در ژانویه سال ۱۹۶۸، ارتش ویتنام شمالی، حملهای غافلگیرکننده علیه نیروهای آمریکایی انجام داد. این حمله، حمله تت (Tet Offensive) نامیده شد. “تت” جشن سال نوی قمری است.
در ویتنام، سنتی دیرینه وجود داشت که در روز تت هیچ جنگی صورت نمیگرفت. اما در سال ۱۹۶۸، فرماندهان ارتش ویتنام شمالی تصمیم گرفتند این سنت را زیر پا بگذارند با امید غافلگیری آمریکاییها، که با نیرویی عظیم آنها را شکست دهند و به جنگ ویتنام بهسرعت پایان دهند. پس به بیش از ۱۲۵ هدف در سراسر کشور با بیش از ۸۵,۰۰۰ سرباز حمله کردند.
و اما نکته شگفتانگیز : ایالات متحده آمریکا در واقع هر یک از این حملات را بدون استثنا دفع کرد و پس از یک هفته، بیشتر نبردهای اصلی پایان یافته بود، و آمریکا کمتر از ۱۰۰۰ سرباز از دست داده بود.
ویتنام شمالی ۳۵,۰۰۰ نفر از ۸۵,۰۰۰ سرباز خود را از دست داد و اگر به جنگ ویتنام به طور کلی نگاه کنیم، میبینیم که آمریکا ۵۸,۰۰۰ نفر را از دست داد، در حالی که ویتنام شمالی بیش از ۳ میلیون نفر را از دست داد.
با بررسی دقیقتر میبینیم آمریکا تقریباً در تمامی نبردهای اصلی پیروز شده بود. پس چه شد؟
این موضوع سوال بسیار جالبی را مطرح میکند: چگونه ممکن است همه نبردها را ببری، دشمن را نابود کنی، اما جنگ را ببازی؟!
این سوالات جدیدی درباره درک ما از مفهوم پیروزی و شکست را، مطرح میکند.
جیمز کارسی، الهیدان دانشگاه نیویورک، کتاب کوچکی به نام «بازیهای محدود و بازیهای نامحدود» نوشته است که در آن درباره بازیها و نحوه بازی کردن ما صحبت میکند.
او اساساً میگوید اگر حداقل دو رقیب وجود داشته باشد، یک بازی شکل میگیرد.
ولی دو نوع بازی وجود دارد:
بازی محدود و بازی نامحدود.
بازیهای محدود با ویژگیهایی چون بازیکنان شناختهشده، قوانین ثابت، و هدفی توافقشده تعریف میشوند: مانند فوتبال.
همه با قوانین موافقیم. همه میدانیم هر کس امتیاز بیشتری در پایان بازی داشته باشد، برنده است.
بازی پایان مییابد و همه به خانه میروند.
اما، بازی نامحدود اینگونه تعریف میشود که بازیکنان میتوانند شناختهشده یا ناشناخته باشند، قوانین قابلتغییرند، و هدف از بازی، ادامه بازی است: یعنی زنده ماندن بازیکن.
وقتی یک بازیکن محدود با بازیکن محدود دیگری روبهرو میشود، سیستم پایدار است: مانند فوتبال.
وقتی بازیکن نامحدود با بازیکن نامحدود بازی میکند نیز، سیستم پایدار است: مانند جنگ سرد، زیرا در آن برنده یا بازندهای نیست. پس، بازی ادامه مییابد تا زمانی که یکی از بازیکنان، دیگر اراده یا منابع لازم برای ادامه بازی را نداشته باشد و از آن خارج شود.
اما مشکل زمانی پیش میآید که یک بازیکن محدود در برابر یک بازیکن نامحدود قرار میگیرد، زیرا بازیکن محدود برای پیروزی بازی میکند، ولی بازیکن نامحدود برای ادامه دادن بازی، برای بقا و زنده ماندن!
این دو نوع بازیکن تصمیمهای استراتژیک بسیار متفاوتی اتخاذ میکنند. و در نهایت، آنچه اتفاق میافتد این است که بازیکن محدود خود را در یک باتلاق مییابد.آنها خود را خسته و ناامید مییابند، و اراده و منابع لازم برای ماندن در بازی را از دست میدهند.
این دقیقاً همان چیزی است که برای آمریکا در ویتنام اتفاق افتاد. آمریکا برای پیروزی میجنگید، در حالی که ویتنامیهای شمالی برای بقای خود میجنگیدند!
انتخابهای استراتژیک بسیار متفاوتی صورت گرفت. مسئله این نیست که آمریکا از نظر توانایی نظامی یا استراتژی “شکست خورد”، بلکه این است که آنها از نظر اراده یا منابع، توان ادامه بازی را از دست دادند و در نتیجه از آن کنار کشیدند!
و این مرا به فکر فرو میبرد. چیزی به نام “پیروزی در سیاست جهانی” وجود ندارد. چیزی به نام “پیروزی در حکمرانی” هم وجود ندارد.
و قطعاً چیزی به نام “پیروزی در کسبوکار” هم وجود ندارد. اما وقتی به زبان بسیاری از رهبران گوش میدهیم، متوجه میشویم که آنها نمیدانند در چه نوع بازیای حضور دارند.
آنها درباره اول بودن، بهترین بودن، یا شکست دادن رقبا صحبت میکنند.
بر اساس چه چیزی؟ بر اساس کدام معیار؟ در چه بازه زمانی؟ اینها بازیهای نامحدود هستند!
و وقتی با ذهنیتی محدود در یک بازی نامحدود بازی میکنیم، چند نتیجه بسیار قابل پیشبینی بهدنبال دارد: اعتماد کاهش مییابد، همکاری کاهش مییابد، نوآوری کاهش مییابد، و در نهایت ما از نظر اراده یا منابع، توان ادامه بازی را از دست میدهیم.
و در دنیای کسبوکار، به این وضعیت یا «ورشکستگی» میگویند، یا «ادغام و تملک»!