دبی فورد (۱ اکتبر ۱۹۵۵ – ۱۷ فوریه ۲۰۱۳) نویسنده، مدرس، معلم و سخنران مشهور آمریکایی است.
او نویسندهایی است که نامش در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز جا گرفته است. کتابهای او به ۲۶ زبان ترجمه شدهاند و در دانشگاهها و دیگر مراکز یادگیری و روشننگری در سراسر جهان به کار میروند. سه کتاب نخست او با نامهای نیمۀ تاریک دنبالکنندگان نور (The Dark Side of the Light Chasers)، جدایی معنوی (Spiritual Divorce) و راز سایه(The Secret of the Shadow) به خوانندگان میآموزد که چگونه به خرد درونی دست یابند و با رفتن به درون، دریافتها و شناختهایی در بارۀ زندگیشان پیدا کنند.
اين كتاب راهحلى تجويز شده به مشكلات حل نشده است, سفرى است كه زندگى را تغيير مىدهد و از مرز هر تئورى روانشناختى فراتر مىرود؛ زيرا بخش تاريك وجود را بهعنوان يك موضوع انسانى ـ معنوى در نظر مىگيرد كه همه ما، اگر مىخواهيم زندگىمان را بهطور كامل محقق كنيم، بايد به آن بپردازيم. ما سرانجام متوجه مىشويم كه چرا صرفنظر از رنگ پوست، پيشينه، جهتگيرى جنسى، آرايش ژنتيك ياگذشتهمان، نه بهتر و نه بدتر از ديگرانيم.
در اين دنيا هيچكس وجود ندارد كه سايه نداشته باشد و هنگامى كه سايه جدى گرفته شود و درك شود، مىتواند موجب پيدايش حقيقتى تازه شود كه احساس ما را در مورد بسيارى چيزها تغيير دهد مثل احساس ما به خودمان، شيوه پدرى و مادرى كردن ما، شيوه تعامل ما با افراد جامعهمان و شيوهاى كه با ديگر ملتها ارتباط برقرار مىكنيم.
ما در بدو تولد،خودمان را می پذیریم و دوست داریم، چون پیشداوری نمی کنیم که این ویژگی ما خوب یا بد است .اما به تدریج که بزرگ میشویم، از اطرافیانمان یاد می گیریم که چه چیز خوب و چه چیز بد است. به تدریج یاد می گیریم که بعضی رفتارها باعث می شود که مورد قبول قرار بگیریم و بعضی رفتار ها باعث می شود که ما را طرد کنند.ما کم کم ویژگی هایمان را به صورت قابل قبول و غیر قابل قبول ,خوب یا بد ,تقسیم بندی می کنیم. .آنوقت به این نتیجه میرسیم که برای مورد قبول واقع شدن باید خود را از شر صفات بد رها کنیم و یا پنهانشان کنیم.
بعنوان مثال: اگر در یک رابطۀ عاشقانه , کسی به ما خیانت کند ، و سپس ما به یک کشوردیگر برویم و یک عمل جراحی پلاستیک هم انجام دهیم و در همانجا دوباره عاشق شویم ,حتمأ آن نفر دوم نیز به ما خیانت خواهد کرد!! چون درسهای زندگی تکرار میشوند ,حتی اگرهر شب تصویر سازی ذهنی کنیم یا در پی تکرار تمام کلمات و جملات مثبت باشیم، باز هم اتفاق خوبی نمیافتد! تا زمانیکه از این تکرارها , درس بگیریم!
اگر با هر کسی که دوست میشوید دروغگو از آب در میاید,اگربه هر کسی که خوبی می کنید، قدر ِ شما را نمیداند، اگر آدمهایی با یک صفت مشترک سر راه زندگیتان قرار می گیرند و مدام به نتایج مشابهی می رسید، اگر وارد هر کاری که میشوید، شکست می خورید، اگر به هر کسی عشق می ورزید، شما را ترک می کند, اینها همه یعنی تکرار شدن درسهای زندگی.
درسهای زندگی تکرار میشوند و دلیل آن ,همان ناشناخته ماندن نیمۀ تاریک (سایه) ماست .