سرمایه داری لسه فِربه معنای جدایی کامل اقتصاد و دولت است، درست مانند جدایی کلیسا از دولت. سرمایه داری سیستم اجتماعی مبتنی بر مالکیت خصوصی بر وسایل تولید است که مستلزم یک اقتصاد کاملاً کنترل نشده و بی نظم است که در آن تمام زمین ها مالکیت خصوصی دارند. اما جدایی دولت و اقتصاد یک امر اولیه نیست، بلکه تنها جنبه ای از فرضیه ای است که سرمایه داری بر آن استوار است: حقوق فردی. سرمایه داری تنها نظام سیاسی-اقتصادی مبتنی بر دکترین حقوق فردی است. این بدان معناست که سرمایه داری تشخیص می دهد که هر فردی مالک زندگی خود است و تا زمانی که حقوق دیگران را نقض نکند، حق دارد به هر شکلی که می خواهد زندگی کند.
ماهیت اساسی سرمایه داری هماهنگی اجتماعی از طریق دنبال کردن منافع شخصی است. در نظام سرمایه داری، دنبال کردن منافع شخصی اقتصادی فرد به طور همزمان به نفع منافع شخصی دیگران است. سرمایه داری با اجازه دادن به هر فردی که بدون مانع از مقررات دولتی عمل کند، باعث ایجاد ثروت به کارآمدترین شکل ممکن می شود که در نهایت استاندارد زندگی را بالا می برد، فرصت های اقتصادی را افزایش می دهد و عرضه روزافزون محصولات را برای همه در دسترس قرار می دهد. بازار آزاد به گونهای عمل میکند که وقتی یک نفر برای خود ثروت بیشتری ایجاد میکند، همزمان ثروت و فرصتهای بیشتری برای دیگران ایجاد میکند، به این معنی که هرچه ثروتمندان ثروتمندتر میشوند، فقیرها نیز ثروتمندتر میشوند. باید درک کرد که سرمایه داری در خدمت منافع اقتصادی همه، از جمله غیر سرمایه داران است.
✖️برخلاف باورهای رایج، سرمایه داری نظامی نیست که بخش بزرگی از جامعه را به خاطر اقلیت کوچکی از سرمایه داران ثروتمند استثمار کند. از قضا این سوسیالیسم است که باعث استثمار سیستماتیک نیروی کار می شود. از آنجایی که دولت سوسیالیستی انحصار جهانی کار و تولید را در اختیار دارد، هیچ انگیزه اقتصادی برای دولت سوسیالیستی وجود ندارد که چیزی بیش از حداقل معیشت فیزیکی برای کارگران فراهم کند، مگر اینکه شاید از شورش یا انقلاب جلوگیری کند. استثمار ذاتی ماهیت سوسیالیسم است، زیرا افراد نمی توانند به خاطر خودشان زندگی کنند، بلکه آنها صرفاً به عنوان وسیله ای برای رسیدن به اهدافی که حاکمان سوسیالیست در ذهن دارند وجود دارند – سخنگوی خودخوانده «جامعه» ممکن است در ذهن داشته باشد.
💰سرمایه داری چه ربطی به آزادی دارد؟
تماما مربوط و وابسته است.. سرمایه داری تنها نظامی است که در آن آزادی و آزادی می تواند واقعا وجود داشته باشد.
آزادی به معنای فقدان نیروی فیزیکی، از جمله تمام اشکال تقلب است. یک فرد زمانی آزاد است که زور علیه او اعمال نشود، به این معنی که تنها یک منبع عدم آزادی برای هر فردی وجود دارد: افراد دیگر. به این معنا که آزادی یک مرد تنها زمانی می تواند نقض شود که شخص یا گروهی از افراد شروع به استفاده از زور فیزیکی علیه او کنند. این واقعیت که فردی برای دویدن یک مایل در کمتر از چهار دقیقه یا برای خرید غذا بسیار ضعیف است، نقض آزادی او نیست. چرا؟ زیرا در هر دوی این موارد هیچ کس به زور مانع رسیدن فرد به اهدافش نمی شود. با این حال، این واقعیت که یک فرد نمی تواند شرکت برق خود را راه اندازی کند، نقض آزادی او است. چرا؟ زیرا در این مورد، اعمال او با استفاده از زور مانع می شود – انحصار قانونی دولت بر شرکت های برق مانع از راه اندازی شرکت برق خود از طریق تهدید به زور می شود. آزادی فقط منفی است، هیچ محدودیت مثبتی بر اعمال دیگران اعمال نمی کند. در یک جامعه آزاد (یا سرمایه داری) همه انسان ها می توانند تا زمانی که آزادی دیگران را نقض نکنند – با نقض حقوق آنها از طریق زور – به انتخاب خود عمل کنند. پس از آن، تنها دولتی محدود به حمایت از حقوق فردی است که آزادی شهروندان خود را نقض نمی کند. از آنجایی که سرمایه داری از حقوق فردی به عنوان مطلق حمایت می کند، سرمایه داری از آزادی به عنوان مطلق حمایت می کند.
همه جوامع غیرسرمایهداری برخی از مردان را مجبور میکنند که از جیب دیگران زندگی کنند. خواه ناچار به زندگی جزئی یا کلی به خاطر خدا (مانند حکومت دینی)، «مستضعفان» (مانند دولت رفاه)، یا آخرین سادیسم در قدرت (مانند دیکتاتوری) زندگی کنید. مهم نیست، فقط این واقعیت است که برخی افراد آزادی دیگران را نقض می کنند، نه روشی که با آن این کار را انجام می دهند.