اسطوره را همیشه نتیجه ی فعالیت ناآگاه و محصول تخیل آزاد توصیف کرده اند،اما در سیاست اسطوره هایی می بینیم که طبق نقشه ساخته و پرداخته شده اند ، اسطوره های سیاسی جدید آزادانه رشد نمی کنند ، بلکه مصنوعاتی هستند که به دست صنعتگرانی ماهر و زیرک ساخته شده اند ، اسطوره سیاسی مانند ماری است که قبل از گزیدن طعمه خود را قربانی کرده است.
تکنیک اسطوره دولت شامل چهار بخش است که همه ی آنها در خدمت هدف واحدی قرار می گیرند ، که عبارت است از منع داشتن اندیشه ای مستقل و منع بحث انتقادی ، این تکنیک ها از این قرارند
۱- دستکاری زبان به گونه ای که مانع تفاهم و ارتباط شود ، یا لااقل ارتباط را محدود کند ، ۲- مناسکی کردن اعمال نا مرز میان زندگی خصوصی و عمومی ازبین برود ، ۳- از بین بردن همه ی ارزش های ایده آل و نشاندن تصاویر ملموس نیک و بد به جای آنها ، تا در مورد همه ی تصمیم گیری ما پیش داوری وجود داشته باشد ، ۴- تفسیر مجدد زمان و تاریخ به منزلهٔ « سرنوشت » که توجیح غایی تسلیم شدن شخص در برابر دولت توتالیتر باشد
دو تکنیک نخست خلاقیت اندیشه و عمل را محدود می کنند ، و دو تکنیک دیگر جانشین اندیشه و عمل خلاق می شوند.ارنست کاسیرر معتقد است که اسطوره ی دولت بدان گونه که رهبران یک حکومت تبلیغ می کنند،از لحاظ جوهری مانند ظهور اعتقادات اسطوره ای در فرهنگ نیست،اما نقش و توان«اسطوره ی دولت»به نظر کاسیرر،از اسطوره به عنوان یک پدیده ی بنیادین اجتماعی ناشی می شود،در اندیشه ی اسطوره ای ذهن منقاد و زندانی نیروی اعتقادات خود می شود،اما این اعتقادات شخصی نیستند بلکه جمعی اند و موجب پیوند شخص با گروه می شود
1️⃣تکنیک ا ) زبان معمولآ هم خصلت تحریک عواطف را دارد و هم خصلت رساندن معنا را ، کاسیرر می گوید : که هر دو نقش در خدمت«ایجاد ارتباط جمعی و فهم متقابل» قرار دارند ، اما با این انتقال تأکید از زبان توصیفی به زبان عاطفی واژه هایی که برای نامیدن اشیاء و بیان اندیشه ها به کار می رفتند ، اکنون می توانند موجب بر انگیختن احساس تنفر و انزجار و تحقیر و بد گمانی شوند ، برای دستکاری زبان در مقیاس قومی باید وسایل تکنولوژی ارتباط جمعی در دسترس باشد،به کار گیری مداوم و دقیق زبان دستکاری شده رفته رفته،مانع بحث بی طرفانه وفارغ از حب و بغض خواهد شد،زیرا لازمه بحث بی طرفانه پیراسته بودن واژه ها از احساسات و پیشداوری ها است،در زبانی که واژه ها لبریز از احساسات و تنفر و انزجار و بد گمانی باشند بحث بی طرفانه و بی غرضانه نا ممکن است
2️⃣تکنیک ۲ ) کاسیرر معتقد است که هیچ چیز مانند مناسکی شدن زندگی که از طریق تظاهرات عمومی و مداوم«تعلق داشتن»[ به یک مسلک یا نژادی خاص]صورت می گیرد نمی تواند «احساس شخصیت و مسئولیت فردی ما را از بین ببرد»هدف از مناسکی کردن زندگی این است که دیگر میان زندگی خصوصی و زندگی عمومی مرزی موجود نباشد،این نیز بخشی از دستکاری کردن زبان است ، درود فرستادن به هیتلر همه جا حاضر و بلند کردن دست به نشانه سلام دادن به او ، اعمال مناسکی مداوم و روزمره ای بود که در رایش سوم اجرا می شد ، این اعمال شعائری به تشکیل گروهای مختلف نیز تعمیم می یافت مانند گروهای جوان ، گروهای کارگر ، گروهای مادر ، و همه ی این گروها ، آرم ها و نشانه ها ، و اونیفورم ها و مناسک ویژه ی خود را داشتند ، کاسیرر می گوید : که تأثیر مناسکی کردن این بود که احساس خلاقیت و خود جوشی انسان را کاهش می داد ، هیچ چیز بیش از اجرای یکنواخت این شعائر و مناسک نمی تواند نیروهای فعال ، قدرت قضاوت و قوه ی تمییز انتقادی ما را از کار بیندازد و احساس شخصیت و مسئولیت فردی ما را از این ببرد
3️⃣تکنیک ۳ ) برای متحد کردن همه ی اعضا ی جامعه ارزشی ساده و واحد به عنوان ارزشی عالی اعلام می شد و این ارزش هیچ ارزش دیگری را در کنار خود تحمل نمی کرد ، این ارزش « اسطوره ی نژاد » بود ، اما نژاد آریایی یا نژاد سالار ابدآ ارزش نیست ،زیرا ارزش ها ، معیارها یا هنجارهای ایده آل اند ، نژاد مانند هر گروهی از مردم چیزی ملموس است ، نه چیزی انتزاعی مانند « خوب » « درست »« حقیقی » یا « زیبا » اما ارزش اصیل،معیار بهنجار برای سنجش آنچه هست ارائه می دهد،اما برداشت نژاد سالار وارونه ی این عمل می کند ، یعنی « آنچه باید باشد » را با « آنچه هست » می سنجد ، با تکنیک اسطوره معنای ارزش وارونه می شود ، بدین معنی که مدلول معمول « باید باشد » و « آنچه هست »را تکنیک اسطوره چنین وارونه می کند:« وجود مقدم بر اخلاق است و عامل تعیین کننده ی آن باقی می ماند » طبق ایدئولوژی نژاد سالار،شخص بر پایه ی اعمالی که انجام می دهد شریف و با فضیلت شناخته نمی شود ، بلکه بر عکس طبق تعریف نژاد سالار،آنچه را که یک شخص متعلق به نژاد شریف و والا انجام می دهد ، باید خوب دانست
تصویر نژاد آریایی سالار به عنوان عالی ترین خوبی ، تصویر بسیار ساده ای است که هر کس می تواند اورا درک کند ، سادگی آن به سبب شکل و فرمش است ، نه محتوایش ، هر محتوایی را می توان در این قالب ریخت ، می توان هر نژادی را نژاد سالار قلمداد کرد ، می توان هر دین یا هر عقیده ای سیاسی را معیار و میزان سنجش دیگر امور دانست ، این نوع تفکر جهان را به شیوه ی خاصی تصور می کند ، این تصویر مطلق گرایانه است ، و جز خود چیز دیگری را قبول ندارد ، و تحمل نمی کند ، بر پایه ی چنین نظری ، هیچ امیدی نمی توان داشت که مثلآ فردی از نژاد غیر آریایی ،( یا غیر دینی ) فردی شریف و والا شناخته شود ، ( از دیدگاه مطلق گرا از هر سلکی تغییر و تحول امری محال است )متطق اسطوره همین است ،« برای ابداع » چه به توسط فرد صورت گیرد چه قوم ، امکانی وجود ندارد و برای تلبیس و سوء فهم نیز وقتی نیست ،امور همین طور که اکنون هستند همیشه بوده اند و همیشه نیز خواهند بود ،زیرا ذهن چنین شخصی آماده ای این است که هر نوع انتقادی را نوعی توطئه بداند،چنین کسی ناتوان از درک دیدگاهی است که اجازه می دهد معیار دیگری برای انتقاد از اعتقاداتش به کار گرفته شود،زیرا چنین کسی اعتقاد خود را برترین دیدگاه می داند.
