🔅به پيش، فرزندان يونان! کشور خود را آزاد کنيد! فرزندان، همسران و آرامگاه پدران و پرستشگاه هاي خدايان خود را آزاد نماييد. همه آنها در خطرند: اکنون بجنگيد!(ارسطو)
🔅اگر تمامي انسان ها به جز يکي از آن ها داراي يک عقيده باشند و عقيده آن مخالف با عقيده آنان باشد خاموش کردن عقيده آن فرد توسط ديگران به همان اندازه غير قابل توجيه است که آن فرد داراي قدرت مي بود و عقيده همه را خاموش مي کرد.(جان استوارت میل فیلسوف لیبرال)
🔅آزادي به مثابه يک استبداد هوشمند نيست که همه اقدامات انجام شده بر مبناي آن، به کمال رسيده باشند بلکه آزادي، به بارآورنده کمال تدريجي است. اين طور نيست که آزادي هميشه و در همه شرايط، ارائه گر حکومتي کاردان و بي نقص باشد، بلکه به بدنه جامعه يک پويايي، انگيزه و نيرويي مي دمد که بدون وجود آن هرگز وجود نمي داشتند و منجر به نتايج شگرفي نمي شدند.(الکسی توکویل فیلسوف لیبرال دموکرات)
📍همه با قانون شکني، مخالف و علاقمند به آزادي هستند با اين حال، درباره آزادي و نه هنجارشکني توافق عامي وجود ندارد. آزادي از زمان شکل گيري آن در دولت شهرهاي يونان باستان و دموکراسي هاي آن ها، هميشه يک امر مطلوب سياسي براي افراد، سازمان ها و جامعه تلقي شده است. حريت يا آزادي مزيت هاي زيادي در جلب حمايت هاي سياسي مردم داشته است. به نظر مي رسد آزادي به معناي اين باشد که هر فردي، بتواند خواسته هاي خود را انجام دهد. احتمالاً همه افراد متفق القول خواهند بود که آزادي صرفاً به دليل ابهامي که در تعريف و حوزه خود دارد مورد حمايت گسترده است.
امکان دارد مردم درباره نظريه سياسي اطلاعات زيادي نداشته باشند ولي آنها به منظور خود از آزادي کاملاً واقف هستند. معمولاً مردم صرفاً زماني پي به آزادي مي برند که به وسيله اقدامات خودسرانه ساير افراد به نحوي غير قانوني يا ناعادلانه از آزادي محروم مي شوند. بنابراين آزادي روابط انسان را دربر مي گيرد و آشکارا در بسياري از جهات مالي، فيزيکي و سياسي، با قدرت ارتباط دارد. برخي افراد در مقام قدرت سعي مي کنند آزادي را معمولاً با مستمسک قرار دادن منافع همگاني يا يک اصل برتر سودمند براي کل جامعه يا انسان ها محدود کنند. حدود دو قرن است که آزادي و برابري که البته در برخي مواقع، تضادهايي هم با هم داشته اند بار سياست مدرن را به دوش کشيده اند.
برخي از منتقدان و معمولاً گرايشات چپ سياسي عنوان نموده اند که آزادي بدون وجود يک سطح بزرگ تر از برابري اقتصادي و اجتماعي بين مردم عمدتاً بي معنا خواهد بود. اشخاص داراي ثروت و قدرت مي توانند از آزادي خود براي محدود کردن آزادي بسياري ديگر استفاده کنند. عده ديگري از منتقدان که عمدتاً از ليبرال هاي کلاسيک و نو و نيز از اعضاء جناح راست نو محافظه کارند، اظهار مي دارند که آزادي چنان ارزش مهمي در جامعه دارد که هميشه بايد آن را بر برابري مقدم داشت. آن ها مي گويند يک فرد مي تواند آزادي داشته باشد ولي اين آزادي ضرورتاً متضمن برابري بيشتر در جامعه نيست. در صورتي که برابري به عنوان يک هدف سياسي فوق همه اهداف ديگر در نظر گرفته شود، حتي اگر آزادي سرکوب نشود آسيبي که به آن به عنوان يک هدف سياسي وارد مي شود، حتمي خواهد بود. علم سياست غربي از انقلاب کبير فرانسه به اين طرف عمدتاً مباحثه اي بين اين دو مفهوم بنيادين بوده است و به طور کلي، اين آزادي بوده که برابري غالب آمده است.
