📍ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا در سال 1959 به منظور افتتاح یک نمایشگاه بازرگانی آمریکا به مسکو رفت. در بخشی از این نمایشگاه، منزل و مبلمان یک کارگر آمریکایی به صورت کامل به نمایش درامده بود: آشپزخانه، حمام، اطاق نشیمن، تلویزیون و وسایل خانگی نظیر دستگاه آبمیوه گیری و لباسشویی و …
این امکانات قابل مقایسه با سطح زندگی اهالی شوروی نبود که اغلب آنها حتی فاقد حمام خانگی بودند.
در اثنای بازدید از نمایشگاه بحثی داغ میان خروشچف رهبر شوروی و نیکسون درگرفت. نیکسون تعمدا از اشاره به آزادیهای فردی و اجتماعی آمریکا خودداری کرد و در عوض روی دستاوردهای مادی و سطح رفاه بالاتر جوامع غربی انگشت گذاشت.
پاسخ خروشچف به این چالش کوبنده بود: تنها 42 سال از عمر انقلابمان گذشته و در این مدت دستاوردهایمان بزرگ بوده و یقینا به زودی از حیث پیشرفت های مادی، کمونیسم، شما را پشت سر خواهد گذاشت.
خروشچف هنگام ادای این جمله دستهایش را به نشانه بای بای بالا برد.
در پس قضیه، خروشچف علیرغم این لفاظیها، مساله را جدی گرفت و سطح رفاه کارگران شوروی در برابر طبقه کارگر آمریکا به عنوان مهد سرمایه داری، به یکی از دلمشغولیهایش تبدیل شد.
در واقع یکی از نقطه عزیمت های اصلاحات خروشچفی، این بود: لزوم بهبود وضعیت معیشتی مردم و ارتقای سطح رفاه آنها که در سالهای جنگ جهانی و بازسازیهای پس از آن به سختی آسیب دیده بود.
ظاهرا مسافرتهایش به آمریکا و نمایشگاه پیشگفته، وی را متوجه این شکاف عظیم کرده بود.
نکته ای که نباید فراموش شود این است که در دهه های پنجاه و شصت، رشد اقتصادی شوروی و اقمارش بعضا بیشتر از کشورهای غربی بود و مسکو به عنوان سرنمون توسعه و پیشرفت، مطمح نظر کشورهای جهان سوم و تازه استقلال یافته بود. در واقع آنزمان غالب این کشورها، به اختیار خود، الگوی شوروی یعنی اقتصاد دولتی و برنامه ریزی متمرکز را انتخاب می کردند.
پروبلماتیک خروشچف این بود که باید بخشی از تولید شوروی، به سمت افزایش رفاه عمومی برود. اما راست کیشان کمونیست در مقابل می گفتند، هدف کمونیسم نه کسب دستاوردهای مادی و پیگیری رفاه و افزایش سطح درامدها، بلکه ارتقای ارزشهای انسانی و آرمانهای ایدئولوژیک است.
از نگاه اینان رسالت شوروی، صدور انقلاب و وصل کردن سوسیالیسم واقعا موجود به انقلاب جهانی و برقراری دیکتاتوری طبقه کارگر در پهنه گیتی بود. بر مبنای این دید آخرالزمانی، در مدینه فاضله کمونیستی فردا، تضادهای اقتصادی، اجتماعی و طبقاتی از زندگی بشر رخت بر می بست و مساوات کامل برقرار می شد.
از دید اینان، اولویت فعلی مسابقه تسلیحاتی با آمریکا و کسب برتری ژئوپولتیک در اروپا بود.
این رهیافت سرانجام در حزب کمونیست بالادست شد و در سال 1964 خروشچف برکنار و برژنف که کمونیستی اصولگرا بود، جایگزین شد.
” رکود برژنفی ” که اشاره به پسرفت مداوم شوروی در عرصه اقتصاد دارد، ناظر به رکود اقتصادی این کشور در دهه هفتاد است که نهایتا زمینه سقوط آن در اواخر دهه هشتاد را فراهم کرد.
شوروی که در سال 1959 قرار بود آمریکا را پشت سر بگذارد، سی سال بعد عملا وجود نداشت.
کشوری که نخستین فضاپیما را راهی ماورای جو کرد، صاحب بزرگترین نیروی زمینی تاریخ شد، دارای چندین شهر محرمانه بود که در آنها تحقیقات علمی پیشرفته انجام می گرفت، و در حال ساخت همزمان چندین ناوهواپیمابر بود، در یک چشم بهم زدن متلاشی شد.
درست است که دستاوردهای عظیم و فوق تصوری را کسب کرده بود، اما در کلیت خویش، در مسیری غلط قرار داشت.
کشوری که موشک های قاره پیما با برد هزاران کیلومتر و قابلیت حمل کلاهک های هسته ای با قدرت تخریب کامل یک کشور، تولید می کرد ولی در عین حال از ساخت یک خودروی شخصی با کیفیت، یک ماشین ریش تراشی بدرد بخور و یک گیرنده تلویزیون خوب ناتوان بود.
اقتصاد دستوری، انسداد سیاسی وجبر ایدئولوژیک که به صورت یک آئین ریاکاری و دروغگویی جمعی در آمده بود، خلاقیت، اعتماد و امید را کشته و جامعه را از ظرفیت های خدادادی خود تهی کرده بود.
نقل است در سال 1985 هنگامی که گورباچف در جلسه پولیت بورو، محافظه کاران کمونیست را به لزوم انجام اصلاحات ترغیب می کرد، کاغذی برداشت و با مداد چند خط کج و کوله روی آن کشید.
سپس با مداد پاک کنی روسی آنها را پاک کرد. کاغذ سیاه و خط خطی شد. بعد مداد پاک کنی آمریکایی برداشت و از نو آن را پاک و کاغذ را برق انداخت!
از متن ص.خدیو
کافه اندیشه