ریشۀ رد و انکار لیبرالیسم درون دموکراسی به عنوان یکی از مبانی اصلی دموکراسی از کجا می آید؟
📍یکی از معمولترین مخالفان و رد کنندگان این مبانی تئوریک چپها و کمونیستها هستند.
یعنی این عدم رشد فرهنگ دموکراتیک که ما بدانیم برای دموکرات بودن کشورمان به لیبرالیسم باید به چشم عمود خیمه و مبانی گذر ناپذیر دموکراسی نگاه کنید؛عمومن زادۀ چپگرایی افراطی و همچنین اسلامگرایی است.
این عزیزان در ادامه سنت حزب توده که از لیبرالیسم یک فحش ساخته بودند و به هر که چپ نبود با او احساس زاویه میکردند(مثلا مرحوم بازرگان)اطلاق میکردند.در واقع بدون فهم موضوعات و ترم های سیاسی صرفا از اسم جناح مخالف به عنوان لیبلی تحقیر و توهین آمیز استفاده شده است.برای تخریب و برای کنار زدن رقیب طی یک عمل پلشت حزبی!همچنانکه امروزه نیز لیبرال بودن فحش اصولگرایان به اصلاحگرایان است.
حالا نیز مثلا عزیزانی که چپگرا و کمونیست هستند و داعیه دموکراسی خواهی جعلی دارند(چون دموکراسی بدون حقوق بشر و حق مالکیت به طور مثال ناممکن است)
چون سرمایه داری و لیبرالیسم را دشمن و رقیب ایده های خود میدانند به انکار بدیهیات علم سیاست پرداخته و سرمایه داری و لیبرالیسم را نه چنانکه هست یعنی جزئی از مبانی مهم دموکراسی بلکه به دروغ مخالف آن معرفی میکنند.
اولویت لیبرالیسم و مقدم بودن آن بر دموکراسی اصول الفبایی و ابتدایی شناخت توسعۀ سیاسی دموکراتیک است که در متنهایی مثل
-لیبرال دموکراسی چیست؟ادعای عدم تجانس این دو درست است؟
در بالا توضیح داده شده اند.
🔅بدون لیبرالیسم به عنوان پیشنیاز تحقق
آزادی های فردی
حاکمیت قانون،
تفکیک قوا،
جامعه مدنی،
حکومت اکثریت نمایندگی،
اولویت آزادی فردی بر طرح های عدالت محور،
نظارت مردم،
تمایز حوزه خصوصی از حوزۀ عمومی و تمایز دولت از جامعه مدنی،
سکولاریسم و تساهل و پلورالیسم و
حق مالکیت خصوصی که جزئی از حقوق بشر است
و همگی مبانی هایی لیبرالی هستند و توسط اندیشمندان لیبرال و لیبرال دموکرات تدوین شدند تصور دموکراسی هم خواب و خیالی بیش نیست.
🚫پس عرصۀ فهم مبانی ترم های سیاسی زمینۀ لجبازی های ایدئولوژیک نیست که منِ چپگرا به خاطر نفرت از راستها و سرمایه داری و بقیه ارزشهای بورژوایی عاجز از فهم جریانات سیاسی باشم و با نفهمیدن و عدم هضم و جذب مبانی تئوریک ترمهای سیاسی غربی به ورطۀ مسیرهای اشتباهی کشیده شوم و در تحقق فرهنگ دموکراتیک برای خود و جامعه دچار واپسگرایی و جهل مرکب گردیم.
عدم فهم مبانی درست دموکراسی(که لیبرالیسم یک اصل مهم و بنیادین و ذاتی ان است)باعث میشود تعریف من از ترم سیاسی تباه گردد حالا با آلترناتیو تباه پس ِ ذهنم ایا در پراتیک اجتماعی خود می توانم به افق موفقیت چشم بدوزم ؟قطعا خیر!
تئوری درست زمینه اولیه و اساسی گذار درست به سمت دموکراسی است باید بدانم مبانی و اصول جریان چیست و گرنه به کدامین سو قرار است قدم برداریم؟