دقیقترین و نافذترین تعریف درباره دولت مدرن را ماکس وبر ارائه کرده است. وی در تعریف خود از دولت بر ۳ وجه اصلی دولت مدرن تاکید دارد که عبارتنداز: قلمرو سرزمینی، انحصار تملک قوه قهریه و مشروعیت.
به زعم وبر، دولت یک جامعه انسانی است که به گونهای موفقیتآمیز داعیه انحصار استفاده مشروع از نیروهای مادی و امکانات و ابزار لازم برای اعمال اختیارات خود در محدوده قلمرو معینی را دارد. منظور وی این است که نه تنها دولت قدرت تضمین اطاعت از سوی شهروندان خود را دارد، بلکه از حق مشروع و لازم برای چنین کاری نیز برخوردار است؛ بنابراین مفهوم انحصار خشونت یا قهر مشروع در حقیقت بیان علمی حق حاکمیت و استقلال دولت به شمار میرود.
وی در بحث راجع به ماهیت و سرشت دولت، موضعی اتخاذ میکند که فاصله نسبتا زیادی با دیدگاهها و مواضع رایج در آن ایام داشت.
وی دولت را پدیدهای قابل تحسین و یکی از مهمترین، بهترین و ارزشمندترین آفریدههای اقتصادی میداند.
به عبارت دیگر وی برای حوزه سیاسی تاثیری مستقل از حوزه اقتصادی قائل است، پس با هرگونه تصور مبتنی بر اینکه تاریخ آرا و عقاید را میتوان به عوامل اقتصادی تقلیل و تنزل داد، مخالف بود و آن را نفی میکرد. به همین منوال با تحلیلهای مارکسیستی درباره ایدئولوژی، زیربنا و روبنا نیز مخالف بود و آنها را رد میکرد. وی یکی از جدیترین منتقدان سنت مارکسیستی بود.
وبر عقیده داشت که بلندپروازیهای سیاسی مارکسیستها بر درک ناقصی از ماهیت دولت مدرن و پیچیدگی حیات سیاسی استوار است. از دیدگاه وبر، تاریخ دولت و تاریخ مبارزه سیاسی را به هیچوجه نمیتوان به مبارزه طبقاتی تقلیل داد. به گمان او منشأ و وظایف دولت مدرن، بسی فراتر از روساخت قرار گرفته بر یک شالوده اقتصادی است. بعلاوه، حتی اگر مناسبات طبقاتی تغییر کنند، نمیتوان نهادهای دموکراسی مستقیم را جایگزین دولت کرد؛ زیرا در چنین شرایطی با انبوهی از مسائل هماهنگی و تنظیم روابط مواجه خواهیم شد که حل آنها تنها در گرو بهرهگیری از بوروکراسی و تنها بوروکراسی است، مگر آنکه نهادهای دیگری برای کنترل قدرت آن ابداع شوند. از نظر وبر، مسائل مطرح شده به وسیله لیبرالها در زمینه ایجاد توازن میان حق و تکلیف و قدرت و قانون، از جمله عناصر اجتنابناپذیر مدرنیته هستند.
علاوه بر این، وی عقیده داشت که پیشرفت و رشد سازمان بروکراتیک یا تشکیلات دیوان سالارانه، از اجزا و عناصر لاینفک رشد سرمایهداری بوده و موجب تضعیف کارایی الگوی دموکراتیک لیبرال میشود. وی دموکراسی را به منزله ابزاری برای ایجاد حکومت خوب و مناسب میدانست نه ابزاری برای کنترل مردمی و ایجاد برابری سیاسی و به تبع آن وجود هرگونه قانون طبیعی حکومت دموکراتیک را که در نظریه دموکراتیک کلاسیک مطرح شده بود، نفی میکرد.
دیدگاههای وبر درخصوص قدرت و سلطه دولت برای درک روند تکامل نظری اندیشه نخبهگرایی بسیار ضروری است.
دیدگاههای وی بیانگر روند پیچیده و بسیار مهمی در تکامل نظرات نخبهگرایی به شمار میروند. به عقیده وبر سلطه نخبگان در دستگاه دولت امری اجتنابناپذیر است.
وبر با تاکید بر ۲ رکن متمایز تاریخ دولت مدرن، یکی از مهمترین تعریفها را از این دولت ارائه کرد. یکی از این دو رکن، مفهوم سرزمین و دیگری کاربرد قوه قهریه بود. دولت مدرن، بر خلاف پیشینیان خود که دائم در معرض دردسرهای گروههای متخاصم قرار داشت، توانایی آن را دارد که در قلمرو معین به صورتی انحصاری به استفاده مشروع از قوه قهریه اقدام کند.
دولت مدرن، نوعی دولت-ملت است که در مناسباتی تخاصمآمیز با دولت ملتهای دیگر قرار دارد، نه با گروههای مسلحی از جمعیت خود، البته وبر تاکید میکرد که قوه قهریه ابزار معمول یا تنها ابزاری نیست که دولت به کار میگیرد، بلکه ابزاری خاص دولت است. دولت نوعی رابطه حاکمیت عدهای از افراد بر عدهای دیگر است؛ رابطهای که با استفاده از کاربرد مشروع قوه قهریه، یعنی با فرض مشروعیت حمایت میشود.
حسین امامی