دولت ایران به مفهوم واقعی وجود ندارد و فرد در این کشور همه چیز است. در حالیکه افراد، اعتنا و باکی از دولت ندارند، دولت چه میتواند باشد؟ مردم ایران از هر جهت شباهت به اهالی روم دارند که از هر حکومتی روی کار آمد اعم از خوب یا بد، چپاولگر یا با حسن نیت نفرت داشت و از آن ناراضی بود. مردم ایران از وفادارای سیاسی ناتوان هستند اما از عشق به میهن سرشارند. عملاً هیچ دستگاه اداری وجود ندارد و اگر هم باشد بسیار ضعیف است. اگر از نظم و انضباط شهری بگذریم سایر تشکیلات و ادارات دولتی ایران چیزی جز اسم بیمسمی نیست زیرا دستگاه دولتی وقتی وجود دارد که دولت درآمد داشته باشد و بتواند مالیات وصول کند. طبقه مالیات دهنده به قدری در پرداخت مالیات سوء نیت به خرج میدهد که چیزی عاید خزانه دولت نمیشود. گاهی مودیان، مامور دولت را کتک میزنند و از خود میرانند. حاکم شهر نیز با اینکه شاهد ماجراست، کاری از دستش ساخته نیست زیرا سرباز و مهمات ندارد و به هر حال مایل به کار بردن زور و خونریزی نیست.
بطور خلاصه وقتی میگویم که در ایران، دولت بمعنای حقیقی وجود ندارد، اغراق نگفتهام. البته من شاهد بیدادگریهای فراوان بودم اما هرگز ندیدم اینگونه اعمال از حد معینی تجاوز کند. حاکمی که معزول میشود، کمتر اتفاق میافتد که تمام دارایی او را از دستش بگیرند. به بهانه تسویه حساب[چون مداخل از مشاغل دولتی داشته]، بخشی از آنچه را که چپاول کرده از وی میگیرند ولی آنقدر برایشان میگذارند که بتواند شغل دیگری بخرد و آنچه را لازمهء آبرویش در برابر دیگران است، داشته باشد. همینطور حاکم در مورد زیردستانش. ابتدا از وی دهتومان مطالبه میکند اما عاقبت به چهار تومان راضی میشود. طبقه تاجر نیز که به یقین ثروتمندترین طبقه کشور است، هیچ سهمی در هزینههای عمومی به عهده نمیگیرد و از مالیات جز حقوق گمرکی چیزی نمیشناسد.
دولت ایران بمناسبت جنگ با انگلستان تصمیم گرفت از بازرگانان “اعانه” جمعآوری کند. اما در همه جا بازرگانان و کسبه ضمن تاکید به ایمان مذهبی خود اعلام کردند، رسوم و قوانین آنان را ملزم به هیچ نوع فداکاری نمیسازد و لذا قصد دارند دیناری نپردازند و در شهرهایی که ماموران دولت سماجت به خرج میدادند، قصد خود را با بست نشستن در مساجد ثابت کردند. اگر شخصی در اروپا[فرانسه مثلا] برای نپرداختن بیست فرانک مالیات از روی بیست هزار فرانک ثروتش به کلیسا پناه ببرد، درباره او چگونه قضاوت خواهیم کرد؟ این درست همان چیزی است که در ایران روی داد با این تفاوت که همین شخص که به نظر ما مسخره جلوه میکند، در نظر ایرانیها یک آدم عاقل است که دارد از حقوقش دفاع میکند و بعنوان مردی شجاع توانسته ادعاهای پوچ دولت را با شکست روبرو سازد.
از طرفی دیگر در ایران سقوط و بدبختی اشخاص به عمق و اهمیت جاهای دیگر نیست. منظورم این است که در ایران هیچکس باور ندارد که یکباره وضعش چنان تغییر کند که مجبور شود برای امرار معاش شب و روز کار بکند یا از گرسنگی بمیرد. چون در ایران مواد غذایی آنقدر ارزان و یافتن مسکن آنقدر آسان و اشخاص آنقدر گشاده دست هستند و دامنهء تعاون عمومی چنان بسیط و مشفقانه است که باید ستایش کنم هر کس بیحساب به دیگری کمک میکند بعنوان اینکه استحقاق دارند. بیخیالی و عدم نگرانی از نیازهای اولیه زندگی سبب شده است که ملت ایران بسیار شاد و بیغم باشد و به لذتجویی اهمیت زیاد بدهد. در دنیا جایی را سراغ ندارم که مردم به اندازه بازار تهران یا اصفهان یا شیراز تفریح بکنند.