سبب اينكه، تا زماني كه ايرانشناسان اصطلاحي مانند ناسيوناليسم يا «ملّيگرايي» را به مورد تاريخ و تاريخ انديشه در ايران اطلاق كردند، اصطلاح ملّي و ملّيگرايي هرگز رواج چنداني در ايران پيدا نكرد. اين بود كه ايرانيان از كهنترين ايام شهودي از وضع ملّي خود پيدا كرده بودند و، از آنجا كه تا آغاز دوران جديد هنوز آشنايي دقيقي با مفاهيم جديد علوم اجتماعي نداشتند، نميتوانستند وضع خود را در قالب مفاهيمي بفهمند كه مضمون آنها براي اينان كمابيش ناشناخته مانده بود. به اين مباحث بازخواهم گشت؛ پيشتر، بايد به دومين دليلي اشاره كنم كه به سبب آن عصر رضا شاه را اوج دورة ناسيوناليسم ايراني خواندهاند. واكنش به ايجاد سامان جديد سياسي، به عنوان دستاورد مشروطيت، و تأسيس نهادهاي آن، كه ميبايست زمينة حكومت قانون را فراهم آورد، پديدار شدن افراد و سازمانهاي اسلامخواهي بود كه به تدريج گسترش پيدا كردند. همين واكنش، دهههايي پس از آن، بويژه در دهههاي چهل و پنجاه خورشيدي، به جرياني تنومند تبديل شد و، افزون بر آن، با آل احمد و علي شريعتي، شالودهاي «نظري» نيز پيدا كرد. پيشتر نيز با تأسيس دانشگاه تهران، با دانشكدههايي كه در آنها علوم انساني و اجتماعي تدريس ميشد، دستكم، گروههايي از نخبگان ايراني با نظام مفاهيم اين دانشها آشناييهايي به هم رسانده بودند. چنانكه در جاي ديگري توضيح دادهام، دانشگاه در ايران به ضرورتي، و در خلأ انديشيدن ايراني، تأسيس شد و، در واقع، تاكنون، هنوز به دانشگاه «ايراني» تبديل نشده است. در شرايطي كه «موضوعِ» دانشگاهِ ايرانْ «ايران» نبود، يعني دانشگاه ايران نميتوانست نظام علمي ايجاد كند كه بتواند ايران به عنوان «موضوع» علم دانشگاه را توضيح دهد، ايران به عنوان «مضمون» نظام مفاهيمي فهميده و توضيح داده شد كه سنخيتي با مواد تاريخ و تاريخ انديشيدن ايران نداشت. اين بازسازي فكر ديني، در تحول تاريخي نزديك به يك سده، بيش از پيش، در صورت ايدئولوژيكي شدن فهم ديني ممكن شد. اگر از سازمانها و محافل «سياسي»ـ ديني دهة بيست و بعد صرف نظر كنيم ميتوان گفت كه گام نخستِ اين ايدئولوژيكي شدن فهم ديني با آل احمد برداشته شد كه كوشش ميكرد ديانت را به عنوان ابزاري در خدمت سياست قرار دهد، اما با علي شريعتي ديانت در قالب نوعي از ايدئولوژي مترقيـ «ماركسيستي» ريخته شد كه زير رداي «جامعهشناسي» استتار كرده و جز ظاهر ديانت چيزي از آن باقي نمانده بود. اين «جامعهشناسي»، مانند جامعهشناسيهايي از سنخ آنچه اميرحسين آريانپور در دهة چهل تدارك ديد، به طور عمده ماركسيسمي بود كه به عنوان ايدئولوژي پيكار طبقاتي فراهم آمده بود🖊
🔸 ملت، دولت و حکومت قانون،. انتشارت مینوی خرد. 1398
💡كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai