در ایران تصوری رایج اینست که آن مرد یا زن مقیم کاخ سفید چیزهایی می داند و می تواند کارهایی کند که از هیچ کس دیگر بر نمی آید، موافق و مخالف هر دو در این نکته اشتراک دارند. بناست در 13 آبان امسال مردم ینگه دنیا در مورد سرنوشت ساکن کاخ سفید تصمیم گیری کنند که پیروز این دوره فیل جمهوری خواه، “دونالد شیردل” است یا الاغ دموکرات “جو چُرتی”. پیش از شلوغی های اخیر و پیامدهای قضیه غم انگیز جرج فلوید البته وضعیت اولی بد نبود، ولی اکنون خیلی از نظرسنجی ها نشان می دهد که دومی شانس بیشتری دارد. کسانی در داخل حدس می زنند که اگر بایدن به قدرت برسد با توجه به انعطاف بیشتر دموکرات ها و ادعای بازگشت به برجام آنها بیشتر می توان امیدوار به گشایش در اوضاع بود، وگرنه بنا باشد در چهار سال آینده هم ترامپ و امنیتی ها دور و برش در قدرت باشند باید انتظار فشارهای بسیار بیشتری داشت. اما انتخاب این یا آن چقدر می تواند اوضاع اقتصادی ایران را تغییر دهد؟
نگارنده این سطور بر این باور است که چه جو در کاخ سفید باشد چه دونالد، اوضاع تغییری اساسی نخواهد کرد. خیلی نقدهای اخیر و سخنرانی های انتخاباتی را نمی توان جدی گرفت، آنچه در خیابان ها می گذرد هم به معنای بحرانی اساسی نیست؛ امریکایی ها به شکل تاریخی عادت دارند با هم در فضای عمومی بلند بلند حرف بزنند و مسائلشان را مطرح کنند و در خیابان ریختن اهالی اتازونی هم غیرعادی و در مایه های انقلابی بنیادین نیست. نباید هم آن نکته اساسی جرج فریدمن را از یاد برد که در مورد امریکا با یک بوروکراسی قدرتمند و تخصص گرا و کم و بیش مستقل طرف ایم که تا اندازه زیادی سیاسیون را هم متاثر می کند و با عوض شدن این یا آن گروه سیاسی بعید است همه چیز زیر و زبر شود، در مورد ایران هم از قرار خیلی ها به این نتیجه رسیده اند که باید اعمال فشار حداکثری را تا به اصطلاح نرمال شدن ایرانی ها ادامه داد. اوضاع دوران اوباما و برجام بیش از آنکه قاعده باشد باشد، استثنایی بود که باید آن را بیشتر به شخصیت خود رئیس جمهور وقت نسبت داد. برجام نوزادی بود که از همان فردای تولد هم امیدی به زنده ماندنش نبود، نامه تند و تیز 47 سناتور جمهوری خواه در همان روزها نشان می داد که نمی توان اطمینان داشت این توافق عمر درازی داشته باشد.
ایران و امریکا چهار دهه تخاصم را پشت سر گذاشته اند و اختلاف ها هم یکی دو مورد نیست، اگر بنا به فیصله قضیه است، باید در قالب پیمان و توافقی جامع به آن پرداخته شود که البته اراده سیاسی جدی برای آن وجود ندارد. نرمال شدن ایران هدفی است اهل فن می دانند اجرای آن تا چه اندازه “ماموریت غیرممکن” است. حتی اجازه دهید اعترافی تلخ کنم که جنگ تمام عیار ایران و آمریکا و اوضاعی شبیه عراق 2003 نه تنها ناممکن نیست، بلکه یک امکان جدی به شمار می آید. چیزی که ایرانی ها می توانند روی آن حساب کنند شاید این باشد در رقابت میان امریکا و چین که دموکرات و جمهوری خواه بر آن اشتراک نظر دارند، منطق استراتژیک حکم می کند نگذارند ایران مثل یک میوه رسیده به دامن چینی های تشنه منابع انرژی بیفتد.
بیایید فرض کنیم بهبود روابط خارجی و کاهش فشارها در آینده خیلی هم غیر ممکن نباشد، آیا فتح الفتوحی رخ خواهد داد؟ دستکم در کوتاه مدت بعید است چنین شود، برای مثال مداخله گری گسترده و کسری بودجه مزمن دولت (بخوانید تورم پایدار) که از مسائل اصلی اقتصاد ایران است و حتی پیش از انقلاب هم که روابط عادی بود یک معضلی جدی به حساب می آمد، با آمدن جو بایدن در کاخ سفید حل می شود؟ وضعیت نظام بانکی بهبود خواهد یافت؟ نرخ بیکاری بالا به ویژه در میان تحصیل کردگان چاره خواهد شد؟ انحصارهای مخل در اقتصاد درمان خواهند شد؟ به نظر نمی رسد چنین باشد.
بهبود روابط با جهان به ویژه قدرتمندان آن البته عالی است، می تواند انگیزه ای برای رها شدن از “شرایط حساس کنونی” و پاسخگو کردن دولتی ها باشد ، ولی نباید فراموش کرد که نیروهای بیرونی در نهایت از طریق عوامل داخلی اثر خود را اعمال می کنند. تا وقتی دولتی با قابلیت مناسب بر سر کار نباشد، تا وقتی مداخله گری های بی مهار اهالی دولت کنترل نشده باشد، تا وقتی اطمینان کافی برای فعالیت بی دردسر کنشگران اقتصادی ایجاد نشده باشد، تا وقتی حقوق مالکیت و امنیت سرمایه مردم محترم شمرده نشود بدیهی است که کار به خوبی پیش نخواهد رفت. همه می دانیم کافی است خیلی پا در کفش مردم نکنیم، خودشان می دانند چطور خلق ثروت کنند، ولی اصل مطلب جای دیگری است: روابط دولت با مردم که با مسامحه می توان آن را قرارداد اجتماعی نامید. چطور می توان این قرارداد اجتماعی را بهبود بخشید؟ پاسخ سه کلمه است: پروژه سیاسی، پروژه سیاسی، پروژه سیاسی! والله اعلم.
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel
این ویدئو خلاصه تصویری از نوشته بالاست، حرف کلی اینست که فرق نمی کند چه کسی در کاخ سفید باشد، دوران طلایی اوباما تکرار نخواهد شد، احتمال جنگ از عادی شدن روابط بیشتر است! به فرض محال هم روابط عادی شد، این مملکت حالا حالاها کار دارد که شاهد توسعه را به آغوش بکشد و باید هزار مسئله داخلی را چاره کند