آنچه که دراین بخش می خوانید گفتگو با نجات بهرامی پژوهشگر توسعه و مترجم کتاب انسان در مقابل دولت در باره ملی گرایی و تاثیرش بر توسعه است.

🔹به نظر شما ملی گرایی چه تاثیراتی بر توسعه دارد؟ چگونه می توان این تاثیرات را بهینه کرد ؟
🔸ببینید، تفاوت اساسی که میان غرب و کشورهای دیگر در بحث توسعه وجود دارد، به وجود یا عدم وجود نهادها برمی گردد. به عبارت دیگر تحول بلند مدت و تدریجی نهادهای اجتماعی و اقتصادی در غرب همچون زیر ساختی مناسب برای رشد و توسعه آنها عمل کرده ولی در کشورهای دیگر چنین شرایطی وجود نداشته و با هدف ایجاد اجماع ذهنی و اتفاق نظر نخبگان و توده ها، اغلب کشورهای غیر غربی و حتی تعدادی از غربی ها شاهد ظهور و رشد ناسیونالیسم بوده اند. ناسیونالیسم به عنوان مثال یکی از محورها و اهرمهای توسعه در شرق آسیا بوده است. این ایدئولوژیِ اجماع ساز معمولا زودبازده و موثر عمل می کند و نیروهای اجتماعی متنوع را حول توسعه کشور بسیج می کند. حکومت نظامیانِ توسعه گرا که به شکل موقت دست به تعطیلی یا کم رنگ کردن جنبه های دموکراتیک می زنند، اهرم دیگری بوده که در کنار ناسیونالیسم موجبات رشد سریع بسیاری از کشورها در دوران بعد از جنگ دوم و نیز در فضای پسااستعماری دهه های آخر قرن بیستم را فراهم آورده است و میلیون ها انسان را از فقر و قحطی و عقب ماندگی نجات داده است.
ما نمی توانیم چنین مسائلی را به خاطر نگرانی از تعطیلی موقت دموکراسی نادیده بگیریم اما موضوع مهم این است که چنین اتفاقاتی و چنین رویکردی معمولا موقت و گذراست و کافی است از گردنه رشد اقتصادی و بهبود شاخص های انسانی عبور کنیم . آنگاه می توان نسبت به ایجاد دموکراسی پایدار هم امیدوار بود. تجربه کشورهایی چون کره جنوبی و پرتغال، شیلی و … در این زمینه بسیار راهگشاست.
🔹در دوران پست مدرن دو قطبی های زیادی در حال شکل گرفتن است؛ یکی از این دو قطبی ها که البته از قبل وجود داشته ولی به نظر می رسد مناقشات درباره ان ادامه دار باشد، دو قطبی گلوبالیسم یا ناسیونالیسم است. مواجهه شما به عنوان یک پژوهشگر توسعه با این دو قطبی چگونه است ؟
🔸به نظر من این دو قطبی دیگر آن اهمیت و قدرتی که در سالهای آخر دهه دهه ۹۰ و اوایل قرن اخیر داشت را از دست داده است و جهانی شدن از ابتدا هم نزد پژوهشگران و تحلیل گران سیاسی و اقتصادی بیش از حد برجسته شد و زیاده از حد با خوشبینی مواجه شد. این خوشبینی ها تا حد زیادی ناشی از سرخوشی برآمده از رشد اقتصادی در اکثر کشورهای جهان بود که سیاستمداران و تحلیل گران را به ایجاد جهانی یکپارچه با تقسیم کار مشخص و دستاوردهای معین خوش بین کرده بود. اما با بروز بحران بزرگ ۲۰۰۸ که از بازار مسکن آغاز شد و به حیطه های دیگر سرایت کرد، دولتها در لاک دفاعی فرو رفتند و به دفاع از نهادهای مالی و بخش تولید در چارچوب کشور خود و در برابر بازار جهانی برخاستند.
همچنین در بحران کرونا شاهد چنین رویکردهایی بودیم. حکومتها به شکل صریح کشور و مردم خود را در اولویت قرار دادند و شرکتهای خصوصی ساخت واکسن را ملزم به انجام تعهداتی کردند که در شرایط عادی با بازار آزاد و همچنین روند جهانی شدن منافات دارند.
به همین خاطر فکر می کنم باید ضمن تاکید بر ماهیت مثبت و مفید جهانی شدن از این نکته مهم غافل نشویم که یک کشور فقیر با زیر ساخت های ضعیف در همه حال بازنده معادلات جهانی است و همین جهانی شدن به شرطی برای ما مفید است که گره ها و پارادوکس های پیچیده و عجیب در نگاه به اقتصاد را در داخل حل کرده باشیم و حداقل تکلیف خودمان با خودمان روشن باشد. زمانی که اقتصاد را منزوی و تکیه زده بر مفاهیم کهن و ایدئولوژیک می خواهیم و فرمان در اختیار چنین رویکردی است، فکر کردن به جهانی شدن و ادغام در مناسبات اقتصادی جهانی بیشتر به شوخی شبیه است.
🔹تفاوت بنیادین فرهنگ گرایی با ملی گرایی را در چه می دانید ؟
🔸فرهنگ گرایی مقوله ای هست که دایره خیلی وسیعی دارد اما در مجموع همه نحله های ذیلِ فرهنگ گرایی، تحول ذهنی افراد و نوع نگاهشان به مذهب و اخلاق و خوشبختی و ... را عامل رشد یا عدم رشد جوامع می دانند. اما ناسیونالیسم با اینکه بهره ای از فرهنگ گرایی هم دارد و به عنوان مثال تلقی از میهن را می توان فرهنگ گرایانه دانست، اما در نهایت ناسیونالیسم کنشی سیاسی است ساحت سیاست را تحت تاثیر قرار می دهد، حکومت ها را به اتخاذ روشهای سیاسی ترغیب می کند و یا از سیاستهایی باز می دارد، تشکیلات و حزب سیاسی به وجود می آورد و خواسته ها و برنامه های مشخصی را دنبال کرده یا از دولتها طلب می کند و خلاصه در میدانی واقعی و با پدیده های عینی سروکار دارد، در حالی که فرهنگ گرایی به عرصه سیاست بی اعتناست و در فرهنگ و ذهنیات مردم به جستجوی تغییر و ترقی می پردازد
🔹در حافظه اجتماعی ریشه ی بعضی از حکومتهای فاشیستی در ملی گرایی دیده می شود. تحلیل شما در این خصوص چیست و ریشه انحرافات را در چه می دانید؟
🔸ملی گرایی تنها یکی از عناصر تشکیل دهنده فاشیسم و نازیسم در اروپا بود و آن هم در شرایط خاص و ویژه ای بر حوادث اسفناک منتهی به جنگ دوم جهانی موثر واقع شد. بله ناسیونالیسم مبتنی بر خاک و خون و دگرستیز در ابعاد و اندازه های کوچک در خیلی از کشورها و میان مردمان آن رایج است. اما به قدرت رسیدن این گونه ناسیونالیسم اولا تابع چند عامل مهم دیگر مثل تحقیر تاریخی و تحت اشغال بودن سرزمین، وضعیت کشور در مناسبات منطقه ای و جهانی و … هم هست و ثانیا یک ایدئولوژی اصلی هم باید در کنار ناسیونالیسم قرار گیرد تا خصلت دگر ستیز و فاشیستی به آن بدهد و این ایدئولوژی می توان منبعث از مارکسیسم یا حتی مذهب باشد. در غیر این صورت ناسیونالیسمِ مثبت را شاهد خواهیم بود که عناصر مهم آن، ترقی خواهی، توسعه و آبادانی سرزمین خواهد بود و خصلتی رقابت طلب دارد تا دگر ستیز.
آمارها هم نشان می دهد که همنشینی ناسیونالیسم با توسعه کشورها بسیار بیشتر از ادغام آن در فاشیسم و بیگانه هراسی مصداق داشته و دارد.