نابرابری مادرزادی انسانها از لحاظ تواناییهای ذهنی و بدنی واقعیتی طبیعی، بدیهی و انکارناپذیر است. هرگونه داوری ارزشی در این خصوص ناموجه و بر خطا است و همانند این است که تنوع، تفاوت و تکثر بیشمار موجودات طبیعی را ارزشداوری کنیم. در جوامع ماقبل مدرن این نابرابری اغلب به اَشکالی از سلطه اقلیت قویترها بر اکثریت میانجامید که ویژگی مهم آن شکلگیری جامعهای با ساختار ستیزهجو و صُلب بود. قویترها در قامت جنگجویان، سرداران و نهایتا طبقه حاکمه قدرت را به دست میگرفتند و تودههای ضعیفتر را مجذوب و مطیع خود میکردند. جامعه به دو گروه اصلی حاکمان و اشرافیت صاحب قدرت و مردمان عادی فاقد قدرت تقسیم میشد؛ گروه دوم (اکثریت افراد جامعه) در خدمت گروه نخست (اقلیت اقویا) بودند و در مقابل از چتر «حمایتی» آنها در برابر تهدیدات خارجی و داخلی برخوردار میشدند.
در این ساختار صُلب حاکم بر جامعه، تحرک اجتماعی بسیار ناچیز و نزدیک به صفر بود، و بنا به ماهیت روابط اجتماعی، جامعه دائما در معرض تنش و بیثباتی قرار داشت. اما با گذشت قرون و اعصار، در درون و بیرون همین جوامع، پدیده داد و ستد داوطلبانه یا تجارت آزاد رو به گسترش نهاد که لازمه آن همکاری صلحآمیز بر اساس تقسیم کار بود. توسعه تجارت و فراگیر شدن اقتصاد بازار که به ظهور جوامع مدرن انجامید، ساختار و سازمان اقتصادی و سیاسی را به طور اساسی متحول کرد. در جوامع ماقبل مدرن قویترها برای سود بردن از قدرت خود روش دیگری جز تحت سلطه درآوردن و استثمار اکثریت ضعیفترها نمیشناختند.
اما در جامعه مبتنی بر اقتصاد بازار، اقلیت انسانهای تواناتر و با استعدادتر اساسا در صورتی میتوانند به اهداف و منافع خود برسند که توان و استعداد خود را در خدمت برآورده کردن آرزوها و خواستههای اکثریت که از تواناییهای نسبی کمتری برخوردارند به کار گیرند. دارندگان بیشترین دانش، توان و استعداد در جوامع مدرنِ مبتنی بر اقتصاد بازار موفقیت خود را نه در روابط ستیزهجویانه یا سلطهطلبانه بلکه در کسب رضایت داوطلبانه اکثریت همنوعان خود میبینند. نخبگانی مانند استیو جابز، بیل گیتس، جف بزوس و … که صرفا با تکیه بر تواناییهای خود به قلههای ثروت و موفقیت دست یافتهاند شاهد این ادعا است. آنها هزاران برابر بیشتر از ثروت و قدرتی که برای خود به دست آوردهاند برای همنوعان خود ثروت و رفاه ایجاد کردهاند.
نکته درس آموز اینجا است که چپها و منتقدان اقتصاد بازار درست عکس این واقعیت را القاء میکنند و میگویند در نظام بازار یا به اصطلاح «سرمایهداری»، اقلیتی از صاحبان ثروت (سرمایهداران) اکثریت تودههای مردم را استثمار میکنند. به عقیده آنها مشاهده هرگونه نابرابری در توزیع ثروت و درآمد میان انسانها نشانه استثمار و بیعدالتی در ماهیت یا ساختار درونی نظام بازار است، حال آنکه در واقعیت امر تصور روابط سلطهجویانه و استثماری در چنین ساختاری ناممکن است. فساد، زورگویی و بهرهکشی ظالمانه واقعا موجود در جوامع پیشرفته و پیش و بیش از آن در جوامع در حال توسعه ناشی از میراث به جا مانده از روابط قدیمی در دستگاه اداری دولتها و ساختار قدرت سیاسی است.
نابرابری ناموجه و ظالمانه موجود در همه جوامع امروزی، البته با نسبتهای کم و بیش، ناشی از مداخله صاحبان قدرت سیاسی در امور اقتصادی و ایجاد انحراف در ساز و کار بازار آزاد است که به صورت امتیازات انحصاری و انواع و اقسام رانتها بروز میکند. ثروت باد آورده و ناموجه، یعنی آنچه ما به ازایی به صورت ثروت و رفاه برای عموم مردم ندارد، تنها میتواند از انحصارات و رانتهایی نشئت بگیرد که دولت و صاحبان قدرت سیاسی برسازنده آن هستند.
✍️ موسی غنینژاد
🆔 @ghaninejad_mousa