4️⃣تکنیک ۴ ) سرانجام آنکه تکنیک اسطوره ، برداشت اسطوره ای از زمان و تاریخ را به منزلهٔ « تقدیر » می پروراند ، این کار با وسایل گوناگون صورت می گیرد ، ولی در میان این همه وسایل امر مهم تر امر پیشگویی در امور سیاسی است ، ( البته به معنای غیب گویی جادوگر ) کاسیرر می نویسد : « دیگر آن نوع ابتدایی فال بینی یا پیشگویی با قرعه را نداریم ، دیگر پرواز پرندگان را رصد نمی کنیم ، و امعاء و احشاء جانوران را قربانی را معاینه نمی نماییم ، بلکه روش پیش گویی بسیار ظریف تر و پرداخته تری بوجود آورده ایم ، روشی که ادعا می شود علمی و فلسفی است ، سیاست مداران جدید به درستی دریافته اند که توده های عظیم مردم را با نیروی تخیل آسان تر می توان به جنبش در آورد ، تا با نیروی مادی محض ، سیاستمداران از این موضوع استفاده ی بسیار کرده اند ، سیاست مدار نوعی پیشگویی عمومی شده است ، پیشگویی عنصر اساسی در فن جدید رهبری سیاسی است ، یکی از بارزترین خصوصیات آثار ناسیونال سوسیالیستی و سخنرانی های هیتلر این بود که در آنها همیشه به مشیت الهی ارجاع می شد ، این خواست الهی ، به عنوان تقدیر یا سرنوشت ، در تاریخ مداخله می کرد ، نقش سیاسی مفهوم « تقدیر » ( یا مفهوم « قانون تاریخ » ) این بود که از بین بردن روش های دمکراتیک را توجیه کند ، رهبر نخبه می داند که چه « باید » باشد و بنابر این چه باید کرد ، و چون مصون از خطا و لغزش است ، می تواند خواست الهی را برای مردم تفسیر کند ، و بدین ترتیب هر عملی را که انجام می دهد این گونه توجیح کند که انجام آن از واجبات بوده است ، برداشت پیامبر گونه فقط بخشی از ایدئولوژی نازیسم نبود ، بلکه عقیده ای بود که مقبولیت آکادمیک نیز به دست آورده بود و حتی پیش از آن که عقیده ی رسمی در رایش سوم شود در میان فرهیختگان و درس خواندگان اشاعه یافته بود ،
📄کاسیرر به توفیق فوق العاده کتاب اشپنگلر به نام انحطاط غرب اشاره می کند ، کتابی که می گفت تاریخ هیچ هدفی ندارد و انسان هیچ کاری نمی تواند بکند جز اینکه آن را به عنوان تقدیر بپذیرد ، علاوه بر اشپنگلر ، برداشت هایدگر از پرتاب شدن [ یا هبوط ] انسان به جهان ، از نظر کاسیرر ، نمونه ی بارز آن نوع تفکر فلسفی است که نشان می دهد چگونه می توان نیاز به تسلیم شدن در برابر « سرنوشت » را بیان کرد ، کاسیرر می گوید که اشپنگلر و هایدگر اتخاذ گرایشی انفعالی را تشویق می کردند ، عقاید آنها نمی تواند به انسان بیآموزد که چگونه نیروهای فعال خود را بپرورد تا بتواند زندگی فردی و اجتماعی خویش را شکل دهد ،اسطوره ی دولت ، تنها اثری در باره ی نازیسم آلمان نیست بلکه کتابی در باره شکل جدیدی از سیاست است که نازی ها مبدع آن بودند و آن را بکار بستند.
📚از کتاب مهم”اسطوره دولت”-ارنست کاسیرر فیلسوف نوکانتی-ترجمه یدالله موقن