دولت علیه دولت! در باب منطق دولتهایی که پایشان را از گلیمشان درازتر میکنند.
دولت (در معنای state) نهادی زورمند و فرادستی است که تنظیمگری همه امور اجتماعی را به عهده دارد. به همین دلیل کم و کیف حیات اجتماعی در یک جامعه تا میزان زیادی به کم و کیف دولت مستقر در آن جامعه بستگی دارد.
در یک دست دولت کلید زندان و در دست دیگرش باتوم و گلوله است. البته پارهای از دولتها چند دست دیگر قرض میکنند و رسانه و سرمایه و ثروت و اخلاق را نیز در ید بیضای خود میگیرند. همین نکته لزوم محدودسازی و کوچکسازی دولت را بر ما یادآوری میکند.
🔸دولت اگر حد و مرز خودش را بشناسد و به واسطه سازوکارهای درونی و بیرونی مانند جامعه مدنی و سیستم قضایی مستقل محدود شود و نیز داعیهای فراتر از تأمین نظم و امنیت و بسترسازی برای توسعه نداشته باشد، نهادی مفید و قابل دفاع است. اما اگر پایش را از گلیمش درازتر کند و توی همه چیز سرک بکشد و خود را نه خدمتکار و کارگزار جامعه که موجودیتی مستقل و همهچیزدان بداند، به شری غیر قابل تحمل بدل میشود. آن هم نه شر لازم که شر مطلق!
این نوع دولتها اعم از مداخلهگر و توتالیتر تا قیممآب و پدرسالار، تا میتوانند جامعه را به انحطاط میکشانند و دولت را از ظرفیت مثبت تهی میکنند. این نوع دولتها شهروندانی مستأصل، رنجور و پریشان به بار میآورند. شهروندانی خسته، آزرده و افسرده. شهروندانی که سایه سیاه سیاست را روی تمام جنبههای زندگی و زیست خویش احساس میکنند. شهروندانی که میدانند هر لحظه «برادر بزرگتر» مراقبشان است و آنها را میپاید. آنها باید آهسته و آرام قدم بردارند. باید از بیم و باک تیغ تند و تیز سانسور، خودسانسوری کنند. باید خودشان را با استانداردهای الیت حاکم بر استیت، وفق دهند. باید چونان مهرههایی برای یک سیستم کلان، عضوهایی برای یک موجود طبیعی و وسایلی برای هدفی «متعالی» در حال خدمت باشند. چیزی بیشتر از این یعنی اندکی از فردگرایی، خودمختاری و استقلال شخصی برتابیده نمیشود.
در چنین جامعهای ارزشها و ایدهها پدیدههای ذهنی نیستند که توسط جریان آزاد اطلاعات و از طریق مباحثه و مناظره رواج یابند. بلکه میبایست همچون کالاهایی عمومی از سوی دولت به شهروندان عرضه و ارائه شوند.
🌀حکام توتالیتر علیرغم همه افتراقات و اختلافاتی که با هم دارند، در یک نکته با یکدیگر مشترکاند و آن اینکه به دولت و سیاست بسیار خوشبیناند. آنان ظن این میبرند که میتوان با حربهای به نام دولت و بروکراسی همه کار کرد. میتوان انسانها را سعادتمند کرد. میتوان آنان را به بهشت برد. میتوان عدالت، آزادی و هر آنچه خوبی است، روی زمین به بار آورد. میتوان با دولت و بروکراسی، تمام موانع طبیعی عالم و آدم را دور زد. غافل از اینکه «دولت راه حل نیست، خود بخشی از مشکل است».
📍تئوریسینهای دولت توتالیتر پرسش اصیل فلسفه سیاسی را معکوس میکنند و به جای آنکه به دنبال سازوکارها و راه و روشهایی باشند که جامعه به واسطه آن از دولت فساد زدایی کند، به دنبال آنند که دولت و دولتمردان، جامعه را اصلاح کنند. این هوس ناپختهی بعضی تئوریسینها تا توانسته در دنیای ما انسانها فاجعه به بار آورده و جنایت راه انداخته است.
اما دولت ظرفی است که هر مظروفی در آن نمیگنجد. از دولت باید انتظار حداقلها و زیرساختها را داشت. میزان قابل توجهی از نظم، امنیت و فرصتهای برابر که بتواند زمینهساز زندگی خوب و انسانی گردد. مابقی نظیر اخلاقیات، فرهنگ و توسعه اقتصادی در بستر جامعه مدنی، نظم خودانگیخته، سنتهای تاریخی و بازار آزاد رشد پیدا میکنند. هر اسم و ایسمی که بخواهد این نکته را منکر شود و باری سنگینتر از توان دولت روی دوش او بگذارد و دولت را از پدیدهای تاریخی، مصنوعی و دستساز بشر به پدیدهای طبیعی، اسطورهای و ای بسا الهی تبدیل کند، راهی نمیبرد جز به بیراهه خشونت، فساد و استبداد.
سیاست حوزهای حساس و پر ریسک از فعالیتهای انسانی است. سیاست راهی راست، هموار و انعطافپذیر نیست که مطابق میلمان به آن شکل و فرم دهیم. ما بیش از آنکه بر سیاست تأثیر بگذاریم، از آن تأثیر میپذیریم. سیاستورزی چونان بندبازی کاری خاص و حساس است که باید با احتیاط و تأنی و تأمل پیش گرفته شود. تفکرات مطلقگرا و نابپندار جایی در سیاست ندارند. در سیاست باید عینی، جزئی و نسبی اندیشید. باید بیش از اصولگرایی، پیامدگرا و فایدهگرا بود. در سیاست همواره با حدی از پراگماتیسم و ماکیاولیسم مواجهیم و این در تناقض با مبنای نظری مدافعان دولت تمامیتخواه و پدرسالار است که بر نوعی مطلقاندیشی و ذاتگرایی استوار است که راه را بر هرگونه مصالحه و مذاکره میبندد. حال آنکه تفاهم، توافق و اجماع، هنر یک سیاستمدار است نه عیب آن.
✍️ محمد رجبی مهوار