▫️آزادی: يک نقطه شروع
تفاوتي که برخي متفکرين بين دو واژه liberty و freedom قائل مي شوند اهميت زيادي ندارد. Liberty با نوع نظام سياسي موجود در جامعه، وجود محدوديت هاي قانوني بر قدرت دولت و آزادي هاي تضمين شده در قانون اساسي در ارتباط است. معمولاً دو واژه را به جاي هم ديگر به کار مي برند. در مباحث سياسي، روش هاي زيادي براي پرداختن به مفهوم آزادي وجود دارند. بحث ما به صورت تبيين مفاهيم زير خواهد بود.
– آزادي فردي
– آزادي عقيده و بيان
– آزادي بر اساس قانون
– آزادي اقتصادي
– مالکيت و آزادي
– آزادي ملي.
👤آزادي فردي
آزادي فردي عنصر اساسي انديشه سياسي ليبرال غربي است و در ميان اکثر ملت ها تبديل به بخشي از مباحثات سياسي شده است. اين جنبه از آزادي شامل آزادي بيان، آزادي گفتار، آزادي مذهب، و آزادي تردد ( عبور و مرور ) مي شود. آزادي با ديگر عنصر اساسي ليبراليسم ( به خصوص در شکل کلاسيک آن ) يعني دولت حداقلي ارتباط دارد. دولت به عنوان يک تهديد بالقوه براي آزادي تلقي شده است و قدرت و دخالت آن در جامعه بايد در ممکن ترين سطوح حداقلي مطابق با مقتضيات قانوني، نظم و عدالت نگه داشته شود.
📍آزادي عقيده و بيان
اکثر نظريه پردازان آزادي معتقدند بايد اجازه رقابت آزادانه آراء آکادميک، مذهبي و سياسي وجود داشته باشد تا مشکلات جامعه حل و امکان پيشرفت و کارکرد سالم آن فراهم شود. آزادي بيان يک اصل اساسي تفکر ليبرالي است که بدون آن ساير آزادي ها امکان وجودي ندارند. آزادي عقيده با تلاش به کسب بسياري از اهداف مطلوب سياسي و اجتماعي ديگر از قبيل تلاش براي دستيابي به يک شيوه زندگي بهتر و مرفه تر و کوشش هاي دولت براي ارتقاء رشد اقتصادي، کاهش جرائم و از بين بردن فقر در ارتباط است.
🔅آزادي بر اساس قانون
يکي از مهم ترين جنبه هاي آزادي در سنت سياسي غربي آن است که بايد محدوديت هايي بر آزادي وجود داشته باشند تا آزادي معنا پيدا کند. اين محدوديت ها ممکن است ممنوعيت ها و احکام داخلي باشند که درصدد رهانيدن يک فرد از قيداحساسات غير منطقي آزاد و مشتاق نمودن آن ها به تحصيل آزادي براي دنبال کردن اهداف واقعي در زندگي هستند. برخي از محدوديت ها، محدوديت هايي هستند که ممکن است محدوديت هاي هنجاري خوانده شوند. محدوديت هنجاري، اصول اخلاقي، ارزش ها و عرف هاي اجتماعي محدود کننده رفتار افراد را مي پذيرد. به هر حال، تقريباً همه بحث هاي مربوط به آزادي ناگزير از تحليل مفهوم آزادي بر اساس قانون هستند. منظور از آزادي بر اساس قانون، آن است که حوزه هايي از زندگي اجتماعي وجود دارند که به وسيله خودآگاهي يا ارزش هاي اخلاقي و عرفي تنظيم نشده اند و بنابراين لازم است از طريق مداخله قانوني، محدوديت هاي شفاف و مشخص بر رفتارهاي اجتماعي آن حوزه ها، مقرر شوند در کنار محدوديت ها، وجود مجازات هاي معين حاکم نقض محدوديت ها ضروري خواهد بود.
💳آزادی اقتصادی
آزادي اقتصادي، به معناي حق افراد و بنگاه ها براي دنبال کردن آزادانه اهداف اقتصادي خود، رها از مقررات و دخالت هاي نارواي دولت در فعاليت بنگاه ها و بازار آزاد است. صاحبان بنگاه هاي تجاري بايد قادر به اداره کردن شرکت هاي خود با هدف افزايش سود و رشد باشند تا بتوانند نيروي کار لازم را با شرايط مناسب و هم راستا با مقتضيات تجاري استخدام کنند. کارگران بايد بتوانند رها از مقررات و تکاليف دولتي، قراردادهاي مربوط به شرايط کار و دستمزد را منعقد کنند. بنابراين آزادي لازمه ارتقاء بازدهي اقتصادي و عقلانيت به نفع همگان در جامعه است.
