هانا آرنت، فیلسوف برجسته آلمانی، در کتاب مشهورش «آیشمن در اورشلیم: گزارشی در باب ابتذال شر»، پرده از حقیقتی هولناک برداشت: شر نه همواره از سر آگاهی و خباثت، که گاه از دلِ بیتوجهی، بیتفکری و سطحینگری برمیخیزد. آرنت نشان داد که چگونه شرّی که به ظاهر پیشپاافتاده و مبتذل به نظر میرسد، میتواند بهتدریج جامعه را از درون تهی کند و مرزهای اخلاقی و حقیقت را به سادگی محو نماید. آنچه اخیراً درباره علیرضا بیرانوند، دروازهبان تیم ملی فوتبال ایران و باشگاه تراکتور رخ داد، شاید در نگاه نخست، یک حاشیهی سادهی رسانهای باشد؛ اما با نگاهی عمیقتر، میتوان آن را از همین منظر فلسفی و نقادانه بررسی کرد.
ماجرا از جایی آغاز شد که بیرانوند در یک برنامهی ورزشی تلوزیون اعلام کرد دانشجوی مقطع دکتری فیزیولوژی در دانشگاه آزاد واحد خرمآباد است. بلافاصله پس از انتشار این خبر، روابط عمومی دانشگاه آزاد در واکنشی رسمی اعلام کرد که دانشگاه آزاد خرمآباد در این رشته اصلاً مقطع دکتری ندارد و بیرانوند حتی هنوز پایاننامه کارشناسی ارشد خود را هم دفاع نکرده است. در واکنش به این تکذیب رسمی، بیرانوند با انتشار یک استوری کوتاه در اینستاگرام اعلام کرد که در واقع «دانشجوی کارشناسی ارشد» است و تنها در آزمون اولیه دکتری پذیرفته شده است.
آنچه در ظاهر یک خطای ساده یا حتی یک سهلانگاری بیضرر به نظر میآید، دقیقاً همان چیزی است که آرنت از آن با عنوان «ابتذال شر» یاد میکند. شرّی که بیهیاهو و در قالب رفتاری بیتفکر و سطحی رخ میدهد. بیرانوند با بیتوجهی به مسئولیت اخلاقیاش در گفتار عمومی، عملاً در دام ابتذال افتاد و آن را به امری عادی و روزمره بدل کرد. این اتفاق، هرچند کوچک، نشانهای هشداردهنده از عادی شدنِ بیدقتی و سهلانگاری نسبت به «حقیقت» در فضای اجتماعی است.
اما این فقط یک مسئلهی فردی نیست. در پسِ این رفتار، بحرانی عمیقتر قابل تشخیص است؛ بحرانی به نام «مدرکگرایی». در جامعه امروز ایران، داشتن عنوان «دکتر» به نشانهای از منزلت اجتماعی و پرستیژ تبدیل شده است. در چنین فضایی، «مدرک دکتری» دیگر لزوماً نشاندهنده سطحی عمیق از دانش و توانمندی پژوهشی نیست، بلکه به ابزاری برای کسب اعتبار ظاهری بدل شده است. وقتی یک فوتبالیستِ مشهور، بدون طی کردن مراحل علمی و تحصیلی لازم، به راحتی مدعی تحصیل در مقطع دکتری میشود، بیش از آنکه دروغی ساده گفته باشد، بر موج اجتماعی مدرکگرایی سوار شده است که دانشگاه را نه نهادی برای کسب دانش و خرد، بلکه یک «مرکز خرید مدرک» میبیند.
اما این بحران صرفاً محدود به انگیزههای فردی نیست. ریشههای عمیقتر آن را باید در نظام آموزشی دید که بهشدت فشل و ناکارآمد شده است. در برخی از واحدهای دانشگاهی و مراکز غیردولتی، کسب مدرک دکتری بهقدری آسان شده است که اعتبار علمی آن تقریباً از بین رفته است. بدین ترتیب، دانشگاه به جای اینکه نهادی برای پرورش تفکر عمیق و اصیل باشد، به یک بنگاه اقتصادی و یک «مدرکفروشی» تبدیل شده است. در چنین سیستمی، آنچه به ابتذال کشیده میشود فقط مدرک نیست؛ بلکه اصلِ اندیشیدن و تفکر است.
اگر آرنت در نقدش به جامعه معاصر بر این نکته تأکید میکند که شرّ ابتذالیافته، شرّی است که در بیتفاوتی و بیتوجهی عادی شده، آنگاه میتوان گفت آنچه در فضای آموزشی و رسانهای ایران رخ میدهد نیز مصداق بارزی از همین «ابتذالِ نهادیشده» است. این ابتذال از آنجا شکل میگیرد که «مدرک» به عنوان یک کالای مصرفی عادی شده است و سلبریتیها، برخی از سیاستمداران، و چهرههای رسانهای به سادگی و بدون مسئولیت از آن استفاده میکنند. در چنین فضایی، حقیقت، دانش، و اعتبار علمی روزبهروز بیشتر قربانی میشوند.
در نهایت، ادعای بیرانوند نه یک حاشیهی بیاهمیت، که نشانهای از ابتذال فراگیر و نهادیشدهای است که در لایههای عمیق جامعه رسوخ کرده است. این اتفاق نشان میدهد چگونه جامعهای که در آن تفکر، دقت و مسئولیت اخلاقی کمرنگ شده، میتواند به سرعت به وضعیتی دچار شود که دروغ و بیاعتنایی به حقیقت، قاعده باشد نه استثنا. و درست در همین نقطه است که باید با نگرانی به هشدار آرنت گوش سپرد: خطر بزرگ شرّ در جامعه ما نه از کسانی که عامدانه دست به اعمال شرورانه میزنند، بلکه از کسانی ناشی میشود که بدون تفکر، بدون دغدغه، و با بیتفاوتی به حقایق بنیادین زندگی اجتماعی، این چرخهی شرّ را تداوم میبخشند.
محمدرضا واعظ
https://t.me/tanhaatarazyekbarg