برای فهم ایران باید نظریهای داشت تا در چاه «چهبایدکرد؟» ایدئولوژیها نیفتاد.
طی یک سدهٔ گذشته در شرایط جهل به نصوص قدمایی از سنّت خویش گسست یافتیم، و خلاء ایجادشده را توهّمات روشنفکرانی پر کرد که حتّی نسبت به میراث مدرن هم در جهل بودند. باز اگر این پریشانی فکری در حوزهٔ فکر باقی میماند، میتوانست خطر چندانی نداشته باشد.
تا جایی که سکان هدایت کشور در ید اختیار نخبگان بازمانده از نهضت مشروطیّت بود، اینان با بینش ژرفی که نسبت به تحوّلات ایران و جهان داشتند، میتوانستند در حوزهٔ عمل، مصالح ملّی را تٲمین کنند. مشکل از جایی آغاز شد که نسل جدید روشنفکران با جهلی که در حوزهٔ نظر داشتند به ویرانی بنیانهایی نشستند که توسط نسلهای پیشین عملاً فراهم آمده بود.
بهتعبیر دیگر، شکاف میان عمل و نظر بهعنوان شاخص انحطاط تمدّنی ما، که بهعلّت انحصار سیاسی نخبگان رضاشاهی چند دهه در میدان عمل مجال بروز نیافته بود، با تغییرات ژرفی که در ترکیب اجتماعی و سیاسی کشور پدید آمده بود بهشکل بحرانهای سیاسی پدیدار شد.
منطق آنچه پیش آمده را میتوان بدین شکل بیان کرد مادامی که دستاوردهای موجود در حوزهٔ عمل با مباحث نظری جدّی پشتیبانی نشوند، همواره این امکان وجود دارد که دولت مستعجل باشند. یعنی آشوبهای اگر در حوزهٔ اندیشه برپا شود، بتواند بنیانهای کشور را دچار اختلال اساسی کند.
تلاش زمامداران عصر پهلوی آن بود که بتوانند در حوزهٔ عمل، مصالح ملّی ایران را بهنحو احسن تٲمین سازند. امّا در کنار بحث ملّی و مصالح عالی، ما یک بحث علمی هم داریم. تا آن زمان اگرچه میشد ایران را بهمثابهٔ هر کشور واقعی و یا حتّی چون دول جعلی پیرامون آن، با تدابیری عام به تٲمین منافع ملّی خود واداشت، و یا در دانشگاههای این کشور به تدریس موضوع ایران پرداخت، نکتهٔ اصلی ربط عقلانی، روشمند و منطقی این دو بود که در ایران امری مغفول محسوب میشد.
یگانه کسی که به کوششی فلسفی جهت ربط عقلانی و روشمند میان ایران بهمثابهٔ موضوع علم با مصالح عالی ملّی پرداخت دکتر جواد طباطبایی بود. طی چند دهه، مرکز ثقل کوششهای او این بوده که به مبحثی علمی در باب مصالح ملّی بپردازد. این راه نوینی در بیرون بیراههٔ روشنفکری صدساله است، که اگر بتوان بنیانی استوار برای آن فراهم آورد گسستی از گذشته ایجاد خواهد شد، و شاید اتّفاقی بیفتد، انقلابی در شیوهٔ اندیشیدن ایرانی.
طباطبایی صاحب نظریهای علمی است که در چند هزار صفحه شرح و بسط داده شده است. صفحاتی که -اگر خوانده باشند- در هر سطر آن نظر بدیعی پیرامون فلسفهٔ غربی و نیز ربط انضمامی آن با شرایط ایران آمده است. بدیهی است که برای نقد یک نظریهٔ منسجم – که البته در خواب غفلت رفقا، طی چند دهه، پختگی و انسجام خود را یافته است- صرفاً میتوان از دریچهٔ نظریهای دیگر وارد شد. نقد جزئی یک نظریهٔ منسجم، حتّی بهفرض درست بودن، جز این نیست که آب در آسیاب آن بریزد و بر غنای تخصیصهای آن بیفزاید. گفتگوی میان فلسفه و ایدئولوژی، عدمی است.
از سوی دیگر طباطبایی جز ناظر بر جدالی نظری با ریشهها، گفتگوی دیگری با اصحاب ایدئولوژی ندارد. ولی اصلاً بیایید فرض کنیم که نظریات طباطبایی آنگونه که رفقا میپندارند علمی نیست. حتّی اگر علمی نباشد، متناسب با منافع ملّی، اسلحهٔ خوبی که هست! در باب مصالح عالی، همهٔ کشورها زور میزنند بگویند ملّتاند، ولی روشنفکران وطنی به انواع لطایفالحیل متوسّل میشوند که ثابت کنند ایران ملّت نیست. فرض کنیم نیست، چه اصراری هست این همه انرژی به خرج بدهیم که نیستیم؟
انواع و اقسام کشورکهای جعلی دورتادور ایران که در بهترین حالت تاریخ، موسیقی و فرهنگشان را بتوانند از طریق تجزیهٔ جاهلانهٔ کلیّت تاریخ، موسیقی و فرهنگ ایران فراهم سازند، میکوشند تا نشان بدهند حقیقتی قدیم هستند، امّا روشنفکر وطنی بنا بر دلایلی که در بالا گفته شد، میکوشد تا نشان دهد ایران، ایران نیست!
برگرفته از کانال تلگرامی ایرانِ بزرگِ فرهنگی
درهمین رابطه: