پس از عبور از عصر ایمان در قرون وسطی و رنسانس کم کم بشر به خودمختاری انسانگرایانه تن می دهد و در مسیر راسیونالیسم(خِردگرایی)به تفکر انتقادی در باب سنت دست می یابد که ناگزیر به سمت لیبرالیسم(آزادیگرایی)میل می کند.لیبرالیسم که از پایه های اساسی تمدن مدرن است به نوبۀ خود در عرصه های گوناگون پنجگانه هستیِ بشر را متحول میکند:
1️⃣-در عرصۀ دین:
🕌مهمترین اتفاق تفکیک نهادهای دین و دولت در قالب لائیسیته و سکولاریسم بود.عرفی شدن و اینجهانی شدن حوزه های عمومی برایِ آموزش و پرورشِ عرفی،قضاوت عرفی،و ازدواج عرفی و مدنی.آزادی های عقیده و دین.هبوط باورهای دینی به زمین و همسطح شدن با دیگر باورهای بشری که دیگر تنها یکته تازِ بر عرش نشسته نیست.
انصراف دین از تنظیم روابط مدنی و داشتن دستِ بالا در معادلات اجتماعی.احقاق حقوق دینی مثل تغییر دین.امکان خطای همگان حتی در امور دینی.عدم اختصاص مکاشفه و فهم متون به گروهی خاص.
2️⃣-در سیاست:
🏛وظیفۀ اصلی حکومت حفظ آزادی فردی افراد در مقام شهروند صاحب حق و مسئول و نفی دیکتاتوری چه اکثریتی چه فردی در عین حفظ امنیت و برابری حقوقی.
حاکمیت قانون و عمل حکومت طبق قانون حقوق بشری مدنی.منبع مشروعیت زمینی و وابسته به مقبولیت و رضایت افراد از آن است.هیچ قدرتی بدون مسئولیت قابل پذیرش نیست و همگان پاسخگو هستند.قانون جلوی نقض آزادی های فردی و حق شهروندی پشتیبان فرد است.اولویت محدودیت بخشی،حکومت است نه مردم.آزادی تشکل و تحزب و انجمن و مجامع بدیهی می شود.تصمیمات عمومی با بحث آزاد و مشورت و شفافیت و توافق داوطلبانه اتخاذ می گردند.حقوق مدنی و سیاسی به تساوی می رسد.قدرت،ویژگی جابه جایی و تکثر و عدم تجمع را می پذیرد.دولت به مثابۀ نگهبان مهمانخانه و دولتی کوچک اما کارا و پویا است.
3️⃣-در عرصۀ فرهنگ:
🏤برای بشر سرشت نیکو پیش فرض گرفته می شود.خردمندی و شایستگی ذاتیِ انسان در نظر گرفته می شود.آزادی فکری مبتنی بر خِرَد انتقادی و عقلانیت استوار می گردد.منحصر به فرد بودن تک تک انسانها در مقام «فرد»پذیرفته می شود.جریان آزاد اطلاعات و شفافیت وجهه امور قرار گرفته علم برای روشنگری مهم تلقی می شود.آزادی بیان در همه اشکال و رسانه ها و نفی سانسور.فراهم آمدن فرصت رشد و تحقق امکانات و علایق فرد برای همگان و آموزش و پرورش برابر برای همه.قدسیت زدایی از علم و راوداری در برابر گونه گونی نوع بشر و برکشیدن ارزش مهم آزادی فردی در جهت رشد انسانی.تحول تدریجی اصول اخلاقی و باز گذاشتن امکان اصلاح و تغییر ارزشها با معیار تجربه و علم و تایید و وفاق عمومی.عدم اختصاص حقیقت و حقیقت یابی محض به فرد یا گروه خاصی.
4️⃣ در عرصۀ اجتماعی:
👥نظم اجتماعی مستقل از معتقدات مذهبی است.برابری همگان در برابر قانون تضمین شده.جامعه سازوکاری خودتنظیم شونده دارد و دست مهندسی مردم و آرایشان کوتاه می شود.دگرپذیری ارج می یابد و امتیازات نژادی طبقاتی اشرافی و قومی و دینی در دل یک ملت مدنی نفی می گردند ولی به حیات خوود به نیکی ادامه می دهند.حقوق ابتدایی و اساسی بشر محترم و اقتدارگرایی به محاق می رود.
باور به نظلم باز و آزاد پا گرفته اصالت فردیت و فردگرایی جهاشمول تلقی می شود.
نظام اجتماعی از طریق گفتگو پیشرفت میکند و خشونت و انقلابیگری به حاشیه می رود.
بهتر کردن جهان برای زندگی از طریق پیشرفت و توسعه موجه می شود.هدف کاهش رنجهای بشر با فرض بیمار و جاهل بودن او و نه صغیر یا مجرم یا مجون بودن اوست.اصلاحگری در جامعۀ آزاد(و نه جامعۀ توتالیتر)جای انقلابیگری و رادیکالیسم مخرب.
5️⃣در عرصۀ اقتصاد:
💰آزادی فعالیت اقتصادی و کوتاه کردن دخالت بیش از حد دین،دولت و انحصارگران از بازار.تجارت آزاد جهانی و رقابت آزاد همگان.ارزش نهادن به مالکیت ابتکار و سرمایه داری به عنوان موتور محرک جریان مدرن ،کوچک کردن واحدهای اداری و کوچک کردن بروکراسی و دولتگرایی و برابری فرصتها و نه برابری دستاوردها و برابری مالی که ناممکن است.نقش محوری امیال و ابتکارات فردی در توسعۀ اقتصادی.
⚙️پس مبانی مدرنیسم از رنسانس با اومانیسم(انسانگرایی)،راسیونالیسم(خِرَدگرایی)،سکولاریسم(نفی قیمومیت دین)، اندیویجوآلیسم(فرادگرایی)،لیبرالیسم(آزادی خواهی) و کاپیتالیسم(بازار آزاد اقتصادی)پایه های محکم خویش را در جان جهان جدید استوار می کند.
گروه هایی چون کمونیستها و مرتجعین که این ارزشهای را خوار شمرده و در قالب بورژوایی یا دیگر عناوین تحقیر میکنند دانسته و نادانسته شریک جرم در عدم دستیابی به توسعه جوامع حاشیه ای هستند.