نگرش اقتصاد کلان اتریشی به بازارِ زمان و قیمتِ زمان(نرخ بهره)
وجه تمایز اصلی اقتصاد اتریشی مبتنی بر فرآیند، با اقتصاد نئوکلاسیک، به نحوه مواجهه با زمان برمیگردد. زمان در مدلهای تعادل عمومی زمان نیوتنی است که در آن میتوان بدون داشتن عواقب قابل توجه به جلو و عقب حرکت کرد. در زمان نیوتنی تفاوت اساسی بین گذشته، حال و آینده وجود ندارد. در زمان واقعی، گذشته معلوم و آینده نامطمئن و نامعلوم – و نه غیرقابل تصور- است و زمان حال نیز قطعه کوچکی بین آنهاست. مفهوم زمان در نگاه اتریشی از توجه این مکتب به نااطمینانی و پراکندگی دانش ناشی میشود. ما از گذر زمان آگاهی داریم، چرا که دانش ما در حال تغییر است. با گذر زمان بخش بیشتری از دنیا به گذشته معلوم تعلق میگیرد. نظریههایی که زمان واقعی را بکار میگیرند، باید قادر باشند تغییرات در دانش را نیز درنظر بگیرند. این مواجهه با زمان بدین مفهوم است که فروض مبتنی بر وجود دانش کامل -شامل انتظارات عقلایی- برای بررسی فرآیندهای بازاری واقعی، فروض نامناسبی هستند
این واقعیت که زمان بدون اصلاح دانش قادر به گذر نیست…احتمالا استفاده از انتظارات بعنوان دادههایی برای نظام تعادلی پویا را ناممکن میکند(لاخمان)
یکی از پیامدهای این نگرش، تخمینی بودن -یا ذهنی بودن- ذاتی تمامی کنشها است؛ یعنی همان واسطه عمل بودن زمان. تمام کنشهای فرد، بویژه کنش تولید از طریق زمان صورت میگیرد فلذا تا حدود زیادی مبتنی بر تخمین و ذهنیت افراد است
نیاز هر فرد به هماهنگی با کنشهای دیگران سبب میشود که موفقیت او به تواناییش در تخمین درست از آینده وابسته باشد لذا هر کنشی نوعی گمانپردازی است(میزس)
در نگرش اتریشی شکلگیری نرخ بهره نتیجه وجود رجحانهای بیندورهای است. بشر از آنجاکه فناپذیر است، با فرض ثبات سایر شرایط، حال را به آینده ترجیح میدهد.صرفنظر از مصرف حال و تعویق آن برای مصرف آینده(پسانداز) مستلزم عواید بهرهای است. از دیدگاه سرمایهگذار -وامگیرنده و کسی که مبلغ وام را تبدیل به سرمایه میکند- باید برآوردهایش حاکی از آن باشند که قیمت کالای نهایی نسبت به مجموع قیمت نهادهها بالاتر است تا گذر زمان بین ترکیب نهادهها و فروش آنها بعنوان ستانده، توجیهپذیر باشد. بهره عبارتست از اختلاف بین قیمت کالای نهایی و مجموع قیمتها در وضعیت تعادلی. سود زمانی حاصل میشود که مازاد درآمد نسبت به هزینهها -شامل بهره- وجود داشته باشد
از اینرو در اقتصاد کلان اتریشی به بازارِ زمان و قیمتِ زمان یعنی نرخ بهره توجه زیادی شده. در نگرش کینزی، بهره بعنوان قیمت پول تعریف میشود اما اتریشیها بهره را قیمت زمان میدانند. از آنجاکه زمان در تمام فعالیتهای تولیدی وجود دارد همه تولیدکنندگان باید به بهره توجه کنند. وقتی نرخ بهره دقیقا بیانگر رجحانهای پساندازکنندگان و سرمایهگذاران باشد کنشگران اقتصادی میتوانند به آن بعنوان سیگنالی از این رجحانها اعتماد کنند و تمام عملکردهای مبتنی بر نرخ بهره بیانگر رجحانهای بیندورهای خواهدبود. اما اگر نرخ بهره سیگنال قابل اعتمادی نباشد مشکلاتی را برای فعالیتهای اقتصادی بوجود خواهد آورد زیرا سبب میشود تا درک تولیدکنندگان از رجحانهای زمانی افراد مطابق با واقعیت نباشد و این انحراف منجر به عدم هماهنگی بیندورهای خواهدشد. عدم تعادل پولی افزون بر ایجاد اختلال در تمامی بازارهایی که از پول استفاده میکنند با ایجاد عدم تعادل بیندورهای تمام عملکردهای مبتنی بر زمان را متاثر خواهدکرد
اگر زمان در اقتصاد کلان یکی از مولفههای کلیدی باشد ناگزیر ساختار سرمایه نیز اهمیت پیدا میکند. از آنجاکه همه مراحل تولید زمانبر هستند سرمایه در مراحل گوناگون تولید بصورتهای مختلف بکار گرفته میشود. از اینرو شکلهای خاصی از فرآیندهای تولیدی که کارآفرینان در هر مرحله از زمان انتخاب خواهندکرد -یا همان ساختار سرمایه – به نرخ بهره و قیمتهای پولی نهادهها و محصولات تولیدی بستگی خواهدداشت. بازارِ زمان و بازارِ پول از طریق ساختار سرمایه به یکدیگر مرتبط میشوند. ساختار سرمایه بیانگر بهترین گمانهزنیهای کارآفرینان درباره آینده است. این گمانهزنیها تا حد زیادی مبتنی بر قیمتهایی موقت است که کارآفرینان در زمان حال با آن مواجه هستند. کرزنر سرمایه را اینطور تعریف میکند: طرحهای ناتمام آنتروپرنرها
عدمتعادلهای پولی میتواند بر تغییر نرخهای بهره و قیمتهای بازاری موثر باشد. اثر اختلال در اقتصادکلان – پول و بهره- همیشه دارای ویژگی اقتصاد خرد است و از طریق عدم هماهنگی قیمتها نمایان میشود. وجود مازاد عرضه پول منجر به ارسال سیگنال نادرست از طریق نرخهای بهرهی غیرواقعی میشود و سبب میشود تا تولیدکنندگان ساختار تولید را علیرغم رجحانهای مصرفکنندگان طولانیتر و زمانبرتر کنند فلذا مشاهده اثرات ادوار تجاری مستلزم بررسی الگوهای قیمت نسبی سرمایه و کالاهای سرمایهای است
لینک کوتاه: