عمدتا در بین کارشناسان و مردم این جمله که بازار میبایست تعیین کننده قیمت باشد بسیار شنیده میشود اما با تدقیق در این جمله و پرسش در این زمینه که در چه مکانیسمی قیمت باید تعیین شود اکثریت قریب به اتفاق معتقدند بایستی مکانیسم عرضه و تقاضا تعیین کننده قیمت باشد. اما این برداشت از مفاهیم بازار، قیمت، عرضه و تقاضا تا چه حد صحیح است؟ در این پست به این موضوع خواهم پرداخت. اگرچه سعی شده تا حد امکان مفاهیم ساده سازی شود اما بخشی از مطالب لاجرم تخصصی و نیازمند آشنایی بیشتر با مفاهیم اقتصادی است.
در تئوری، تحت شرایطی مکانیسم بازار آزاد منجر به کارایی خواهد شد که عوامل اقتصادی یعنی عرضه کنندگان و تقاضاکنندگان محصول و عوامل تولید، گیرنده قیمت در بازار باشند به عبارتی با قیمتهای ثابت و برونزا مواجه باشند در این صورت آنچه در تئوری اتفاق خواهد افتاد این است که تولیدکنندگان مقدار تولید خود را از برابر قرار دادن قیمت با هزینه نهایی کالا تعیین میکنند نتیجه آن تعیین مقدار تولید تعادلی است زمانی که بنگاهها در نقطه تعادلی خود تولید و قیمت نیز در نقطه تعادلی خود تعیین شود شرایطی پیش خواهد آمد که در اقتصاد به آن بهینه پارتو میگویند. بهینه پارتو شرایطی است که در آن وضع یک فرد یا بنگاه یا کارگزار اقتصادی بهبود نخواهد یافت مگر به قیمت بدتر شدن وضعیت فرد، بنگاه یا کارگزار اقتصادی دیگر.
اما نکته اینجاست که اصولا واحدهای تولید کننده، قیمتگذار هستند و نه قیمتپذیر در دنیای واقعی موارد بسیار معدود و خاصی است که در آن قیمت برونزا و ناشی از تعیین نقطه تعادلی از برخورد عرضه و تقاضا باشد. به طور مثال اگر صنعت با بازدهیهای فزاینده نسبت به مقیاس روبرو باشد در این صورت تجزیه و تحلیل رقابتی عملکرد بازار به دو دلیل مختل میگردد، اولاً در چنین صنعتی با توجه به وجود بازدهیهای فزاینده نسبت به مقیاس، منحنی هزینه متوسط محصول در یک دامنه قابل توجه نزولی خواهد بود و تحت چنین شرایطی موسسات بزرگتر بنگاههای کوچک را از بازار خارج کرده و این امر منجر به بروز انحصار طبیعی در بازار خواهد شد و همانطور که میدانیم انحصارگر مقدار تولید تعادلی خود را از شرط مساوی قرار دادن هزینه نهایی با درآمد نهایی تعیین خواهد کرد که با شرط کارایی پارتو مخالف است. از سوی دیگر اصولا بنگاه انحصاری فاقد منحنی عرضه است اما چرا؟
منظور از منحنی عرضه یک بنگاه حداکثر مقدار محصولی است که آن بنگاه میتواند در هر سطح از قیمت و تولید، عرضه کند و به عبارت دیگر یک تناظر یک به یک بین قیمت و مقدار در طول منحنی عرضه برقرار خواهد بود حال با توجه به این که انحصارگر خود تعیین کننده قیمت است و نه پذیرنده قیمت بنابراین به ازای هر سطح تولید تعادلی که بنگاه انحصاری سود خود را در آن به حداکثر میرساند میتوان بینهایت منحنی تقاضا و در نتیجه بینهایت قیمت را در نظر گرفت و به عکس به ازای هر سطح از قیمت میتوان بینهایت منحنی تقاضا و در نتیجه بینهایت سطح تولید تعادلی را در نظر گرفت که در آن سود بنگاه انحصاری حداکثر میشود بدین ترتیب برای یک بنگاه انحصاری نمیتوان یک منحنی عرضه که نشانگر رابطه یک به یک بین قیمت و مقدار است متصور شد. بنابراین در این شرایط اصولا عرضه و تقاضا نیست که قیمت تعادلی را تعیین میکند بلکه این بنگاه است که در تئوری قیمت را روی منحنی تقاضا انتخاب خواهد کرد به نحوی که سود خود را حداکثر نماید و لذا جمله ” عرضه و تقاضا تعیین کننده قیمت است” دیگر بلاموضوع است.
اما اگر در یک شرایط انحصاری، همانند شرایط رقابتی رفتار شود چه اتفاقی میافتد اگر بازار صنعتی که مواجه با بازدهیهای فزاینده نسبت به مقیاس است به شیوه رقابتی عمل کند یعنی برفرض انحصارگر را مجاب کنیم که مقدار تولید تعادلی خود را از شرط برابر قرار دادن قیمت با هزینه نهایی تعیین کند (به عبارتی قیمت پذیر باشد و نه قیمتگذار)، با این شرط بخش خصوصی قادر نخواهد بود که سودآوری خود را تضمین نماید زیرا تحت شرایط بازدهیهای فزاینده نسبت به مقیاس منحنی هزینه نهایی انحصارگر نیز نزولی بوده و زیر منحنی هزینه متوسط وی قرار دارد و بنابراین اگر قیمت کالا مساوی هزینه نهایی تعیین گردد چون از هزینه متوسط کمتر است واحد تولیدی ضرر خواهد کرد و بنگاه تعطیل میشود.
اما بازارها در دنیای واقعی به چه صورت فعالیت میکنند؟ وقتی صحبت از بازار آزاد میشود منظور چیست؟ و نقش دولت در این میان چیست؟ این موارد موضوعاتی که در پستهای بعدی مطرح خواهد شد.
همانطور که گفته شد عمدتا آنچه به صورت عام با عنوان عرضه و تقاضا مطرح میشود واقعیت دنیای خارج نیست لذا توجه به این موضوع ضروری است که بازار عمدتا شامل کالاها غیرهمگن و نامتجانس است پس موضوع رقابت کامل جز در حالت بسیار خاصی مانند تولید محصولات کشاورزی در بقیه موارد منتفی است بنابراین به دلیل جانشینی نزدیک محصولات در بازار و به دلیل غیرمتجانس بودن محصولات، رقابت در بازار به شکل رقابت بین تولیدکنندگان در جذب متقاضیان است و لذا با یک بازار رقابت انحصاری مواجهیم در حالی که در بازار رقابت کامل، رقابت، بین فروشندگانی است که کم و بیش از یکدیگر اطلاعات کاملی دارند و خریدارانی که فروشندگان محصولات مشابه را میتوانند از هم تشخیص دهند.
در بازار رقابت کامل تعیین قیمتی بالاتر از قیمت تعادلی به معنای حذف تولیدکننده است اما در رقابت انحصاری بنگاه تولیدی از قدرت انحصاری برخوردار است بنابراین قیمت بالاتر از هم صنفان، او را از بازار حذف نمیکند چرا که دلایلی چون چسبندگی عادات مصرفی، وفاداری مصرف کنندگان، نشان تجاری و موارد دیگر باعث میشود بنگاه حذف نشود. در دنیای واقعی بازارها عمدتا از این نوعند یعنی بازار پوشاک، تلفن همراه، لوازم الکترونیکی، لوازم منزل، فرش و … از نوع بازار رقابت انحصاریند.
بنابراین وقتی میگوییم قیمت را بازار تعیین کند به این معنا نیست که عرضه و تقاضا آن را تعیین کند بلکه آن است که بنگاه بتواند بر اساس توابع هزینه خود یعنی شرط مساوی شدن درآمد نهایی با هزینه نهایی، تولید و قیمتگذاری کند البته سپردن قیمت به بازار و برداشتن مداخله دولتی لزوماً باعث نمیشود مقدار تولید هم بهینه باشد. در واقع در حالت انحصار، مقدار پولی که مصرف کنندگان حاضرند برای خرید یک خودرو بپردازند با مقدار پولی که برای ساخت یک خودرو صرف شده باید برابر باشد اما تحت شرایط نظام بازار آزاد بدون دخالت دولت هر یک از تولید کنندگان جهت حداکثر شدن سود شخصیشان هزینه نهایی تولید کالا را با درآمد نهایی آن برابر قرار میدهند در این حالت میزان تولید از حالت قبل کمتر خواهد بود بنابراین از منظر اقتصاد رفاه نسخه دخالت دولت تجویز میگردد.
دولت می تواند ابتدا از طریق وضع مالیاتها و یا سوبسیدهای بر واحد، منحنیهای درآمد نهایی و یا هزینه نهایی انحصارگر را به گونهای انتقال دهد که این دو منحنی در سطح تولید متناسب با بهینه پارتو یکدیگر را قطع کند اقدام صورت گرفته قاعدتاً منجر به تغییر در میزان سود تولید کننده و مطلوبیت مصرف کنندگان خواهد شد بنابراین دولت می تواند از طریق وضع مالیاتها و سوبسیدهای یکجا بدون اینکه سطح تولید بهینه پارتو را دچار اختلال کند تولیدکننده و مصرف کنندگان را به وضعیت اولیه بازگرداند ( فهم دقیق این موضوع منوط بر آن است که اثر انواع مالیات را به خوبی درک کرده باشیم).
می توان نشان داد که پس از وضع انواع مالیاتها و سوبسیدها در نهایت درآمد خالص مالیاتی مثبتی برای دولت باقی میماند که دولت میتواند از طریق بازتوزیع این درآمد وضعیت جامعه را بهبود بخشد.
اما مسئله این است که دخالت دولت آیا نهایتا میتواند به بهبود منجر شود؟ اگرچه در تئوری چنین امری ممکن است اما در واقعیت نمیتوان به سادگی به این سوال پاسخ داد، اولین موضوعی که باید به آن توجه داشت این است که آیا دولت اطلاعات لازم برای آنکه چه میزان یارانه مناسب است را دارد؟ در واقع آنچه برای رفاه جامعه مفید است این است که بنگاه بتواند هرچه بیشتر منحنیهای هزینه خود را به پایین انتقال دهد به بیان بهتر کاهش هزینهها منجر به افزایش تولید و اکاهش قیمتها میگردد. مدافعین بازار آزاد معتقدند دولت بیش از آنکه موفق به نزدیک کردن تولید بنگاه به حالت بهینه شود هزینههای بیشتر به بنگاه تحمیل میکند. بر خلاف آنچه در تئوری مطرح است دولت به هزینه عموم دست به حمایت از بخشهایی از اقتصاد میزند، دولت با وضع تعرفهها از رفاه جامعه میکاهد، دولت با انواع دخالتها بر هزینههای بنگاه میافزاید و نه تنها جامعه را به سمت بهینه پارتو هدایت نکرده بلکه از آن دور مینماید.
دولت با مجوزات، ممنوعیتها، تعرفهها و ابزارهای مختلف جدای از زد و بندهای غیرقانونی نه تنها تولید را به سطح بهینه نمیرساند بلکه آنرا کاهش میدهد. در بسیاری از حالات انحصار، این دولت است که به تداوم انحصار با وضع تعرفهها و ممنوعیتها کمک میکند. به عنوان مثال با وضع تعرفه و یا ممنوعیتها به بهانه حمایت از تولید داخل مانند صنعت خودرو به طور ملوس نه تنها در راستای رسیدن به بهینه اجتماعی عمل نمیکند بلکه در جهت عکس آن نیز رفتار نموده به نحوی که رفاه عده کثیری را قربانی یک اقلیت مینماید.
https://t.me/Catalax