کار و استخدام يک بخش بسيار مهم از تصورات اغلب مردم در مورد آزادي را تشکل مي دهند. آن ها نقش مهمي در ايجاد هويت فردي و خويشتن شناسي داشته است که براي آزادانه عمل کردن مردم حائز اهميت است. درآمد بالاتر و رفاه بيشتر، احساس آزادي عملي دو چنداني به مردم مي دهند و قدرت انتخاب آن ها را ارتقاء مي بخشند. آزادي بدون بعد اقتصادي صرفاً تئوريک باقي خواهد ماند. اين امر مي تواند به نفع دشمنان آزادي باشد. يک فرد گرسنه به سادگي آزادي هاي تئوريک را در مقابل تغذيه شدن رها خواهد نمود. مداخله دولت براي برقراري يک توازن بين کارفرما و کارگر و بين توليد کننده ها و مصرف کنندگان مي تواند ضروري باشد. ممکن است کارفرمايان به بهره کشي ظالمانه از کارگران روي بياورند و اتحاديه ها براي تحميل شرايط نامناسب بر کارگران و دستمزدهاي آنان فشار بياورند، از طرفي، بنگاه ها بعضاً براي دست کاري قيمت کالاها در بازار به منظور استثمار مشتريان همدست مي شوند. بنابراين، ممکن است بازار آزاد، در عمل، براي منفعت برابر همگان و ارتقاء آزادي اقتصادي همگان فعاليت نکند. مفهوم نفع بالاتر در جامعه مي تواند مستلزم قوانين، قواعد، نظارت ها، مقررات و ماليات هايي براي تضمين يک ميزان بيشتر از آزادي در بازار باشد.
⚙️حق مالکيت و آزادی
اساساً دارائي مي تواند دو معنا داشته باشد: دارائي به معناي شخصيت يک فرد و به معناي متعارف کالاها، ثروت و زمين. افراد، مالک کل دارائي شخصي خود و اهليت هاي مربوط به آن هستند. حق مالکيت مبنايي است که بر اساس آن اشخاص مي توانند توان و قدرت خود را براي افزايش آزادي گسترش دهند. از اين رو، محدوديت هاي موجود براي آزادي بيان، سوء استفاده از حقوق مالکيت فرد براي ابراز ديدگاه هايش محسوب مي شود. به همين ترتيب، حبس بدون محاکمه، يک سوء استفاده از حق مالکيت بر تن يک فرد، براي برخورداري از آزادي حرکت، به وسيله اعمال محدوديت هاي ناروا بر آن است. به هر روي، در سنت رواقي مي شد ادعا نمود شخصي که به ناحق زنداني شده همچنان مالکيت آزادي انديشه و تفکر را به ويژه در صورتي که به کتب دسترسي مي داشت دارا بود. معناي مرسوم عبارت مالکيت در کالاها و ثروت مادي محسوس تر است.
🌍آزادی ملی
آزادي ملي با مفاهيم ملت و دولت ارتباط دارد. دکترين تعيين سرنوشت ملي که ابتدا در معاهده ورساي (1919) به عنوان يک اصل بنيادين جامعه بين المللي و حقوق بين الملل گنجانده شده، جلوه سياسي آزادي ملي است. بر اساس اين دکترين، تمامي ملت ها حق حکومت بر خود را دارند و براي اين که آزادي ملي يک واقعيت سياسي داشته باشد يک ملت بايد قادر به اداره خود بدون زير سلطه يا کنترل بودن ملتي ديگر باشد. اين مفهوم خودمختاري انحصاري، مشخصه اصلي حاکميت يعني مهم ترين ويژگي دولت مي باشد. بنابراين، ايجاد دولت ملي يک هدف آرماني براي يک ملت در جستجوي آزادي است، زيرا دولت به محض تأسيس، حقوق انحصاري قانوني و سياسي را در داخل قلمرو ملي اعمال خواهد کرد. بنابراين، از طريق وجود دولت است که آزادي ملي متجلي و رنگ واقعيت به خود مي گيرد.
🔻برخي از ياريگران مهم تئوري آزادي
آزادي محبوب ترين آرمان سياسي و اجتماعي دنياي مدرن است. از اين رو بسياري از انديشمندان سياسي آزادي را بديهي پنداشته و به بحث درباره ساير مفاهيم سياسي از قبيل نظم، تکليف، حکمراني مطلوب و رهبري سالم سياسي گرايش يافته اند. بررسي آزادي از منظر تعدادي از متفکران بزرگ سياسي خالي از لطف نخواهد بود. يک ارزيابي مختصر از آراء آنان بحث را جذب خواهد کرد.
🔘نيکولو ماکياولي
در مباحثات، ماکياولي خواستار ايجاد يک جمهوري به عنوان تجسم ارزش مثبت آزادي شده است. براي او، خودفرمايي اساساً چيز يکساني با آزادي بود هر چند مردم بهره مند از چنين آزادي به مانند مردم جمهوري روم محدود بودند به تأثيرگذاري سياسي به وسيله طيفي از عوامل سياسي و اجتماعي که خودفرمايي را محدود به ثروتمندان، صاحبان قدرت و تحصيل کرده ها مي نمود. ماکياولي اين شيوه جمهوري روم را تحسين نمود. آزادي بر حسب خودفرمايي، به معناي دموکراسي مستقيمي که در آتن باستان وجود داشت نبود. ماکياولي در ديگر اثر سياسي مهمش شهريار (1513) مباهات مي کند به اعمال آزادي به وسيله يک مرد بزرگ، يک شخصيت نيرومند، فردي که در جستجوي قدرت و استعداد خود تا حدي پيش مي رود که صرفاً به وسيله اعمال ساير انسان هايي که به طور يکسان به اعمال آزادي هايشان در بيشترين حد خود پرداخته اند محدود مي شود.
🔘توماس هابز
هابز در اثر لوياتان (1651)، نظم و امنيت را به عنوان اهداف سياسي والاتر از آزادي قرار مي دهد. انسان ها در يک دولت طبيعي، شرايطي که در آن حکومت وجود نداشت، آزاد بودند ولي اين امر صرفاً منجر به يک وضعيت ايستاي دائمي مناقشات همگاني مي شد که در آن فقط آزادي قوي ترين ها شکل واقعيت به خود مي گرفت. به نظر هابز، ايجاد دولت يک واکنش منطقي به فزوني آزادي قبلي موجود در دولت طبيعي بود. آزادي صرفاً از طريق نظم ايجاد شده به وسيله دولتي قدرتمند ممکن بود. به مجرد ايجاد دولت، مي شد آزادي را در نظم حاصل از تأسيس دولت و در حوزه هايي از زندگي که توسط قانون ممنوع يا محدود نشده بودند يافت، اين نظريه در انديشه سياسي مدرن با عنوان آزادي منفي توصيف شده است. براي هابز، حوزه حريم خصوصي که بايد بيرون از دخالت هاي دولت قرار داشته باشد به طور قابل توجهي کوچک است و به عقيده وي بايد کوچک باقي بماند. هابز در برابر اين عقيده که آزادي تابعي از حکومت و دموکراسي است به شدت مقاومت مي کرد. دموکراسي به سرعت به داخل خشونت و هرج و مرج دولت طبيعي خواهد غلتيد و با وجود چنين فاجعه اي آزادي سرکوب خواهد شد.
🔘جان لاک
لاک در کتاب دو رساله درباره حکومت (1690) قانون را وسيله اي دانسته که به وسيله آن، آزادي حمايت و ارتقاء مي يابد. وي معتقد است که حکومت را بايد به عنوان خدمتگذار مردم و به همين نحو، وسيله اي براي حفظ آزادي در نظر گرفت. بهترين راه براي انجام اين کار، تضمين محدوديت شديد حکومت در کارکردهاي خود مي باشد. کارکردهاي حکومت اساساً محدود به محافظت از حقوق و نظم داخلي، دفاع در مقابل دشمنان خارجي و افزايش ماليات لازم براي وظايف ذکر شده مي شوند. آزادي از اين لحاظ، با ضوابط سازگار با آزادي منفي تعريف شده است؛ هر چيزي که به وسيله قانون محدود نشده باشد و مستعد بهره برداري افراد است. به عقيده لاک، وجود يک محدوده بزرگ از حريم خصوصي که مصون از تعرض دولت باشد ضروري است. به واقع، او اعلام کرد بعد از حق حيات، حق برداشتن بيشترين ميزان ممکن آزادي مهم ترين حق است.
🔅ايمانوئل کانت
خلاصه بسياري از آثار کانت به ويژه کتاب هاي
Critique of pure reason (1781), critique of judgement (1790), critique of practical reason (1788)
عبارت است از برقراري ارتباط بين آزادي و نيکي کردن ارادي. کانت مي گويد تمامي انسان ها درصدد نيکي کردن هستند و تلاش مي کنند با ادامه دادن به آن، به درکي منطقي از عالم براي کشف اهداف زندگي برسند. انسان ها صرفاً هنگامي مي توانند خود را واقعاً آزاد بنامند که اعمالشان به منظور نيل به اين اهداف باشند.
▪️ژان ژاک روسو
روسو در قرارداد اجتماعي (1762) ابراز کرده است که آزادي واقعي در تبعيت از قانوني که ما براي خودمان مقرر کرده ايم نهفته است. اين خود را در يک قرارداد اجتماعي نمايان مي کند که ايجاد کننده جامعه مدني و سياسي و اراده همگاني متعاقب آن است که توافق عمومي براي تبعيت از قانون را مي سازد. قوانين تا زماني که با اراده همگاني موافق باشند اعتبار دارند و آزادي با تبعيت از اين قوانين به دست مي آيد. روسو حتي از متوسل شدن دولت به قدرت براي اجبار مردم به آزاد بودن حمايت مي کند. تصور روسو از اراده همگاني و ارتباط آن با آزادي مورد توجه و بحث هاي فراواني بوده است. از طرف ديگر، ايده اراده همگاني، فراهم کننده توجيه عقلاني براي رژيم هاي سياسي فراگير و مستبد بوده و بهانه لازم براي دخالت پاسداران خويش خوانده اخلاق عمومي درحوزه غير سياسي و شخصي زندگي را فراهم مي آورد. از اين رو، اين ايده به عنوان تهديدي اساسي براي آزادي تلقي و محکوم شده است. از طرف ديگر، مي توان ادعا کرد که اراده همگاني صرفاً يک شيوه مبهم و پيچيده تعيين يک محدوديت مردمي بر اعمال حکومت و مسئول ساختن آن در مقابل مردم است.
☀️بنژامين کنستان
کنستان به عنوان يک ليبرال فرانسوي، در آثار فراوانش به تدوين آراء خود در مورد بسياري از جنبه هاي علم سياست مبادرت کرده است.وی در سخنراني مهمش در سال 1819 تفاوت هاي چشمگيري بين چيزهايي که وي آزادي پيشينيان و آزادي مدرن مي خواند قائل مي شود. آزادي پيشينيان متکي بر بردگي و جنگ و محدود به شهرونداني بود که در شورهاي مجلس مشارکت مي کردند. به عقيده کنستان، اين شکل از آزادي حقوق افراد را تأمين نمي کند. به واقع، آزادي پيشيني اساساً شکلي از امتياز انسان آزاد بر برده بود. برخلاف آن، آزادي مدرن، برابري افراد در مقابل قانون و نيز آزادي آن ها به پيگيري منافعشان را تضمين مي کند. کنستان نظريه خود را براي زير سوال بردن ايده اراده همگاني روسو به کار برده است. به عقيده او آزادي مدرن مبناي حکومت نمايندگي است و دولت براي حمايت از منافع افراد به وجود آمده است.
🔸جان رالز
جان رالز با حمايت خود از سوسيال دموکراسي در کتاب نظريه عدالت (1971) ادعاي آزادي در يک جامعه نابرابر را کرده است. او گفته است که هر فردي حق برخورداري از بيشترين آزادي ممکن همراه با ميزان يکساني از آزادي مجاز براي ديگران را دارد.
او آزادي را با مؤلفه هاي نسبتاً مضيقي تعريف کرده است: آزادي بيان و حرکت، و مشارکت در نظام دموکراتيک. رالز همچنين بر اهميت برخورداري هر فرد از منابع مادي مقتضي براي بهره مندي از آزادي اش تأکيد مي کند. او برابري مادي را مطالبه نمي کند و صرفاً وجود منابع مادي مقتضي براي همگان را ضروري مي داند. براي رالز، آزادي و نه برابري اولويت برتر در سياست است. آزادي نبايد قرباني دستيابي به برابري بيشتر مادي شود. با اين وجود، رالز وجود يک دولت رفاه اجتماعي را براي تضمين اينکه فقيرترين افراد جامعه منابعي در تلاش براي نيل به آزادي بيشتر خواهند داشت لازم مي داند.