🌀کمبود منابع طبیعی و نامحدود بودن نیازهای بشر، ضرورت علم اقتصاد را نمایان میکند. در واقع هدف مهم علم اقتصاد، کار بر روی تخصیص بهینه منابع است. استراتژیستهای اقتصادی به ما میآموزند که رمز رشد در دنیای امروز، «بیشتر داشتن»نیست، بلکه «چگونه صرف کردن داشتهها» است. بنابراین اگر منابع طبیعی نامحدود بودند، اساسا علم و استراتژیهای اقتصادی نیز بلاموضوع میشدند. لازم است کمی در باره نیازهای انسان پایینتر برویم. دکتر ویلیام گلاسر- بنیانگذار تئوری انتخاب، مهمترین نیازهای انسان را به پنج عنصر ؛ بقا- عشق و تعلق خاطر- قدرت- آزادی- تفریح و لذت تقسیمبندی میکند که اگر هریک از این عناصر ذکرشده تأمین نشود رضایت او از زندگی دچار تزلزل میشود. برای همین، بشر در طول تاریخ و براساس شرایط زمانی و مکانی سعی کرده تا با ابداع و کشف مکاتب اخلاقی و فرهنگی و اقتصادی و اندیشههای ذهنی و عینی، به بهترین شکل ممکن از پس نیازهای خود برآید. یک راهحل مهم در طول تاریخ تجربه بشری، محدود کردن نیازها بوده است. متعاقب این دیدگاه، اگر در عمق متون و آموزههای دینی باریک شویم، درخواهیم یافت که مؤلفه «قناعت» یکی از مهمترین اصول و موازین احکام و اخلاق در ادیان بوده. مؤلفه «قناعت» در تمام ادیان و رسومات و فرهنگها و تمدنهای مهم بشری به نوعی متجلی شده است. قناعت درواقع همان تخصیص بهینه منابع طبیعی است.
❇️پس از دگرگونی و جهتگیری شناخت و گفتمان بشر که نقطه عطف آن را اروپائیان در پنج قرن اخیر رقم زدند، مفاهیم و ابزارهای مورد استفاده در شاخصههای اقتصادی نیز متحول شد. وقوع انقلاب صنعتی در سال ۱۷۶۸ مهمترین اتفاق اقتصادی دوران پسارنسانس بود. بذری که در قرن دوازدهم میلادی به دست ایتالیاییها کاشته شد، در قرن هجدهم میلادی توسط انگلیسیها برداشته شد و ریل و مسیر حرکت سرمایهداری آهنگی جدید به خود گرفت. به مرور زمان تفکرات مخالف با اصول سرمایهداری متولد شد و رفته رفته گسترده شد. مارکس و انگلس «مانیفست حزب کمونیست» را در سال ۱۸۵۸ منتشر کردند و طبقه پرولتاریا را در تمام جهان برای انقلاب سوسیالیستی دعوت کردند. پیش از هرچیز، مارکس میبایست برای کمبود منابع فکری کند. او باور داشت که با رشد و توسعه علم و تکنولوژی کمبود منابع نیز به صورت اتوماتیک مرتفع خواهد شد. بنابراین، او کمبود منابع را یک مسئله فنی میدانست که قابل حل شدن است !
❇️اکنون و در دوران فراصنعتی، دریافتهای بشری حکایت از آن دارد که کمبودهای منابع با رشد علم و تکنولوژی قطع ناشدنی است. کمبود آب آشامیدنی و کشاورزی عدمحاصلخیزیِ خاک، نبود منابع کافی سوخت، سوءتغذیه و بسیاری از مشکلات دیگر بشر امروز را میآزارد و کام او را تلخ میسازد. بههرحال، انرژیهای پاک و نامحدود نیز نیاز به ابزار بهرهگیری و تولید دارند. مهمترین ابراز تولید پول است. درواقع پول همان کالاست که البته محدودیت دارد. معهذا بحرانهایی مانند کمبود و جایگزینی آب و گاز و نفت و غیره، هیچگاه به صورت مطلق با توسعه تکنولوژی رفع نمیشوند، زیرا که نیاز بشر محدودیت ندارد و از طرفی ابزارهای لازم برای رفع نیازهای مطلق و فراگیر بشری در اختیار نیست.. اکنون دریافتهایم که کمبودها یک چالش همیشگی است و با هیچ تاکتیکی ازمیان نمیروند. با یک نگاه تاریخی بر تجربه تمام جوامع مارکسیستی، درخواهیم یافت که قحطی و بحرانِ تأمین نیازها و کالاهای اساسی سرنوشت شوم تمام کشورهای دارای نظام مارکسیستی بوده. مارکس با رویگردانی از واقعیت «کمبود منابع طبیعی»، به استراتژی «تخصیص بهینه منابع» بیاعتقاد بود و در نهایت اصلِ پایدار و ازلی و ابدیِ محدودیت منابع، یقه تمام نظامهای مارکسیستی را به بدترین شکل ممکن گرفته و میگیرد. در یک کلام؛ مارکس به «ارزش نتیجه» توجه میداشت اما به «هزینه فرصت» هرگز نگاهی نمیکرد.
✅جمعبندی
سوسیالیسم به صورت کلاسیک و سنتی خودش که تنها به ارزش کار نگاه میکرد، هیچگاه نمیتواند به نتیجه مثبت و مطلوب برسد. آن چیزی که در واقع سوسیالیستها به دنبال آن هستند، به جهان و انسان دیگری نیاز دارد، زیرا پرنسیپ و اصول اقتصادی آنها علاوه بر خلق فجایع سیاسی، فقر و بدبختی و فلاکت را به دنبال خواهد داشت. زیرا آنان به مهمترین و تاریخیترین نهاد همیشگی بشریت یعنی؛ اصول “بازار” و «تخصیص بهینه مصرف» التزام نمیورزند.
🆓 @FreemarketEconomy