ما بسیار زود ملت شدیم و ملت در ایران، دولت خودش را ایجاد کرده است و نه برعکس! این ملت، یک فرهنگ پایدار طولانیمدت را ایجاد کرده و این فرهنگ طولانی، ورای مرزهای ایران، بسط یافته است که به آن میگوییم ایران بزرگ فرهنگی. از طرف دیگر، این ملت با فرهنگی که ایجاد کرده، مبتنی بر یک نظام سنت متکثر حداقل شامل نصوص ایرانشهری، اسلامی، فلسفهی یونانی و تجربهی تجدد است.
نتیجه خیلی مهمی که من از این خلاصه میگیرم این است که اگر ما بخواهیم بدانیم که ایران چه است و بپرسیم که ایران چهطور میتواند توسعه پیدا کند، باید نخست به یک نکته توجه داشته باشیم: هرجایی که تنوع و تکثر سنت ایرانی را نفهمیم و بخواهیم که چیزی را به این تکثر تحمیل کنیم بهطوری که همه یک چیز را بگویند، ملت قدرت خودش را نشان خواهد داد و مخالفت میکند و این مخالفت را در همه تاریخ ما، هر بار به نوعی نشان داده است. یعنی هرجایی که چیزی آمده که تحمیل بشود و کثرت این ملت را از بین ببرد و به وحدت از بالا تبدیل کند، ملت به آن واکنش نشان داده است. ما ملت متکثری بودهایم یعنی ملتی بودهایم با افکار، عقاید، زبانها، آداب، رسوم و… بسیار متکثر اما واحد در ایران. اهمیت ما در این است و به این دلیل ایران هست و بسیاری از کشورها از بین رفته اند که ایران توانسته است این امور متکثر خودش را در نظامی واحد وارد کند و این نظام واحد را چنان استوار درست کند که در برابر بحران ها مقاوم باشد و با از گذر از هر بحران، دوباره سرپا بایستد.
اگر به کار بردن اصطلاح «توسعه ایران» را فعلا با مسامحه و برای فهمیدن حرف یکدیگر قبول کنیم و بخواهیم ایران را توسعه دهیم، باید بدانیم که ایران در جاهایی توسعه پیدا کرده که اصل وحدت با توجه به آن کثرتها فهمیده شده است. توسعه ایران به این صورت خواهد بود: شناخت حقیقت آن چیزی که منطق تداوم ایران است و عمل در جهت آن و شنا کردن در جهت آن. بسیاری از دولتها این واقعیت را نفهمیدند. بحرانهای مهم ما هم در زمانی سر باز کردهاند که آن وحدت متکثر به هم خورده است. انقلاب اسلامی یکی از این موارد است و میشود این طوری توضیحش داد. از جنبههای ایدئولوژیک این انقلاب که بگذریم، میشود اینطور توضیح داد که ما در واقع در دوره کوتاه گذار از یک وضع به وضع دیگری بودیم که حکومتگران باید متوجه میشدند که جهت جریان آب کجاست. انقلاب اسلامی آنجایی صورت گرفت که آنها متوجه نشدند که جهت جریان آب کجاست و بر خلاف جریان آب شنا کردند.
در آغاز بحث اشاره کردم به جنبه ایدئولوژیک نظام و گفتم به آن باز میگردم. اینک باید گفت که ایدئولوژی به دنبال وحدتی است که بر کثرتها اعمال شود چون نظامهای ایدئولوژیک، نظامهایی هستند که خودشان را ربط میدهند به یک نظریه، به یک خیال! چون ایدئولوژی با خیال ربط دارد، مثل چیزی است که ساختهایم برای خودمان، مثل شریعتی که جهان بیطبقه توحیدی ساخت. چیزی مثل آن شیر خالکوب مثنوی است که گفت اینچنین شیری خدا خود نافرید! اگر بخواهیم که با ایدئولوژی، واقعیت ایران را بفهمیم ناچاریم که تمام آنجاهایی را که کثرت ها سر باز میکنند و خودشان را به ما نشان میدهند، نادیده بگیریم. نظریههایی از نوع جامعه بیطبقه توحیدی و انواع این بیطبقههایی که درست شده، کارشان این است که این کثرت ها را از بین ببرد. کمونیزم هم همینطور بود و انواع اسلامی بیطبقهها هم همین هستند. این کثرتها را در آنجاهایی که کثرتها اصیل هستند یعنی تداوم تاریخی داشتهاند، مثل مورد ایران، نمیشود از بین برد. شما از هر جایی که جلوی این را بگیرید، از جای دیگری سر باز خواهد کرد. تجربه ما در دو سه دهه اخیر برای هرکسی در حد خودش همینها را نشان داده است. اگر بخواهیم که ایران توسعه پیدا کند، قدم اول این است که بفهمیم ایران چه است.
بحث های بسیار زیادی میماند که این ایدئولوژی چه اشکالات اساسی ایجاد کرده است! شریعتی که این همه ایدئولوژی بر ما ساطع کرده، در واقع یک زمانی راه را باز کرده برای این که شاید در انقلاب اثری داشته باشد و حتما اثری در انقلاب داشته است اما بعد از آن، راه را برای همیشه بسته است. حکومتگران ما هم نتوانستند بفهمند که در کجا حکومت میکنند چون فکر کردند آن ایدئولوژی که در انقلاب موفق شد، احتمالا همچنان میتواند برای همیشه پیش برود. ایدئولوژی در شرایط بحرانی، نتایج خودش را بیرون داد و اثر گذاشت. اما ایدئولوژی همیشه نمیتواند به کار بیاید. کسانی که با ایدئولوژی روی کار آمدند باید بدانند که تنها کاری که میتوانند بکنند این است که پس از قدرت گرفتن، بلافاصله ایدئولوژی را بهکلی کنار بگذارند. این البته گفتنش آسان است که ولی عملش سخت است و فهماندنش به دیگران بسیار سختتر است. تجربه همه انقلابها هم به نوعی همین را به ما نشان میدهد که دیگر واردش نمیشویم. باید بگویم که بحث ایرانشهری به مسأله توسعه برمیگردد.در پایان مقدمات و مباحثی که طرح شد، باید بگویم که بحث ایرانشهری به مسأله توسعه برمیگردد. توسعه را شما نمیتوانید هدایت بکنید مگر آن که بدانید در کجا حکومت میکنید. ایران و ملت ما، تکثری دارد در وحدت خود و دولت را پدید آورده است. سنت ما نیز دارای چند نص است و نظریه ایرانشهری این است که ما جزو امت نیستیم؛ ما هیچوقت هم بخشی از امت نبودهایم. من یک وقتی دو سه سال پیش این موضوع را در یک جایی گفتم؛ چند نفر از مسئولان وزارت کشور هم آنجا بودند؛ آنها وقتی این را شنیدند از ترس نزدیک بود بروند زیر میز؛ خیلی ترسیده بودند که حالا این دارد این حرفها را میزند و میرود اما ما هستیم که باید بعدا پاسخ بدهیم! ولی خوب، راه فراری هم برای آنان نبود.
آن روز این موضوع چندان آشکار نبود اما الان داریم میبینیم که عربستان سعودی نمونه بسیار جالبی از برخورد امت با ما شده است. اختلافی که در بین اعراب وجود دارد و بین کشورهای اسلامی منطقه وجود دارد، باعث شده است که همه مثل گرگها منتظر باشند که یکی خوابش ببرد و او را قورت بدهند. این، نشانگر وضع امت است. الان وضع ما هم در میان اینها چنین است. اگر هم تا کنون این توهم وجود داشت که احتمالا ما جزوی از یک امت بزرگ هستیم، باید الآن فهمیده باشیم که ما جزوی از این امت نیستیم. وقتی این را فهمیدیم، باید بدانیم که مشخصات ما چیست. چون تا الآن نمیتوانستیم بفهمیم: پیش چشمت داشتی شیشه ی کبود/ زان سبب عالم کبودت مینمود!
این شیشه کبود ایدئولوژی و امت، به ما اجازه نمیداد که بدانیم در کجا هستیم و مختصات این جایی که ما هستیم، چیست. به نظر من، الان بحران آنچنان عمیق شده است که فهم آن بسیار فوری و فوتی شده است. بعضی اوقات فکر میکنم که ما بسیار دیر متوجه این مسأله شدهایم چون تقریبا
محاصره شدهایم و در مرکز همه بحرانهای این منطقه هستیم. همه آنهایی هم که ما را محاصره کردهاند خودشان در بحران هستند اما ما یک فرق اساسی نسبت به بقیه کشورها داریم و آن این است که ما تمام دشمنان دنیا را داریم. بسیاری از آنها به هر حال در یک مناسباتی وارد شدهاند و در نتیجه، بعضی از دشمنان ما را ندارند. اگر ما درست متوجه نباشیم، شبح تجزیه ایران در آستانه در ایستاده است.
امیدوارم این حرف های متشتت و پراکنده من به بحثهای بهتری و منسجمتری دامن بزند.
سخنرانی دکترجواد طباطبایی در رشته نشست های ایرانشهری -تیرماه 96 مشهد