?گام نخستین در طرح نظریهی انحطاط ایران نقادی نظریهی تداوم تاریخی و فرهنگی ایران است و این نقادی همچون دیباچهای بر تبیین تاریخ فرهنگ و تمدن ایرانی است. نگارندهی این سطور، پیشتر، در توضیحی دربارهی تاریخ اندیشهی سیاسی، گفته بود که اگرچه اندیشهی سیاسی ایرانشهری در ایران دورهی اسلامی تداوم پیدا کرد، اما در گذر دگرگونیهای تاریخی جنبههای آرمانی آن یکسره از میان رفت و به نظریهی سلطنت مستقل تبدیل شد. برای رسیدن به دریافتی که بتواند همچون دیباچهای بر طرح نظریهی انحطاط باشد، باید نتایج این توضیح را به همه ی تاریخ تمدن و فرهنگ ایرانی تعمیم داد: تداوم تاریخی و فرهنگی در ایران از مجرای «مصالحه هایی» با اقوام مهاجر و مهاجم امکانپذیر شده است. رویارویی با مهاجمان، به جای «مصالحه» با آنان، ایرانیان را در شرایطی قرار میداد که فرهنگ و تمدن ایران را به داوِ قماری تبدیل کنند که سرانجام آن از پیش معلوم نبود، در حالیکه «مصالحه» میتوانست مانعی در برابر وضع نامطلوب «پاکباختگی» باشد. مدافعان نظریهی تداوم به این نکته توجه ندارند که «مصالحه» نیز خود به معنای زوال تدریجی بود: رویارویی با مهاجمان میتوانست در پیکاری سرنوشتساز جنگ را به نفع تداوم همهی فرهنگ و تمدن ایرانی پایان دهد، اما با «مصالحه» بخشی از فرهنگ و تمدن ایرانی تداوم پیدا کرد و بخشی از آن با عناصری از فرهنگ مهاجمان درآمیخت. تردیدی نیست که هیچ فرهنگ و تمدنی نمیتواند به دور از کنش و واکنشی با فرهنگها و تمدنهای دیگر تداوم پیدا کند و هر فرهنگ و تمدنی، در دورههایی، بویژه در دورههایی که فرسایش و فرسودگی بر آن چیره میشود، میتواند در رویارویی با دیگر تمدنها و فرهنگها همچون تولدی دوباره بیابد، اما رویارویی با بیگانه، بیآنکه بتواند پاسخی به پیکاری باشد که بیگانه تحمیل میکند، پیآمدی جز قهقرا رفتن نمیتواند داشته باشد
?جواد طباطبایی، تاملی دربارهی ایران جلد نخست: دیباچهای بر نظریهی انحطاط ایران با ملاحظات مقدماتی در مفهوم ایران، تهران، مینوی خرد، 1395، صص 468 و 469
?کانال اختصاصی نشر آثار و آراء جواد طباطبایی
@javadtabatabai