درک سوسیالیستهای مذهبی از اقتصاد چه بود؟
✍️ امیرحسین خالقی/ اقتصاددان
کسانی از اهل فن امثال علی شریعتی و تعدادی دیگر از جمله حبیبالله پیمان، ابوالحسن بنیصدر، محمد نخشب و کاظم سامی را سوسیالیستهای مسلمان مینامند، از این لفظ چنین برمیآید که بناست با حفظ اعتقادات مذهبی به دنبال آرمانهای سوسیالیسم مانند عدالت اجتماعی باشند.
از میان سوسیالیستهای مسلمان البته علی شریعتی اقبال بیشتری یافت، با آنکه ابوالحسن بنیصدر هم از اقتصاد توحیدی گفت و حتی از قدرت سیاسی هم بینصیب نماند و امثال حبیبالله پیمان هم در ترویج اندیشهشان کم نگذاشتند، ولی به جایگاه ویژه علی شریعتی و نفوذ معنوی وی نرسیدند.
شریعتی البته که از مفاهیمی مانند ارزش اضافی و کلونیالیسم و امپریالیسم و بردهداری و مانند آن که در بحثهای اقتصاد سیاسی و تاریخ اقتصاد رایجاند زیاد بهره میگرفت، ولی روشن بود که مثل بسیاری دیگر چیز زیادی از علم اقتصاد به معنای خاص فهم و بررسی علمی تولید و توزیع و مصرف نداند. مسالهاش هم اینها نبود، مثل خیلیهای دیگر دغدغهاش استثمار بود و بیشتر به بازتوزیع فکر میکرد و البته نگاه مثبتی به مالکیت خصوصی نداشت.
علتش هم روشن بود، برای برانگیختن جوانها و نوجوانهایی که مخاطبانش بودند به اینها نیاز داشت، حرف از کمیابی هرچند توصیف درستی از واقعیت باشد، ولی به کار هوایی کردن جوانها نمیآید. در یکی از مشهورترین حرفهایش گفته بود: «سوسیالیسم انسان را از بندگی اقتصادی در نظام سرمایهداری و زندان مالکیت استثماری و منجلاب بورژوازی، آزاد میکند و روح پست سودجویی فردی و افزونطلبی مادی را که جنون پولپرستی و قدرتستانی و هیستری رقابت و فریبکاری و بهرهکشی و سکهاندوزی و خودپرستی و اشرافیت طبقاتی زاده آن است، ریشهکن میسازد و جامعه را و زندگی را جولانگاه آزاد و باز و یاریدهندهای برای تجلی روح حقپرستی و تعالی وجودی و تکامل اجتماعی و رشد نوعی میکند…».
البته منظور وی از سوسیالیسم به اصطلاح مارکسیسم و کمونیسم (بخوانید اقتصاد دستوری در شوروی و بلوک شرق) نیست و به آنها هم میتازد و معتقد است در آنها هم در نهایت خلق و خوی حیوانی آدمها تغییر نمیکند و حاصل کار آنها هم در نهایت خیلی تفاوتی با «انسان بورژوای غربی» ندارد. البته در سوسیالیسم تخیلی شریعتی حرف از بازتوزیع صرف هم نیست و فراتر از اینهاست، گفته بود: «روشن است که به چه معنایی ما مارکسیست نیستیم و به چه معنایی سوسیالیستیم. مارکس، به عنوان یک اصل علمی و کلی، اقتصاد را زیربنای انسان میگیرد و ما درست برعکس به همین دلیل با سرمایهداری دشمنیم و از انسان بورژوازی نفرت داریم و بزرگترین امیدی که به سوسیالیسم داریم این است که در آن، انسان، ایمان و اندیشه و ارزشهای اخلاقی انسان، دیگر روبنا نیست، کالای ساخته و پرداخته زیربنای اقتصادی نیست، خود علت خویش است، شکل تولیدی به او شکل نمیدهد، در میان دو دست آگاهی و عشق آب و گلش سرشته میشود و خود را خود انتخاب میکند، میآفریند و راه میبرد.»
شریعتی تصور میکرد کافی است اراده لازم با کمی چاشنی عشق و عرفان وجود داشته باشد تا بتوان دنیا را گلستان کرد و از کمیابی گریخت و «عدالت اجتماعی» را تمام و کمال محقق کرد، انگار که اسیدی به نام «آگاهی» هست که انسانها را دگرگون میکند، فقط کافی است دوز کافی از آن را مهیا کنیم تا انسانهایی که حتی در نظامهای کمونیستی هم بعد از مدتی به «اصل» خود برمیگردند، رام و اهلی شوند. چنین نگاهی به میزان تواناییهای انسان در تغییر احوال جهان البته روشن بود که جز به رویااندیشی نمیانجامید و حاصلش ماموریت غیرممکن «مهندسی سرشت آدمها» بود.
رویکرد رمانتیک شریعتی به همهکس و همهچیز و ارادهگرایی وی شاید در میان مخاطب کمسن و سال جاذبه ایجاد میکرد، ولی آنقدر با واقعیتها فاصله داشت که بعید بود اهل فن آنها را جدی بگیرند. اندیشه او محصولی بیکیفیت از فرانسه آن روزگار بود که چپزدگی و میل به تغییر در آن غوغا میکرد، میخواست همه چیز را عوض کند، بدون آنکه کمترین تصوری از دشواریهای راه و حتی نتیجه نهایی کار داشته باشد.
#تجارت_فردا
@tejaratefarda