کسانی گفته اند کتاب های کلاسیک آنهایی هستند که هیچ کس آنها را نخوانده است، ولی همه از آنها تعریف می کنند! به سیاق این گفته نغز می توان گفت که برخی از مفاهیم هم هستند که خیلی ها از آن سر در نمی آورند، ولی دوست دارند آن را همچون ناسزا تکرار کنند و دیگران را به آن متهم کنند؛ اگر بخواهیم در بحث و نقدهای اقتصادی ایران به نمونه ای از این دست مفاهیم اشاره کنیم، اولین گزینه ای که به ذهن می رسد چیزی نیست جز کلمه قبیحه “نئولیبرالیسم”!
نئولیبرالیسم با آنکه در شرح دقیق نئولیبرالیسم اجماع کلی وجود ندارد، معمول است که برای شرح مضمون های اصلی آن به نوشته های جان ویلیامسون و پیشنهادهای موسوم به اجماع واشینگتن اشاره می کنند؛ این توصیه های مواردی همچون انضباط مالی دولت، خصوصی سازی، مقررات زدایی، ساده سازی سرمایه گذاری مستقیم خارجی، حذف یارانه های عمومی و تمرکز هزینه های دولت بر روی زیرساخت ها و برخی خدمات عمومی، تسهیل تجارت خارجی، رقابتی کردن نرخ ارز، اصلاح مالیاتی و کاهش نرخ آن و همچنین بازاری کردن نرخ بهره (قیمت سرمایه) را در بر می گیرد. منطق بنیادین پشت این پیشنهادها این است که بیشتر به سازوکار بازار اعتماد کنیم و کار تخصیص منابع را به دست آن بسپاریم. در این نگاه دولت های کوچک و با مداخله های حداقلی در اقتصاد (البته جز در بخش پولی) برای رشد اقتصادی کارآمدتر تلقی می شوند. پرسش اینجاست که اقتصاد ایران تا چه اندازه به سمت بازاری شدن و “نئولیبرالیسم” حرکت کرده است؟
در این یادداشت دنیای اقتصاد استدلال کرده ام که اقتصاد ایران ربطی به نئولیبرالیسم ندارد، از نظر اجتماعی و فرهنگی ایران خیلی با ارزش اساسی نئولیبرال ها یعنی “وداع با دولت” دور است؛ نئولیبرالیسم در آغاز در فضایی بالیدن گرفت که به صورت تاریخی اندیشه آزادی اقتصادی و دولت کوچک و محدود مطرح بود و هواداران جدی داشت (ایالات متحده و بریتانیا)، در ایران اما قضیه متفاوت است. در کشور ما که به شکل سنتی حاکم “ظل الله” (سایه خداوند) به حساب می آمد و دولت (به مفهوم دم و دستگاه قدرت پادشاه) از تقدسی آسمانی برخوردار بود؛ پذیرش دیدگاه دولت حداقلی برای خیلی ها ساده نیست. حتی امروز در فضای روشنفکری و عمومی هم نفوذ اندیشه های جمع گرا (collectivist) و دولت محور (statist) چنان عمیق است که ترویج ایده های فردگرایی و آزادی را دشوار می سازد و مخالفان بسیاری دارد، از این البته می گذریم که کم و بیش در همه جای جهان نگاه های جمع گرا و سوسیالیستی پذیرش بهتری دارند؛ آزادی فردی و پذیرش سرنوشت و مسئولیت تصمیم ها کار ساده ای نیست و بسیارانی ترجیح می دهند آن را بر دوش دیگران بیندازند.
وانگهی از نظر اجتماعی برای تحقق اقتصاد بازار محور نیاز به یک طبقه بورژوا قدرتمند و ریشه دار و تا اندازه ای “مستقل” هست که به نوعی بتواند جایگزین دولت شود و با آن موازنه برقرار کند؛ چنین شرایطی را نمی توان برای ایران برقرار دانست، قدرت شیطانی پترودلار (دلارهای نفتی) و دسترسی دولت به آن آنقدر زیاد بوده است که به صورت تاریخی مجالی برای ظهور این “طبقه مستقل” به وجود نیامده است.
این موج نقدها مبتنی بر نئولیبرالیسم در اقتصاد ایران را باید برآمده از مُدی جهانی دانست که اینجا هم از سوی کسانی تقلید می شود، انگیزه های سیاسی و مقابله با اندیشه های وارداتی هم عامل دیگری است که آتش کار را تندتر می کند. با آنکه نقد بر هر چیزی رواست، به نظر می رسد دستکم در مورد ایران مسئله درست طرح نشده است؛ اگر مسئله را درست طرح نکنیم، هر چقدر هم در پاسخ به آن تلاش کنیم، کمکی به فهم اوضاع نمی کند، والله اعلم.
https://goo.gl/4A8TqR
امیر حسین خالقی
کانال راهبرد
@RAhbordChannel