ایدئولوژی ها از لحظه ای که استقرار می یابند پویایی تئوریک خود را می بازند و تحت احاطه پروبلماتیک بقا قرار می گیرند. ایدئولوژی هایی که تباری چپ گرایانه دارند از آن رو که استقرار یوتوپیای موعود آنان ممکن نیست، با گذشت زمان و عدم تحقق وعده هایشان لاجرم باید توجیهی برای توضیح کاستی های وضع موجود ارائه کنند. توضیحی که مبتنی بر آن ساحت شان از نقصان هایی ذاتی که برآیندش نابسامانی های مذکور باشد مصون متصور گردد. به این ترتیب چه توجیهی بهتر از آنکه متوسل به برساختن دشمنانی اعم از داخلی و خارجی گردند که ناکامی ها و نقصان ها را به پای کارشکنی ها و خصومت ورزی های آنان افکنده و تحقق یوتوپیای خویش را منوط به غلبه بر آنان و حواله به آینده ای نامعلوم پس از پیروزی بر ایشان دهند. دشمن پروری و خصوصا ستیز با جهان خارج علاوه بر آنکه شکاف بین وضع آرمانی موعود و واقعیت موجود را برای پیروان پر و توجیه می کند، در عین حال راه را بر سرکوب ناهمنوایان و عناصر ناهمسو در داخل نیز از طریق منتسب کردن آنان به دشمنان خارجی می گشاید.
چنانچه چنین نکنند و به آنچه که متولیان ایدئولوژی و رهبران سامانه های ایدئولوژیک منظما “دشمن” می خوانند متوسل نشوند، صرفا دو گزینه بدیل باقی می ماند؛ یا باید اذعان به شکست کرده و تن به انحلال داده و یا تن به استحاله از سوی رویزیونیست ها دهند. استحاله نیز فرایندی است که ولو ظواهری از ایدئولوژی را حفظ کند لیکن در عمل بافتار و هسته مرکزی آن را به پای بقای ساختار قدرت قربانی می کند. استحاله فراتر از یک فرایند اصلاحی است و تحقق آن نیز منوط به ایجاد توازن قوای خاصی در بزنگاه های خاصی است. تبعاتش نیز چندان کمتر از یک تحول انقلابی نیست. لذا استحاله به مثابه اصلاح نیست. در این چارچوب ترک مخاصمه با نظام مسلط بین المللی و عدول از ادبیات دشمن پرورانه برای یک نظم ایدئولوژیک، بهایی کمتر از ذبح ایدئولوژی نمی تواند داشته باشد. عدول از ایدئولوژی نیز به منزله مرگ سیستمی ایدئولوژیک است؛ ولو آنکه به انحلال همه جانبه ساختار قدرت دولتی برآمده از آن و سرنگونی همه اجزای هیئت حاکمه اش منتهی نشود. بنابراین نظام های ایدئولوژیک اصلاح پذیر نیستند، بلکه یا از طریق فروپاشی و یا در اثر استحاله، انحلال می یابند.
فرنام شکیبافر