“چریکهای انقلابی خمر سرخ که سی سال … با آمریکا و حکومت تحت حمایتش به رهبری ژنرال لون نول جنگیدند … در ۱۹۷۵ سرانجام پیروز شده و وارد پنوم پن پایتخت کامبوج شدند … خمرهای سرخ برای شهرنشینان کامبوج برنامهای بزرگ و گسترده داشتند. گشتیهای مسلح تشکیل یافته از چریکهای ژنده پوش به سراغ تمام خانهها رفتند و ساکنان را به زور بیرون کشیده و آماده سفری طولانی و بیبازگشت نمودند. تمام اموال کوچک بزرگ آنها مصادره شده بود. به ساکنان خانهها اخطار داده شد که مبادا کوچکترین چیزی از خانهشان با خود بیاورند، به خصوص روی عکسهای خانوادگی تاکید میشد. هر کس که این اخطار را جدی نگرفت، در روزها و هفتههای بعد اعدام شد. بسیاری از این اسرا دیگر هیچگاه خانههایشان را ندیدند. برای خمرها یک مسئله خیلی جدی بود: ارتباط شخص با گذشتهاش به کلی باید قطع میشد. آنها می خواستند شهر سرمایهداری را که در نظرشان مظهر پول، فساد و تنآسایی بود به کلی نابود کنند.
باورش دشوار بود اما پنوم پن و دیگر شهرها بطور کامل تخلیه شدند. دیپلماتهای باقیمانده گزارش دادند که در تمام عمرشان چنین چیزی ندیدهاند پنوم پن به شهر ارواح تبدیل شده بود. شهرنشینان اسیر را در صدها اردوگاه در مناطق روستایی یا لم یزرع مستقر کردند. ساعات کار دو سوم شبانه روز را در بر میگرفت و جیره غذا بسیار کم بود. دهه جایگزین هفته شده بود و روز تعطیل مختص به کلاسهای ایدئولوژیک و آموزش عقیدتی بود. شهرنشینان اسیر زیر نظارت چریکهای مجهز به مجهز به کلاشنیکفهای ساخت چین کار میکردند … خمرها خیلی شبیه به حزب کمونیست اندونزی بودند که چند سال پیش با ضد کودتای ژنرال سوهارتو به کلی ریشهکن شده بود. محصول اصلی این اردوگاهها برنج بود. خمرها برای آن نوعی تقدس قائل بودند.
در روزنامههایشان آمده بود که با قدرت آن توانستهاند آمریکا را شکست دهند و در سالهای آینده با همین قدرت، کامبوج را صاحب صنایع سنگین خواهند کرد. خمرها میگفتند که این شهرنشینان خوشگذران و راحتطلب باید بیاموزند که از دانه برنج و رنج روستاییان فقیر متولد شدهاند و حالا یا میتوانند این دوره سخت بازپروری و والایش را تاب آورده و به یک انسان زحمتکش و متعهد در برابر تاریخ تبدیل شوند و یا می میرند و جسم آنها به عنوان کود انسانی زمینهای کشاورزی را حاصلخیزتر خواهد کرد … کار روزانه بسیار طولانی و طاقت فرسا بود. بسیاری به دلیل خستگی یا بیماری میمردند. گرسنگی احتمالا بزرگترین رنج و کابوس زندانیان بوده است. اگر کسی حتی یک سیب زمینی یا ترب از محصول مزارع برمیداشت و میخورد، قطعا اعدام میشد. با این حال فشار گرسنگی چنان بود که بسیاری خطر اعدام را به جان می خریدند. خمرهای سرخ در این نوع موارد اعدام با گلوله را دوست نداشتند. قطعا یکی از دلایل آن صرفهجویی در مهمات بود. اسرای محکوم به اعدام معمولا با ضربات چوب، بیل یا تبر کشته میشدند. بعضی از آنها قبل از اعدام شکنجه میشدند …
خمرها گاهی در جلسات موسوم به “انتقاد از خود” که بازماندگان قرارگاه اشرف هم به به خوبی با آن آشنایی دارند، به اسرا اجازه میدادند که از شرایط اردوگاه و رفتار خمرها انتقاد کنند، اما آنها که انتقادات تندی مطرح میکردند را دیگر هیچکس نمیدید … خمرها معمولا اجساد را دفن نمیکردند بلکه آنها در گودالهای خیلی بزرگ روباز با قطر دهانه نزدیک به صد متر و عمق ۳۰ تا ۴۰ متر روی هم میریختند. بوی تعفن این گودالها وحشتناک و غیر قابل تصور بود و برای محکومین به اعدام که در نزدیکی آنها نگهداری میشدند، یک شکنجه مخصوص به حساب میآمد. برخی از اسرا یا زندانیان تازهوارد اردوگاهها که هویتشان شناسایی میشد از بقیه جدا میشدند تا بازجویی و اعدام شوند. خمرهای سرخ به خصوص روی ستارگان سینما و زنهایی که کارشان تبلیغ مدلهای مو و لباس بود، به شدت حساس بودند. این گونه افراد امکان نداشت که جان سالم در ببرند. در مجموع خمرهای سرخ ۲ میلیون نفر از جمعیت ۷ میلیونی کامبوج را به قتل رساندند …
همین اتفاقات با مقداری شدت و حجم کمتر و با برخی تفاوتهای جزئی در شوروی دهههای ۲۰ تا ۵۰ میلادی، چین دهههای ۵۰ و ۶۰ میلادی، کره شمالی از ۱۹۴۵ تا امروز، ویتنام شمالی در دهه ۵۰ میلادی در ماجرای اصلاحات ارضی هوشیمین و نیز ویتنام متحد شده توسط کمونیستها از ۱۹۷۵ تا پایان دهه هشتاد میلادی در جریان بودهاست. ۱۰۰ هزار نفر در اردوگاههای بازپروری عقیدتی ویتکنگها که پس از فتح سایگون برپا شده بود، کشته شدند. همان ویت کنگها که قهرمان بیبدیل و اسطورهای صدها هزار روشنفکر و دانشجوی چپگرا در ایران، اروپا و آمریکای شمالی بودند: از ژانپل سارتر و دوبووار و آلن بدیو و چامسکی گرفته تا شاملو و ابتهاج و آریانپور و مصطفی رحیمی”.
توس طهماسبی
https://bit.ly/2x9Wq0Z