متفکران چپ نو
🖋جنبش کمونیستی از همان روزهای آغازین بر سر زبان میجنگید و ارج و قرب نظریات مارکس از جهتی به سبب برچسبهای مناسبی بود که برای لقب دادنِ دوست و دشمن و به تصویر کشیدن اغراق آمیز مناقشهٔ میان آنها، در اختیار این جنبش میگذاشت. و این عادت واگیر از آب درآمد، چنانکه همه جنبشهای چپ بعدی به درجه ای مبتلا بدان بودند. درواقع استحالهٔ زبان سیاست، میراث اصلی چپ بوده است و یکی از اهداف این کتاب، رهانیدن زبان از زبان طرازنوین سوسیالیستی است.
🌐اصطلاح «زبان طرازنوین» را مدیون تصویر هولناک جورج اورول از یک دولت تمامیتخواه خیالی هستیم. اما مصادرهٔ زبان از سوی چپ قدمت بیشتری دارد و از انقلاب فرانسه و شعارهای آن آغاز شده است و در زمان انترناسیونال سوسیالیستی و مشارکت مشتاقانه اینتلیجنسیا روس در آن، بود که نظر اورول را جلب کرد. آنان که از انترناسیونال دوم در ١٨٨٩ با تاجِ ظفر بیرون آمدند، نگرشی از یک جهان دگرگون شده نصیبشان شد. این مکاشفهٔ گنوسی آنچنان آشکار و واضح بود که هیچ استدلالی نیاز نداشت و هیچ استدلالِ ممکنی هم وجود نداشت که بتواند اثبات و توجیهی برای آن بیاورد. تنها چیزی که اهمیت داشت تفکیک کسانی که این نگرش را داشتند از مخالفانِ آن بود و خطرناکترین کسان، آنهایی بودند که مخالفتشان آنچنان ظریف و نزدیک به این نگرش بود که ممکن بود تلاشهایشان با تلاشِ مدافعانِ نگرش درآمیزد و جریان پاک و منزّه کنش را آلوده سازند.
🌐بدین ترتیب از همان ابتدا برچسبهایی لازم بود تا دشمنان داخلی را داغ ننگ بزنند و اخراج آنها را توجیه کنند: تجدیدنظرطلبان، انحرافیون[از دکترین رسمی حزب]، چپهای خام فکر، سوسیالیستهای آرمانشهری، فاشیستهای سوسیالیست و از این دست. تفکیک میان منشویک و بلشویک که در پی کنگره دوم حزب کارگر سوسیال دموکرات روسیه در سال ۱۹۰۴ پدید آمد، جلوه بارز این فرآیند است: آن واژههای غریب جعل شده (که خودشان دروغهای متولد متبلور بودهاند، زیراکه منشویک ها (اقلیت) درواقع اکثریت بودند) ازآنپس در زبان سیاست و انگیزههای نخبگان کمونیست، حک شدند.
🌐کامیابی این برچسبها در به حاشیه راندن و محکوم کردن مخالفان، سنگر این باور کمونیستها را که میتوانند واقعیت را با تغییر کلمات تغییر دهند، مستحکمتر نمود. برای خلق یک فرهنگ پرولتری، کافی است واژه «پرولتر کالت» را جعل کنید و برای برانداختن اقتصاد بازار آزاد، کافیست هر بار که این موضوع مطرح می شود فریاد بزنید «بحرانِ کاپیتالیسم». کافیست حاکمیت کمونیستی را «مرکزگرایی دموکراتیک» و هر کشوری که این نظام در آن تحمیلشده را «دموکراسیهای خلقی» بخوانید، تا قدرت مطلقه حزب کمونیست با رضایت آزادانهی مردم درآمیزد. زبان طرازنوین چشمانداز سیاست را چینشی نو میدهد، آن را به طرقی ناآشنا تقسیم میکند و این تلقی را ایجاد میکند که، همچون توصیف یک کالبدشناس از بدن انسان، چارچوب پنهانی را آشکار میسازد که ارگانهای ظاهری بر آن آویختهاند. بدین طریق کنار زدن واقعیتهای زندگی با برچسب توهمات بسیار آسان خواهد شد
🔚زبان طرازنوین آن زمان پدیدار میشود که مقصود اصلی زبان _که توصیف واقعیت است_ با مقصد رقیب یعنی تحمیل قدرت بر آن، جایگزین شود. نحوِ تحمیلی، کنش-گفتارِ بنیادین را صرفاً به صورت ظاهری بیان میکند. جملههای زبان طرازنوین به تحمیل میمانند، اما منطق زیربنایی آنها همان منطق طلسمات و اوراد است. این جملات به جادوی غلبه کلمات بر چیزها، بیهودگی استدلال عقلانی، و نیز خطر مقاومت متوسل می شوند. درنتیجه زبان طرازنوین نحوِ خاص خودش را پدید آورده است، که_هرچند پیوند نزدیکی با نحوِ توصیفاتِ معمول دارد_به دقت از هر گونه مواجهه با واقعیت یا برخورد با منطق استدلال عقلانی اجتناب میکند فرانسوآز توم در مطالعه درخشان خود، «زبان چوبین» به این نکته پرداخته است. مقصود زبان طرازنوین کمونیستی، به قول طعنهآمیزِ توم، «پاسداری از ایدئولوژی در برابر حملات بدخواهانهای چیزهای واقعی» بودهاست. انسانها مهمترین این چیزهای واقعی هستند، موانعی که همه نظامهای انقلابی چارهای جز غلبه بر آنها ندارند، و ناچار در پی نابودی شان برمیآیند.
——————————————————
مرتبط: