“در یک آگهی تبلیغاتی به سال 1886 درباره نوشابه گازداری که هنوز شناخته شده نبود، چنین آمده بود:
کوکا کولا: گوارا، فرح بخش، هیجان زا، نیرو بخش. این نوشابه گازدار تازه و همه پسند دارای خاصیت گیاه اعجاب آور کولا و دانه های معروف کولا است.
تبلیغ درست بود، نوشابه جدید واقعا در آغاز با عصاره گیاه کوکا ساخته میشند. پساتر اما پی بردند که این ماده مخدر است. به تولید نوشابه ادامه دادند، بدون آن ماده. ولی نام آن باقی ماند. دین ها و ایدئولوژیهایی که دیرزمانی در جهان پابرجا بمانند، دچار همین عارضه می شوند؛ بی سر و صدا جزميات خود را کنار می گذارند. مصلحت آن می دانند که از برخی از حکمهای جزمی دیگر مطلقا حرفی نزنند و اگر هم مجبور شوند، از آنها تعبیری استعاری به دست می دهند، بی ضررشان می سازند و مه آلودشان میکنند.
این پدیده را می شد در مارکسیسم نیز دید. سوسیال دموکراسی اروپا چند دهه ملقمه عجیبی بود: در ایدئولوژی رسمی از مارکسیسم سخت کیش و آموزه های آن درباره ضرورت دگرگوني قهرآمیز روابط از راه انقلاب جهانی و برپایی دیکتاتوري پرولتاریا سخن گفته می شد. همزمان می کوشیدند از راه مسالمت آمیز و دموکراتیک رأی جمع کنند و به قاعده های بازی پارلمانتاریسم گردن نهاده بودند. در این میان اگر کسی می آمد و روی نظریه انقلاب جهانی مارکسیستی دست می گذاشت، او را خروس بی محل نامیده و ریشخندش می کردند؛ به او به چشم کسی می نگریستند که برداشتی نادرست («نا دیالکتیکی») از کتابها دارد و با درشت نمایی مبارزه قهرآمیز وصله ناجوری به نظریه در اصل مسالمت جوی مارکسیسم می چسباند. به سخن دیگر: به نظر می آمد که منتقد سبک سر، کج خیال و بدخواه است. اما همچنان در نوشته های مقدس مارکس و انگلس آمده بود که…
اینکه یک جهان بینی بر پرچمش فراخوان به جهاد مقدس عليه ناباوران به خود را نوشته باشد اما همهنگام در واقعیت با دیگران با مسالمت همزیستی کند، امری عجیب و استثنایی نیست. از این مسالمت جویی اما نباید نتیجه گرفت که آن جهان بینی دیگر بی ضرر و بی خطر شده است. پدیده بنیادگرایی را در نظر آوریم و از آن درس گیریم”.
در مملکت آریایی اسلامی هم با وضعی مشابه روبه روییم، خیلی ها رویشان نمی شود بگویند سرانجام باورهایشان خیلی تفاوتی با آنچه در تاریک ترین دوران قرن بیستم با آن روبه رو بودیم ندارد، فقط از نقاب و عنوان های بهتری نظیر “نهادگرا” و “سوسیال دموکرات” و مانند استفاده می کنند. منطق کلی قضیه خیلی متفاوت نیست، نقشه کشیدن برای اموال بقیه و نقض حق مالکیت آنها. اخیرا دیدم عزیزی به “لیبرال های ایرانی” اندرز داده است که دستکم به پیروی از همباوران خود و “لیبرال اینترنشنال” سراغ حرف هایی مثل حق آموزش و “عدالت!” … بروند تا دستکم به روز باشند. کیست که نداند این حرف ها یعنی برای مال مردم نقشه بکشیم و آن را دست دولت بدهیم تا چنانکه می خواهد خرج کند. این کار هم البته راهزنی است، فقط گویندگان کمی “خجالتی” اند، به ویژه در صحرای خاورمیانه اینها خیلی تفاوتی با انواع تندروتر ندارند، فقط دچار عارضه کولا شده اند، فقط باید مراقب بود که “اصل بد نیکو نگردد، چون که بنیادش بد است”، والله اعلم.
کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel