غروب بتها، فردریش نیچه
معرفی کتاب
کتاب «غروب بتها» یا “فلسفیدن با پتک” که شاید در برابر غروب خدایان واگنر نوشته شده باشد.
این کتاب در سال 1888نوشته شد و در نهایت یک سال بعد در سال 1389 به مرحله انتشار رسید. نیچه مجموعهای از باورها، افکار و اعتراضات خود را در این کتاب گرد هم آورده است. اگر شما نیز از جمله کسانی هستید که علاقهمند به شناخت افکار و اندیشههای نیچه هستید، خواندن کتاب غروب بتها از این نویسنده به شما پیشنهاد میگردد.
فردریش نیچه در معرفی کتاب “غروب بتها” در متون آغازین کتاب اینگونه گفته است:
«در این کتاب که صد و پنجاه صفحه هم نمیشود، با آن لحن شادمانه و سرنوشت سازش، اهریمنی میخندد… کتابی است بر روی هم بیمانند، که پرمایهتر از آن، بر پای خویش ایستادهتر از آن، زیر و زبر کنندهتر از آن، و شریرتر از آن کتابی نیست. کسی که بخواهد درکی برقآسا از آن داشته باشد که پیش از من همهچیز چه واژگون ایستاده بوده است، میباید از این کتاب شروع کند. آنچه عنوان کتاب بت مینامد، درست همان چیزی است که تاکنون حقیقت نامیده شده است. غروب بتها به زبان ساده یعنی پایان کار حقیقت دیرینه…»
🔲متن زیر از ِ پادکستی که توسط محمدرضا عشوری اجراء شده , گرفته شده است.
نیچه در این کتاب مفاهیم اصلی فلسفهی خود را خلاصه کردهاست، خلاصه کردن خلاصهی فلسفهی نیچه کار آسانی نیست. نیچه در همین کتاب میگوید: “بلندپروازی من آن است که در ده جمله چیزی را بگویم که کسی دیگر در یک کتاب می گوید.” برای فهم این کتاب لازم است که با تاریخ فلسفه و آثار فیلسوفان قبل از نیچه آشنا بود ولی جای نگرانی نیست چون هر کجا که احساس کردم بعضی مسائل نیاز به توضیح دارند، اضافه کردهام اگرچه کامل نیست اما امیدوارم علاقهای در شما به وجود بیاورم که خودتان مطالعه کنید. نیچه با این کتاب به جنگ همهی ارزشها میرود، نام غروب بتها طعنهای است بر کتاب غروب خدایان اثر واگنر و بتها نماد ارزشها هستند. ابتدا نشان میدهد که این بتها چه میکنند و چه میگویند و سپس آنها را نقض میکند یا به تعبیر خودش: “این نوشتار کوچک اعلام جنگی است بزرگ: و در بابِ به صدا در آمدنِ بتها، آنچه اینبار به صدا درمیآید نه بتهایِ زمانه که بتهای جاودانهاند.”
این کتاب از ده فصل تشکیل شده است، فصل اول گزینگویههایی از نیچه است که در جملاتی کوتاه بعضی مفاهیم را توضیح میدهد و به دلیل اینکه قابل خلاصهسازی و تعریف نیستند در این خلاصه یا اپیتومی به آن نمیپردازم. نیچه در فصل دوم سراغ سقراط و یا اولین بتی میرود که قصد دارد با ضربات پتکش نابودش کند. در فصل سوم به داستان عقل در فلسفه میپردازد و نشان میدهد چطور فلسفه به سمت عقل کشیده شد و حواس را کنار گذاشت و جهانی حقیقی آفرید که با جهان واقعیای که در آن زندگی میکنیم متفاوت است. در فصل چهارم سراغ این جهانِ حقیقی میرود با عنوان «چطور این جهانِ حقیقی افسانه از کار درآمد». در فصل پنجم سراغ اخلاق میرود، در فصل ششم با عنوانِ «چهار خطای بزرگ»، خطاهای شناختی و داوری ما را مطرح میکند، فصل هفتم با عنوان بهبود بخشان بشریت به رویکردهایی میپردازد که در طی تاریخ برای بهبود انسانها طراحی شدند، فصل هشتم با عنوان «آنچه آلمانیان از دست میدهند» و مربوط به جامعه آلمانی آن روزهاست و به آسیب شناسی این جامعه میپردازد که من در این خلاصه به این دلیل که ممکن است جذابیتی برای خواننده نداشته باشد به آن نمیپردازم، در فصل “پویندگی های مرد نابهنگام” به انواع و اقسام باورها، هنرمندان، عقاید، متفکران و … می تازد و در فصل آخر با عنوان «آنچه من وامدار باستانیان ام» از اندک کسانی می گوید که آثارشان ارزشمند است.