دو قرن اخیر، یعنی از زمان انقلاب فرانسه به بعد را، میتوان دوران نفرین ایدئولوژیها نامید: دورانی که ایدئولوژیهای مختلف مدرن، چون سوسیالیسم و ناسیونالیسم و فاشیسم، جهان را جولانگاه خود کردند و بسیار فجایع آفریدند. مارکسیسم نصف جهان را در زیر قدرت خود گرفت، و وقتی هم شکست خورد، به صورت ایدههای سوسیالیستی و مارکسیسم فرهنگی (مثلاً در غالب فمینیسم) به حیات خود ادامه داد. در آلمان، هیتلر با حزب ناسیونال-سوسیال قدرت را در دست گرفت. فاشیسم در بسیاری از کشورهای اروپایی قدرت گرفت. در ترکیه حزب “ترکهای جوان” قدرت گرفتند و خلافت عثمانی را پایان دادند، و ناسیونالیسم شدید ترکی، و نیز مدرنیسم را به اهالی آن خطه تحمیل کردند (و نفوس بسیاری از ارمنیان بیگناه را هم به هلاکت دادند). در ایران مشروطهطلبان با همپالکیهای بلشویک خود در روسیه روابط نزدیکی داشتند و از آنها خط میگرفتند….
تقریباً تمام این ایدئولوژیها در یک نکته مشترک بودند: تصوری ایدهآل برای جامعه (یک کشور یا کل جهان)، و تلاش برای گرفتن قدرت و به کاربردن قدرت دولت مدرن برای تحقق آن ایدهآل.
#صهیونیسم هم حاصل همین دوران بود. پایهگذاران کشور #اسراییل تعدادی یهودی سکولار و حتی ضددین با گرایشات شدید چپی-مارکسیستی (https://t.me/amirhosein_74/113) و نیز ناسیونالیستی بودند. بعضی از آنان چنان با سنت یهودی دشمن بودند که روزهای شنبه جلوی کنیسه ساندویچ گوشت خوک میخوردند. اکثریت یهودیان ارتدوکس و سنتی تا قبل از جنگ جهانی دوم با صهیونیسم مخالف بودند (در حقیقت، این فجایع جنگ جهانی دوم و تعقیب و آزار یهودیان در این دوره بود که بسیاری از یهودیان را به دامن صهیونیسم راند).
اما دنیای اسلام هم از هجوم ایدئولوژیها کمبهره نبود. سیدجمالالدین اسدآبادی (افغانی)، مردی که عضو چند لژ فراماسونری بود و اهمیت چندانی هم به شرایع اسلامی نمیداد، در پی یک پاناسلامیسم و تجدد دنیای اسلام بود. ریشهی نهضت اخوانالمسلمین و نهضتهای سلفی دیگر را میتوان به او رساند.
در تقریباً هر یک از کشورهای اسلامی، گروههای اخوانی و سلفی، گروههای چپی و کمونیستی، و ایدئولوژیهای ناسیونالیستی با هم در رقابت بودند، ولی همهشان در تمایل به چپ و سوسیالیسم اشتراک داشتند. عقبهی تقریباً تمام “نهضتهای اسلامی” منطقه، اعم از القاعده، حماس، داعش و غیره را میتوان به ایدئولوژیهای ضدسنتِ سلفی-اخوانی و سیدقطب رساند. ناسیونالیسم عربی عبدالناصر در مصر و حزب ملیگرا و سوسیالیست بعث در سوریه (به رهبری حافظ اسد) تلاش کردند جریان سلفی-اخوانی سیدقطب و طرفدارانش را (به شکلی خونین) نابود کنند. نهضت آزادیبخش فلسطین کاملاً در ایدئولوژی چپی و همراه شوروی بود.
قسمت عمده جنگ و دعوای اسراییل و اعراب به خاطر حقوق از دست رفته فلسطینیان نبود، بلکه دشمنی طرفداران یک ایدئولوژی با طرفداران ایدئولوژی مشابه در سوی دیگر بود، و نیز حاصل غروری شکست خورده از حریف! در جنگ سرد بین بلوک غرب و شرق، اسراییلیها، از بخت خوششان و یا شاید از زرنگیشان، طرف بلوک غرب را گرفتند که در آخر کار پیروز کارزار درآمد؛ در حالیکه طرف دیگر کاملاً خود را تسلیم شوروی کرد. کمونیستها هرگز اسراییل را به خاطر اتحاد استراتژیکش با دنیای سرمایهداری نبخشیدند!
➖➖➖➖➖➖
در چند سال گذشته در ایران، به یُمنِ داعش و القاعده و دولت مُرسی در مصر، تفکرات اخوانی و گروههای اخوانی تا حد زیادی تخطئه شدند. ولی عادت ذهنی تمرکز بر اسراییل و دشمنی با آن میبایستی ادامه پیدا کند! بنابراین نوعی ناسیونالیسم زشت ایرانی را علم کردند، نه فقط در مقابل اسراییل، بلکه در دشمنی با کل یهودیان! داستان استر از کتاب مقدس را گرفتند (داستانی غیرتاریخی به زعم اکثر مورخین) و به آن تعبیری کاملاً جدید دادند و ناگهان یهودیان شدند دشمن ایران! انگار نه انگار که یهودیان دوهزار و پانصد سال است که به عنوان اقلیتی بزرگ در ایران همراه با بقیه زیستهاند، شهرهای بزرگ کشورمان تا چند دهه پیش جمعیتهای نسبتاً بزرگی از یهودیان داشت، بسیاریشان در طول تاریخ و به تدریج مسلمان شدند (در قرون اولیه اسلام، یهودیان، به خاطر شباهت دینی، دین اسلام را راحتتر از بقیه پذیرفتند و بسیاری از پایگاههای اسلامی اولیه در ایران در میان یهودیان گرویده به اسلام شکل گرفت) و انگار نه انگار که بسیاری از ایرانیان نسبشان به یهودیها میرسد (به خصوص در جایی مثل اصفهان). یهودیان قسمت بزرگی از درسخواندههای جندیشاپور چه قبل و چه بعد از اسلامبودند! بسیاری از مشخصههای فرهنگیِ یهود واردِ جوامع ایرانی دیگر شد. قرنها یهودیان، با اخلاق و مشخصات خوب و بدشان، در این بوم با بقیه زیستهاند و با خوب و بد بقیه شریک شدهاند.
این یهودیستیزی جدید، در قامت ناسیونالیسم ایرانی، چیزی است بسیار زشت که باید با آن مبارزه کرد (فارغ از نظرمان نسبت به اسراییل)!