29.9 C
تهران
جمعه 12 خرداد 1402 ;ساعت: 12:36
کافه لیبرال

چرا روستانشین ام؟نوشتۀ مارتین هایدگر+فایل صوتی

این قطعه کوتاهی ارزشمند برای شنیدن است که فارغ از فلسفه‌بافی است، سخنی از دل‌برآمده است که به دل می‌نشیند.

هایدگر را در زمره اگزیستانسیالیست‌ها طبقه‌بندی می‌کنند، هرچند خودش این را خوش نداشت. بافتارِ اندیشه هایدگر، رومانتیکِ سنتگرای ضدمدرنیته است. هرسه این خصلت‌ها دراین متن توصیفی پژواکِ تام دارد.

او که یک “روستایی” بود از این‌که “مدرنیته” آفاق “پرصفای” روستا را نابود می‌کرد، متاسف و خشمگین بود و ذوق ممتاز فلسفی را که داشت در کارِ این اَسَف و خشم نهاد تا با “خودآگاهی” به هستی که بن‌مایه نگاه مدرن بود بستیزد. از همین‌رو هم بود که با رویکرد “معرفت‌شناختی” که از سقراط به بعد بن‌مایه تفلسفِ غربی شد، از درِ چالش درآمد. همین هم بود که در نهایتِ پویش فلسفی‌اش به “شاعرانگی” رسید و غرقگی در حسِ تجربیدنِ هستی را ارج‌نهاد، و دست از تحلیلِ جهان شست.

فلسفه هایدگر صدای یک اندیشیدن نوستالژیک برای جهانی بود که در شُرُف زوال بود: “صفایِ ناخودآگاهِ بودنی عاری از دانایی”. از تعبیر “عاری‌از دانایی” که گفتم تعجب نکنید! دانایی به چند و چون‌ و چرایی‌ها، ذوقِ ادراکِ “حضور” در هستی را به‌هم می‌زند. تصور بکنید که شما شیفته زیباییِ یک چهره شده‌اید و یکی بیاید برایتان از ساختار بافت‌شناسی پوست و آناتومی چربیِ زیرپوست و آرایش عضلات در آن زیر بگوید، چطور به ذوق‌تان گَند می‌زند! ایستار ضدمعرفت‌شناسی هایدگر از این جنس بود. عُرفای ما هم همچو ایستاری داشتند. مثلا مولانا برای منصرف کردن مخاطب‌اش از شیفتگی به زیباییِ زنانه می‌گوید:
آب‌ریزی کشیده‌اند از پوست
تو گَهی جانش‌خوانی و گَه دوست
(آنگاه که در نوجوانی سخت عاشق‌شده بودم، پدر فراوان این بیت‌مولانا را برایم می‌خواند!)

تعبیر “آب‌ریز” که مولانا به‌کار می‌برد معنای دوگانه‌ای دارد که یکی “مَبال” است، یعنی که محل‌تخلیه بول(=ادرار) یا همان مستراح که کنایه از کثافت است، و دومی “آب‌ریز” به معنای موضع‌ و محرکی برای تخلیه “منی” است! او پوست لطیف معشوق‌زنانه و تن‌وبدن هوس‌انگیز او را چنین “تحلیلِ” کارکردی می‌کند تا با آن تحلیلِ معرفتی، مخاطب را از درگیرشدن با زیباییِ زنانه منصرف سازد.
“تحلیل”‌ها “ذوق”ها را به‌هم می‌ریزند. هایدگر سرانجام به “ذوق” گرایید تا به شاعرانگیِ چشیدنِ طعمِ لحظه حضور در سپهرهستی برسد. از همین‌رو هم بود که با “معرفتِ” سازوکاری از درِ چالش درآمد. همین هم بود که تاریخ‌فلسفه پساسقراطی را یک “انحراف” می‌دانست که سرانجام به “مدرنیته” منتهی گشت.

آن اقبال‌ که امروزها در ایران به هایدگر می‌شود، از همین بن‌مایه مشترک با هایدگر درمی‌آید که “هندسه‌ذهن ایرانی” را به‌واسطه رواجِ دیرینِ نگاه عرفانی به هستی، شکل داده‌است. این هندسه، اهلِ معرفت‌شناسیِ سازوکاری نیست؛ شاهدش آن‌که ما تنها یک ابوریحان بیرونی داشته‌ایم، که “سازوکاری و تحلیلی” می‌اندیشید.
اما آن ناخوشداشتِ “مدرنیته” که در برخی اهل اندیشه‌ما هست و آنان را به سوی هایدگر سوق می‌دهد، ضمن ایستاده بر آن “هندسه‌ذهن ایرانی” بودن، درست مثل هایدگر ” رویکردِ مدرن را تهی‌کننده هستی از “ذوق” می‌بیند. عجب نیست که دوستداران ایرانی هایدگر، تقریبا بی‌استثنا شیفتگان “عرفان”‌اند و مدرنیته را “جنون‌بیداری”ای می‌یابند که با آگاه‌نمودن انسان به درون‌ساختارهایِ جهان، از آن راززدایی نموده و “ذوق”ها را ویران می‌کند.

این وضعیتی “تراژیک” برای این اندیشمندان بوجود می‌آورد، که از یکسو شیفتگانِ ذوق‌ورزی‌های رازآلودند و از سوی دیگر نمی‌توانند از خیرِ “عقلانیت‌مدرن” بگذرند و مثل هایدگر خواستارانِ بازگشت به روستا‌ها بوده و به تعبیر امام‌محمدغزالی خواهانِ “ایمانِ کم‌پیرزنان” باشند.

خواسته من آن نیست که “هندسه‌ذهن” عرفان‌اندیش ایرانی زایل شود، اما می‌خواهم تا بتوانیم خیلی‌وقت‌ها آن هندسه را “داخل‌گنجه” بگذاریم و سازوکاراندیشانی چون ابوریحان بیرونی بشویم. یادمان نرود که بیش از چهاردهه است که پامال‌شدگانِ ضدمدرنیته‌ای اسطوره‌اندیش شده‌ایم که همه‌چیزمان را به تاراج برده‌است، از جمله کرامت‌ِ‌انسانی‌مان را.

اما آیا می‌شود چنین ذهن دوساحتی‌ای داشت؟! من قاطعانه می‌گویم آری!
ادراک هستی چندین‌ساحتی است. لزومی ندارد در نگاه به شکوه درخشان و لطافتِ بی‌مانند یک گل “صدتومانی” (چه اسم سخیفی برای آن جمالِ بی‌مانند) به فکر گیاه‌شناسی بیفتیم، یا در شیفتگی‌مان به “آن”هایی که در چشم و لب‌ها و نگاه‌ها درمی‌یابیم به فکر بافت‌شناسی و آناتومی بیفتیم تا که مثل مولانا در زیبایی زنانه “آبریزی” ببینیم! هرگز چنین الزامی نیست، می‌شود شاعرانه دید و عالمانه اندیشید.

مطالب بیشتری که ممکن است مورد علاقه شما باشند

نظریه عمومی کالا

cafeliberal

آزادی بیان؟ در کجا؟

cafeliberal

تعریف سیاست، اندرو هیوود

cafeliberal

دولت علیه دولت!

cafeliberal

دارون عجم اوغلو: شغل‌‌های خوب از کجا می‌آیند؟

cafeliberal

مدرنیسم و روشنگری

cafeliberal

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه شما استفاده می کند. ما فرض خواهیم کرد که شما با این مسئله موافق هستید ، اما در صورت تمایل می توانید انصراف دهید. تائید بیشتر بخوانید