برای کسانی که به فلسفه عشق میورزند، تصور حال و هوای مجالس و مواقع فیلسوفان بزرگ پیشین، یعنی درک حضور زمان و مکان ایشان و دیدن و شنیدن و حتی بوییدن عناصر تشکیلدهندۀ آن مکانها، در زمرۀ خیالها و آرزوهای شیرین، و البته دستنیافتنی است؛ خیال حضور در آن حجرۀ افسانهای در حوزۀ علمیۀ شهر توبینگن و شنیدن بحث و گفتگوهای شلینگ، هلدرلین و هگل دربارۀ کانت و افلاطون، نشستن بر سکّویی در لوکیون و گوش سپردن به درسهای ارسطو، حسکردن گرمای شومینۀ اتاق دکارت در سرمای زمستان، شنیدن صدای قدمگذاشتن بر برف هنگام قدمزدن فیلسوف در جنگل سیاه و بوی قهوۀ او در کلبۀ توتناوبرگ، … همگی در زمرۀ همین خیالهای شیرین هستند.
برای من این «درک حضور» یکی از مهمترین استلزامات فلسفهورزی است. به همین دلیل علاوه بر خواندن آثار اندیشمندان مورد علاقهام، همیشه (و اگر ممکن باشد) به دنبال درک زندۀ فضاهای حضور ایشان نیز هستم، حتی اگر این «درک حضور» صرفاً بازدید از شهر یا خیابان یا خانۀ محل زندگی شخصیت مورد علاقه، یا دیدن کوه، جنگل یا رودخانهایی باشد که او در کنار آن قدم میزده است.
یکی از عناصر مهم در درک حضور فیلسوف برای من دیدن و شنیدن سخنگفتن فیلسوف است؛ یعنی حضور در عنصر زندۀ زبانی که خرد در آن، و از راه سخنگفتنِ فیلسوف به آن زبان، بهنحو زنده به منصۀ ظهور و تجلی میرسد.
به همین دلیل یکی از شیرینترین خیالها و آرزوهای من درک حضور یکی از مجالس سقراط در آتن و شنیدن چگونه سخنگفتن او بوده است. ذهن من در حین خواندن متون افلاطون همیشه مشغول به تصور و ترسیم آن فضایی است که گفتگو در آن جریان دارد، آنهم با همۀ جزئیاتِ رنگها، بوها، صداها و حتی زبری و نرمی سطوح. کم نیستند کسانی که توصیف فضاهای گفتگو و اوصاف احوال آدمها و بسیاری جزئیات دیگر را در رسائل افلاطون حشو و اضافه میدانند و مثلاً پاسخهای کوتاه و اکثراً آریگوی مخاطبان سقراط به او را آزاردهنده و مخلّ خوانش متن میشمرند –که البته اگر دقت کنیم اینها بر اثر ترجمههای ملالآور ماست که اینچنین آزاردهنده شدهاند، وگرنه در اصل یونانی همینها نیز از تنوعی بینظیر، زیبایی و حتی اهمیت خاصی برای فهم محتوای متن برخوردارند. من همۀ این به قول اینان «حشو و اضافهها»ی متون افلاطون را با دقت و لذت تمام میخوانم و ارزش آن را معادل ارزش باقی اجزای به اصطلاح فلسفی متن و مکمل و متمم آن میدانم. در این معنا، زبان یونانی برای من یک زبان در میان بسیاری زبانهای دیگر نیست. زبان یونانی همان عنصری است که گویی خرد نخستین بار در آن بهنحوی نو زبان به سخنگفتن با ما گشوده است.
اما چنانکه میدانیم، یونانی باستان زبانی مرده است؛ به این معنا که امروز هیچ سخنوری به این زبان سخن نمیگوید. یونانی مدرن، یعنی زبانی که امروز در سرزمینهای یونانیزبان تکلم میشود، نیز در مقایسه با یونانی باستان، بهخصوص از حیث فونولوژیک، دگرگونیهای فراوان پذیرفته است. این نکته ما را از شنیدن لهجۀ یونانی باستان چونان زبانی زنده محروم کرده و تصور چگونگی سخنگفتن یونانیان باستان را برای ما دشوار ساخته است.
خوشبختانه یک نفر هست که برخی از متون کلاسیک باستان را با همان لهجۀ هزاران سال پیش –که با روشهای علم زبانشناسی از حیث فنولوژیک بازسازی شدهاند- برای ما زنده کرده و خوانده است: استاد یوئانّیس استراتاکیس (Ioannis Stratakis).
استراتاکیس، که چنانکه از نامش پیداست اصلاً یونانی است، در کار بازخوانی این متون به نظر من هنر تمام به خرج داده است. وی حقیقتاً گونهای «تونل زمان» ساخته است که از خلال آن میتوانیم به 2500 سال پیش پرتاب شویم و ناگاه خود را در آتن ببینیم. آنگاه جایی در بازار آتن جمعی را میبینیم که تجمع کردهاند. راه خود را از میان جمعیت باز میکنیم. سقراط را میبینیم که پابرهنه جایی ایستاده و با کسی گرم گفتگو است و جماعتی نیز دور ایشان گرد آمدهاند. افلاطون جوان را میبینیم که در گوشهای نشسته و با دقت به سخنان سقراط گوش میدهد و … استراتاکیس همۀ این تصاویر را با عنصر «صدا» برای من ترسیم میکند.
در اینجا مایلم این تجربه را با شما به اشتراک گذارم و یک نمونه از بازخوانی فقرات ابتدایی گفتگوی سقراط با ایون در ابتدای رسالۀ «ایون» اثر افلاطون را با صدای استراتاکیس برای دانلود کردن در اینجا قرار میدهم. بشنوید «صدای سقراط» را در 2500 سال پیش، صدای «خرد» را در گهوارۀ یونان.
👇