برای کسانی که درک اتفاقات اقتصادی در ایران برایشان دشوار است، این روزها بهترین فرصت است تا پیکر غولی را که دمی هیکل پولکپوش و زمرّدگونهاش از آب بیرون آمده است، واضح و ملموس ببینند. این غول مهیب جمع دارایی جیبهای مردم ایران است، نقدینگی است؛ یعنی پول و شبهپولی که به سرعت میتوان آن را به کالا تبدیل کرد. وضعیت به گونهای شده است که اکنون با چشم غیرمسلح هم میتوان دید چه اتفاقی رخ میدهد.
حتماً در چند روز اخیر، حتی اگر پیگیر قیمتها نبودهاید، شنیدهاید سکه تکانی خورده و تشریف آوردهاند بالای هفت میلیون (گویا بدون نیاز به «سلطان سکه»)، دلار هم دوباره به بالای هفده هزار تومان آمده است. از آن سو، شاخص بورس چند روزی است نزولی شده و شاخص که جهیده بود بالای یک میلیون، امروز (بیستوهشتم اردیبهشت) به ۹۶۸ هزار واحد بازگشته است. در همین دو سه سطر میتوانید غول اقتصاد ایران را ببینید و رفتار آتیاش را که سرنوشتمان را رقم خواهد زد پیشبینی کنید. ریزش شاخص و افزایش بهای سکه و دلار… ربطی میان اینها نیست؟
با توجه به اینکه تا اطلاع ثانوی ایران پر از گرگهای والاستریت است که از گرگی فقط زوزه کشیدن و از بورسبازی فقط پای تابلو نشستنش را بلندند و سادهترین تعاریف بورس را نمیدانند، بد نیست این نکتۀ بدیهی و پیشپاافتاده را بگویم که ریزش بازار به معنای تمایل روانی سهامداران به خروج از بازار است. بورسیها اصطلاحی دارند که میگویند «من دارم نقد میشم» یا «من میخوام یواشیواش نقد شم»، این یعنی خیال دارم سهمم را بفروشم و فعلاً یا کلاً از بازار خارج میشوم. در این میان دقیقاً به واژۀ «نقد شدن» کار دارم که ارتباط مستقیم با «نقدشوندگی» و «نقدینگی» دارد. این نقدینگی هیولای ماست، به محض آنکه پول از بورس خارج شد و در عرض چند روز امید به سود/سوداگری از طریق بورس رنگ باخت، این پول از جای دیگری سر درآورد و قیمتها را در جای دیگری داغ کرد.
این پول سرگردان، این نقدینگی غیرمولد و سوداسرشت گودزیلای اقتصاد ماست. هر جا برود آتش به پا میکند. همین نقدینگی بود که وقتی هیچجا برای چَریدن و فربهشدن ــ یا برای جلوگیری از تلف شدن ــ نیافت، روانۀ بورس شد و شاخص را میلیونی کرد. بورس شد قفسی برای این گودزیلا تا بلکه جای دیگری نرود و دست از خانمانسوزی بردارد. اما بزرگترین مشکل این است که با این هجوم پول به بورس، گودزیلا در این قفس نه تنها رام نمیشود و دستوپایش زنجیر نمیشود، بلکه ناگهان جهش ژنتیکی هم میکند و یکی دو ماهه، بلکه سه تا شش ماهه، دو برابر میشود و جثۀ مهیبش را به در و دیوار تالار شیشهای میکوبد. بردن این هیولا به آن قفس چندان سخت نبود، اما نگهداشتنش در آنجا، به خصوص وقتی هیکلش دو تا سهبرابر شده است، اگر محال نباشد، دستکم از ما و اقتصاد ما و دولتمردان ما برنمیآید! اگر اینکاره بودیم که وضعمان این نبود.
چند هفته پیش که بورس چشمها را خیره کرده بود مطلبی نوشتم با عنوان «به تالار شیشهای بورس خوش آمدید» ؛ در آن نوشته نتیجه گرفتم تا وقتی اقتصاد ایران در حالت قفلشده به سر میبرد و برای کسب سود و حفظ سرمایه جایی جز بورس پیدا نمیشود، سرازیری سرمایه به سوی بورس ادامه خواهد داشت و دولت و مردم هر دو از این رشد شاخص راضیاند و دردی از دردهایشان دوا میکند. دولت چند سود مادی و معنوی، سیاسی و اقتصادی میبرد و مردم سرمایهگذار هم حس بُردن بازی در بازی رولت روس را تجربه میکنند (سودی بیدانش، بیتجربه، بیزحمت، بیتحلیل و البته ضروری برای پیروزی در تنازع بقای اقتصاد ما). همچنان نظرم تغییر نکرده و این ریزش در بازار را اصلاحی طبیعی و موقت میدانم، چیزی مانند اینکه در شهربازی چرخوفلک میایستد، توقفی چنددقیقهای میکند، چند نفر پیاده میشوند، تعدادی جدید خندان سوار میشوند و موتور دوباره میچرخد، بالا بالا بالاتر… شب هم که باشد، همۀ شهر پیداست…
اما اگر کسی میخواهد درسی بگیرد و قدری آیندهبینی کند، اکنون بهترین فرصت برای فهم رفتار گودزیلای نقدینگی است. کسانی که به سوی بورس سرازیر شدهاند، نیامدهاند که سهامداری کنند و سالانه «سود سهم» بگیرند (تازه اگر بدانند هر سهم سود سالانه هم میدهد). آمدهاند سودی کنند و جیمزباندی سهمشان را بفروشند و آن نقدینگی را به چیز دیگری تبدیل کنند. هولناکتر از همه هم اینکه اغلب حتی به سودهای صد درصد و دویست درصد هم با نارضایتی مینگرند! انتظاری که از بورس دارند این است که آخر سر یک پالِت دلار تحویلشان شود! به قول هابز که میگفت تکتک مردم پولکهای تن لِویاتان را میسازند، تکتک این سرمایههای سوداگرانه نیز، پولکهای غول جهشیافتۀ نقدینگی را میسازد. زنجیر پاره کند، از کسی کاری برنخواهد آمد.
مهدی تدینی
@tarikhandishi | تاریخاندیشی (https://t.me/tarikhandishi)