?از دیدگاه تاریخ زبان، ایران، به خلاف بسیاری از دیگر کشورها، تاریخ متمایزی دارد. زبان فارسی، به عنوان زبان «ملّی» همۀ مردم ایران بزرگ، سابقهای طولانی دارد. این زبان مهمترین سند تداوم تاریخ و تاریخ فرهنگ ایران است. ایران تنها کشور مهمی است که مردم آن با حفظ زبان فارسی، به خلاف دیگر کشورهای بسیار دیگری که عرب شدند، ایرانی ماندند. این وضع خلافآمدِ تاریخ ایران پیامدهای مهمی دارد که برنامهنویسان وزارت علوم، فرهنگ و آموزش و پرورش نمیتوانند در بیاعتنایی به آن برای نظام آموزش و آموزش عالی کشور برنامه «صادر کنند». فارسی جدید، زبانی که از چهارده سده پیش تنها زبان ملّی کشور بوده است –– مانند فارسی میانه و نیز دیگر زبانهای باستانی ایران –– از آغاز دورۀ اسلامی، تنها زبان علمی و معیار ایران بزرگ بوده است و تا اطلاع ثانوی همچنان هست. این زبان شالودۀ ملّیت و تشخص همۀ ایرانیان نیز هست، یعنی اگر زبان فارسی نمیبود، ایران، مانند کشورهایی مانند هندوستان، پاکستان کنونی، آفریقا و … که زبانهای عامۀ مردم آنها نتوانستهاند یک زبان معیار ملّی ایجاد کنند، ناچار میبایست به یکی از زبانهای معیار دیگر –– که در دورۀ اسلامی عربی در صدر آنها قرار داشت –– سخن میگفت. دلیل اینکه ایران، در همین دورۀ اسلامی، به رغم زبانهای بسیار دیگری که مردمان آن در دورههای مختلف به آن زبانها تکلم میکردهاند، تنها یک زبان ملّی پیدا کرده جز این نیست که تنها همین زبان زبان دانش و فرهنگ و نیز زبان معیار بوده است و میتوانسته چنین زبانی باشد. این امر، به خلاف تبلیغات هواداران ایدئولوژیهای پان…های کنونی ربطی به سلطه و استعمار ندارد، بلکه تاریخی دارد که ایدئولوژیهای آنان مانع از آن است که بدانند. زبان فارسی، مانند همۀ زبانهای ملّی دیگر، افزون بر زبان فرهنگ و دانش، زبان قدرت سیاسی نیز هست. از آغاز دورۀ اسلامی، زبان فارسیِ دری زبانِ دربار، مکان قدرت، بوده است و از زمانی که یعقوب لیث خطاب به شاعر عربیگوی گفت : «چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟»، از طاهریان و سامانیان تا غلام ترکی مانند محمود غزنوی و سلجوقیان و شاه اسماعیل و … زبان فارسی زبان قدرت سیاسی برای حفظ وحدت سرزمینی ایران بوده است. تردیدی نیست که سلطان محمود بیشتر از بسیاری از «تورکهای» کنونی تُرک بود، اما این مایه سیاست میدانست و کیاست داشت که بداند که «زبان مادری» او برای حکومت کفایت نمیکند. دربار او، مانند دربارهای بسیار دیگر، به افسانۀ چهار صد شاعر زرین کمر نیاز داشت. به عبارت دیگر، او میدانست که قصیدههای شاعران جنگافزارهایی نیز هستند. وزیران او و نیز وزیران سلجوقیان همه از بازماندگان دهقانان ایرانی بودند و جای شگفتی نیست که وزیری چون نظامالملک به ملکشاه عتاب میکرد که چه شده است که در دیوان او ترکی را با تازیکی برابر مینهند؟ او و ملکشاه میدانستند زبان حامل فرهنگ است و نیز میدانستند که جز با دانایی و فرهنگ نمیتوان فرمان راند! از آنجا که زبان ترکان و ترکمانان نتوانسته بود زبان معیار ایجاد کند، زبان فرهنگ و دانش نبود و در تحول تاریخی انواع لهجههای بیشمار آنها نیز نه توانستند زبان معیاری ایجاد کنند و نه به زبان علم و فرهنگ تبدیل شدند. مهمترین دلیل این ادعا تحول زبان ترکی عثمانی تا اصلاحات اجباری به دنبال الغای خلافت در ترکیه است. آن زبان به طور عمده فارسی و نیز –– از طریق فارسی –– عربی بود و هر فارسی زبانی که اندکی ترکی آذری میدانست میتوانست مهمترین متنهای آن را بخواند : برای نمونه میتوان به شرحهای سودی بر حافظ و سعدی و انقروی بر مثنوی مراجعه کرد. زبان ترکی کنونی در جمهوری ترکیه جنگافزاری بود که بنیانگذار آن آگاهانه به کار گرفت تا از جماعتی که خود را امت تعریف میکرد ملّتی ایجاد کند. آتاترک، که میدانست چندان هم آتا«تورک» نیست، و این نکته را در اعترافی به محمدعلی فروغی به صراحت بیان کرده است. این نکتۀ مهم را از خود آتاترک –– به مصداق اقرار العقلاء علیٰ انفسهم –– نقل میکنم تا عوام علمای معاصر که چیزی از اصطلاحات جدید یاد گرفتهاند، اما چیزهای بسیاری از آنان فوت شده است ادعا نکنند که گویندۀ آن گزاف میگوید و گویا «به خلق تورک توهین میکند».?
?مجله ایرانشهر امروز، سال اول، شماره سوم، آذر 1395
?كانال اختصاصي نشر آثار و آراء جواد طباطبايي
@javadtabatabai