📍آزادی در بینش لیبرال که در دموکراسی مقدم بر عنصر دموکرات تجلی می یابد به دو بخش منفی و مثبت تقسیم میشود که تمام ارکان جامعه را در برگیرد و به آزادی جامعۀ مدنی منتج گردد.در آزادی منفی قوانینی متضمن آزادی های فردی و جمعی خواهد بود که افراد از چه تحکم ها و قیدهایی می توانند آزاد باشند و در واقع حوزۀ«آزادی از چیزی» است و رهایی از مداخلۀ غیر در امور فرد.
حیطۀ آزادی مثبت نشانگر این است که چه کاری را میتوانیم انجام دهیم یعنی حیطۀ «آزادی برای چیزی»است.
◽️آزادیهای مدنی از جمله آزادی بیان ،آزادی عقیده، آزادی مذهبی،آزادی مالکیت، است که همگی ذیل حکومت قانون که مجرای تحقق این آزادی هاست قوام می گیرند.
در هیچیک از مواردِ آزادی، نباید قانونها پایمال شوند.جان استوارت میل و جان لاک هم تاکید زیادی روی لزوم تحقق حکومت قانون بنیاد برای ایجاد آزادی ها تاکید دارند.لاک میگوید آزادی تنها در حکومت قانون محقق خواهد شد.میل آزادی بیان نامحدود را در موارد نفرت پراکنی و غیره نمی پذیرد.
➖در واقع طلب آزادی های نامحدود گفتمانی رمانتیک و آنارشیستی است که به رهایی اگر منجر شود به آزادی دموکراتیک نخواهد رسید.در واقع آزادی مطلق رهایی از قانون های است که آزادی را ترسیم میکنند و خود به ضدِ خود یعنی غیر آزاد بودن منجر می شود.اگر من آزاد باشم به شما تهمت بزنم یا امنیت روانی و جسمی شما را به مخاطره اندازم چگونه شما میتوانید از حس آزادی خود لذت ببرید.بنابراین همواره آزادی ها با قید و بندهایی قانونی؛که هیچ فرد یا نهادی بالاتر از آن نیست محدود میشود.این محدودیتی ناگزیر در جهت حفظ آزادی برای همگان است و محدودیتی در جهت نفی و کاهش آزادی فردی نیست.آزادی همچنان در دایره بسیار وسیعی به چرخش ادامه میدهد.مانند دوربینی که بسیار آزاد است همه جا عکس بگیرد اما نه زیر لحاف اتاق خواب شما برای کشف انحرافات احتمالی شما!
▪️آنارشیستهای آرمانشهرگرا که ناتوان از تحلیل و تحقق آزادی چه در پهنۀ عمل و چه پهنۀ نظر بوده اند همواره جزو معدود سیاسیون طرفداری آزادی مطلق بوده اند.آنان درکی از الزام پراگماتیستی تبعیت همه از قانونهای دموکراتیک نداشته و قید و بندی برای آزادی قائل نبوده و با اینکار در واقع به جای بهبود آزادی در حال تخریب آن هستند چون با برداشتن شروط و قیود قانونی دیگر تجاوز به حقوق دیگران در واقع فردیت افراد و آزادی گرانبهای آنان را خوسته و ناخواسته پایمال میکنند.
آزادی قانونمدار مشغول محدود کردن آزادی دیگران در انجام هر کاریست که آزادی دیگران را مخدوش میکند پس اتفاقا در جهت افزایش آزادی گام بر میدارد.
در طیف مقابل هم فاشیستها و بنیادگرایان آزادی را مطلقا مردود دانسته و فرد را در امت و جمع مضمحل می کنند و به آزادی خیانت میکنند که روی دیگر سکۀ آزادی آنارشیستی رمانتیک هستند.
دولت مدرن دموکرات اصولا مبتنی بر قانون بوده و هست و فرای این تصوری از آزادی در مدرنیتۀ سیاسی متصور نبوده است.
🔎اشتباه رمانتیک آنارشیستها در قرائت معوج خود از آزادی ناشی از خلط مفهوم آزادی در هنر با آزادی در سیاست نیز هست.
هنرمند رمانتیک بدنبال آزادی از قواعد کلاسیک فرمانروایی من را در هنر مستقر میکند،آزادی بی قید و بند یکی از نمودهای رمانتیک ها در تاریخ هنر و ادبیات بوده که عشق و علاقه را آزادی کامل میدهد فارغ از عرف و قواعد و قانونها و اخلاق و…و در نتیجه آزادانه همه چیز را تقریبا مجاز می شمارد.این نوعی برخورد هنرمندانه با مفهوم آزادی است که اتفاقا بهترین جا برای آن همینجا یعنی در عالم هنر است نه سیاست که با جان و مال و شرافت مردم رابطه دارد.آزادی در این بینش قید و بند قانون و عرف نمیشناسد و قرار است با شکستن مرز آنها به خلاقیت و ابتکار میدان دهد و به «منِ هنرمند»”اصالت داده و او را در مقام خدایی(خالق)قرار دهد و به قانون دهنکجی کند.
چنین نگرشی در سیاست مردود است زیرا حاکم خدا و مطلقا آزاد نیست که هر چه خواست سر محکوم بیاورد و خود او نیز با لگام قانون از تعدی به حقوق فردی بازداشته می شود.
در لیبرال دموکراسی قرار است بر قدرت سرکش و نامحدود حاکمان لگام نهاده شود ولی در جوامع غیرآزاد حکومت بر دهان مردم و آزادی هایشان لگام می نهد.
🔻دیکتاتورها و مفسدین سیاسی همواره پیرو رمانتیسیسم سیاسی بوده و آن را از سمت حکومت اِعمال می کرده اند.لنین مائو هیتلر و استالین همیشه خود را مطلقا آزاد دیده اند تا به جامعه هر شکلی که میل دارند بدهند و هزینه های آن از جان و مال و امنیت آزادی را پایمال و تباه کنند تا اثر مطلوب هنری خود را خلق کنند.همین آزادی مطلق که از جانب دیکتاتورها نامطلوب است از جانب شهروندان نیز آسیب رسان است و اینجاست که قانون وارد شده و به حیطۀ آزادی های نامحدود سروسامان می دهد و آن را در مجرای درست کانالیزه میکند.رمانتیک گرایی و طلب آزادی مطلق و نامحدود و نامشروط هم از جانب حاکم و هم از طرف محکوم مردود و به تباهی خود آزادی منجر خواهد شد.سیاست با رمانتیک بودن دو قطب متضادند.
📄خود قانونها هم از مجاریِ حقوق بشری و دموکراسی خواهی لیبرال تدوین شده اند و ترس و وحشت رمانتیکها و آنارشیستها از محدود شدن قانونی آزادی در بی مورد و نشان عدم تکامل فرهنگ دموکراتیک بین آنان است.
لیبرال دموکراتها فرد را واجد ارزش اصولی دانسته و در جهت آزادی ،آنان را موجوداتی دنبال منافع خود و بالغ و عاقل در نظر گرفته تا راه خود را گزینش کند.راهی که خود برای خود درست تشخیص داده است نه راهی که ایدئولوژی های فاشیستی کمونیستی و بنیادگرایی برای او در نظر گرفته اند.انسان به طور پیشفرض عقلانی و روشن اندیش در نظر گرفته شده جان استوارت میل به زیبایی آزادی را موجب رشد و پیشرقت انسان قلمداد میکند .
اما محافظه کاران برعکس انسان را موجودی ضعیف و محدود و حتی فاسد می دانند که نیازمند اقتدار است این خط را فاشیستها که خود نوعی محافظه کار هستند تا سر حدات توحشبارش ادامه میدهند و فرد و فردیت را نابود میکنند.