24.9 C
تهران
جمعه 7 مهر 1402 ;ساعت: 13:55
کافه لیبرال

سيد جواد و سروش

مصطفي نصيري: در سرمای استخوان‌سوزِ «بیست‌وسومِ» آذرماه «یکهزاروسیصدوبیست‌وچهارِ» تبریز، که این شهر در برابر ارتش سرخ و قلیل تفنگچی‌های پیشه‌وری سقوط کرد، کودکی زاده شد که پدرش «سید»، او را «جواد» نامید.

تولد در شبی که «زادگاه محبوب» از «وطن مألوف» که پرافتخارترین نام در تاریخ است، تجزیه می‌شود، هرچند می‌تواند عاملی باشد که مفهوم «ایران» را برای همیشه در ناخودآگاه دکتر طباطبایی کاشت و آن را به «موضوع» همیشگی اندیشه‌اش تبدیل کرد، اما همان‌طورکه، خودشان تصریح کرده‌اند، مفهوم «ایران» مشخصاً در چند سال بعد که او دوره کودکی خود را زیر سایه پرمهر «عمو» سپری می‌نمود و در غرفه همو در بازار تبریز، از کنار گود، شاهد نگرانی‌های عمیق عمو و سایر تجار خرد بازار تبریز در باره سرنوشت ایران بود، همه روح و روان او را برای همیشه به تسخیر خود درآورد، تا در چند دهه‌ بعد، او نظریه‌پرداز مصائبش باشد که «زوال اندیشه» فرزندانش است.

اما فردای شب سرد ۲۴م آذرماه ۱۳۲۴ که دکتر طباطبایی «از موقف تبریز»اشغال‌زده، چشم خود را «به‌ ایران» گشود، کودکی نیز در 25 آذر 1324 «از موقف تهران» سیاست‌زده، چشم «به جهان» باز کرد، که پدر او را «حسین ـ حاج فرج‌الله دباغ» نامید، ولی پسر بعدها خود را، به «عبدالکریم سروش» نامدار کرد.

به‌خلاف کودک تبریزی که «دغدغۀ ناخودآگاه» او در غرفه عمویش در بازار تبریز، متاثر از نگرانی‌های عمو و غرفه‌داران تبریزی از جنگ و اشغال، و، اثرات آن بر سرنوشت «ایران» شکل گرفت، اما «دغدغه‌های ناخودآگاه» کودک تهرانی که پدر او نیز خُرده‌کاسب بود، تحت تاثیر فضای فکری حاکم بر محیط‌هایی مثل «مدرسه علوی» و «انجمن حجتیه» نقش بست.

سال‌هایِ سپری شده بعدی نشان داد که تعاقب زادروز این دو کودک، در دو محیط متفاوتِ تبریز و تهران، که یکی دغدغه «دولت ـ ملت»ایران، و، دیگری دغدغه «دین و ملت» اسلام داشت، نشانی از «تقدیر مقدّر» و «قضای مقضي» تعاقب فکری آتی آنان بوده است.

بی‌تردید مناسبت زادروز، فرصت خوبی برای تشریح این دو «موقف» نیست، اما؛ چند روز پیش، ویدیویی از کودک تهرانی ـ که امروز پیش‌کسوت شعبه‌ای مهم از روشنفکری ایرانی به‌حساب می‌آید، پخش شد که نشان می‌دهد که گذر عمر، او را در ۷۲ سالگی به‌جایی رسانده است که کودک تبریزی از آن‌جا شروع کرد.

دکتر سروش در سخنان یاد شده از «انحطاط علمی ما» نالیده و برای آن به‌درستی «عزای عمومی» اعلام کرده بود. هرچند موضوع اصلی و اوّلیِ «زوال اندیشه» در صورت‌بندی او غایب بود، و طرح مفهوم «انحطاط» نیز، به‌مثابه «وضعیت آستانگی» یا «صورت محقق زوال اندیشیدن» پر ایراد و بی‌آدرس (به کسی که انحطاط را فلسفیده است) بود، اما به‌هر روی مغتنم بود.

اما درست‌ترین سخن دکتر سروش ـ البته بیگاه شده برای خود ایشان ـ پرسش از چرایی «عدم بازگشت یک قوم به خود» بود.

درواقع به‌بیان علمی که در نظام فکری دکتر طباطبایی تبیین شده است، پرسش از شرایطی که باعث می‌شود «آگاهی خود را به‌مثابه موضوع خود وضع نکند» و به «خودآگاهی» نرسد، امری‌که بناء بر نظریه «فیلسوف تبریزی»، نوع اندیشیدن و تولیدات اندیشه‌ای «روشنفکر تهرانی»، از جمله شرایط امتناعی برای آن نوع اندیشیدنی است که خود را موضوع خود قرار داده و به پرسش می‌گیرد.

دلیل این امر هم کاملا روشن است. تا وقتی که دکتر سروش و پیروان او، هرگونه توجه به «خود» یا همان «ما»ایرانی را به‌عنوان اندیشه‌ای ناسیونالیستی مورد هجمه قرار می‌دهند، آن «ما» هیچ‌گاه نمی‌تواند به «خود»ش بازگشته و «خود» را به‌مثابه یک «مشکل» فلسفی، «موضوع» «خود» قرار دهد و از سوی مثنوی خوانان به گناه «این وطن مصر و عراق و شام نیست» متهم نشود. هر دو تولد مبارك

?كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي

@javadtabatabai


تعاقب زادروز سيدجواد و سروش، در دو محیط متفاوتِ تبریز و تهران، که یکی دغدغه «دولت ـ ملت»ایران، و، دیگری دغدغه «دین و ملت» اسلام داشت، نشانی از «تقدیر مقدّر» و «قضای مقضي» تعاقب فکری آتی آنان بوده است

مطالب بیشتری که ممکن است مورد علاقه شما باشند

دکتر جواد طباطبایی: کجا ایستاده ایم – بخش سوم وپایانی

cafeliberal

جواد طباطبایی: كسوف عقل در انديشيدن ايراني

cafeliberal

فایل صوتی: معرفی کتاب ابن خلدون و علوم اجتماعی

cafeliberal

جواد طباطبایی: در جایی که ما هستیم اسلام در داخل ایران است و نه ایران در داخل اسلام

cafeliberal

دکتر جواد طباطبایی: کجا ایستاده‌ایم؟ بخش اول و دوم

cafeliberal

دکتر جواد طباطبایی: “سکولاریسم در اسلام بی‌معناست”

cafeliberal

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه شما استفاده می کند. ما فرض خواهیم کرد که شما با این مسئله موافق هستید ، اما در صورت تمایل می توانید انصراف دهید. تائید بیشتر بخوانید