عمــل میکننــد کــه گویــی تنهـا بدخواهـی و طمـع قصـد دارد آنچـه مدیریـت مینامنـد را از پرداخــت دســتمزدهای بالاتــر بــازدارد. کوتهفکــری آنهــا چیــزی فراتــر از درهــای کارخانــه را نمیبینــد. آنهــا و نوچههایشــان در مــورد تمرکــز قــدرت اقتصــادی ســخن میگوینـد و متوجـه نیسـتند کـه قـدرت اقتصـادی در نهایت در دســتان خریــدار اســت کــه خــودِ کارمنــدان، اکثریــت عظیـم آن را تشـکیل میدهنـد. ناتوانـی آنهـا در درک چیزها، آنگونــه کــه هســتند، در اســتعارههای نامناســبی ماننــد “پادشــاهی صنعتی” و “دوکنشــینهای صنعتــی” منعکــس میشــود. آنهــا در درک تفــاوت یــک پادشــاه یــا دوک حاکــم کــه تنهــا توســط یــک فاتــح نیرومندتــر میتوانــد خلــع شــود و یــک “پادشــاهِ شــکلات” کــه “پادشــاهی” خــود را بــه محــض حمایــت مشــتریان از تامینکننــده دیگــر از دســت میدهـد، بسـیار کـودن هسـتند. ایـن تحریـف، ریشـه تمـام برنامههــای سوسیالیســتی اســت. اگــر هــر یــک از رؤســای سوسیالیسـت تـلاش میکرد از طریـق فـروش هـاتداگ امـرار معـاش کنند، در مـورد حاکمیـت مشـتریان چیزهایـی میآموخت. امــا آنهــا انقلابیــون حرفــهای بودنــد کــه تنهــا کارشــان برافروختــن جنــگ داخلــی بــود.
متن کامل بصورت فایل پی دی اف