نوشتهی پر بیلاند (Per Bylund) از سایت بنیاد میزس و ترجمهی رضا طاهری
بیایید برخی باورهای غلط در مورد اقتصاد مکتب اتریش را پاک کنیم.
اگر مردم می خواهند این مکتب فکری را کنار بگذارند که به نظر می رسد بسیاری به دلایل سیاسی (نه تئوریک) تمایل به انجام آن دارند، حداقل باید این کار را بر اساس واقعیت ها و دانش انجام دهند نه بر اساس دروغ. در اینجا اصلاحاتی را انجام می دهیم:
“اقتصاد مکتب اتریش تجربی نیست.”
غلط است.
مطالعات تجربی (“تاریخی”) در اقتصاد مکتب اتریش مهم است و دامنه وسیع تری نسبت به اقتصاد جریان اصلی دارد. میزس روی تحقیقات کاربردی در اتاق بازرگانی وین کار می کرد و موسسه ی تحقیقات چرخه تجاری اتریش را تاسیس کرد، برای این کار هایک را به عنوان اولین مدیر منصوب کرد. همان جایی که هایک بیشتر تحقیقات مربوط به چرخه تجارت را انجام داد که بعداً جایزه نوبل را برای او به ارمغان آورد. آنچه منتقدان قادر به درک آن نیستند، تعریف محدودتر پیروان مکتب اتریش از نظریه است که این نظریه مجموعه ای از فرضیه ها نیست بلکه گزاره های کلی و درست است. * نظریه * اقتصادی مکتب اتریش را نمی توان با استفاده از اندازه گیری های ناقص و نادرست مشاهدات بسط داد. اما این بدان معنا نیست که اتریشی ها نمی توانند تحقیق تجربی انجام دهند یا نخواهند داد.
نظریه اقتصادی اتریش به دنیای واقعی ارتباط ندارد.”
غلط است.
پیروان میزس در مکتب اتریش، گزاره های واقعی را از ماهیت رفتار انسان ها استخراج می کنند که این یک رفتار هدفمند است، به عنوان مثال، هدف بازیگران اقتصادی رسیدن به چیزی دست یافتنی و با ارزش توسط ابزاری که مناسب و موثر تشخیص می دهند، است. کنش همیشه در دنیای واقعی اتفاق می افتد و از طریق تجربه دنیای واقعی ما است که تشخیص می دهیم ماهیت کنش در واقع درست است. آنچه منطقاً از گزاره ای واقعی در مورد عمل حاصل می شود ، نمی تواند ارتباط تجربی خود را به طور جادویی از دست بدهد فقط به این دلیل که منطقی است و نه آنکه “اجازه صحبت به داده ها می دهد”. پیروان مکتب اتریش دست کم از آدام اسمیت نگاه اقتصادی گرفته اند: این نظریه را نمی توان از مشاهدات بدست آورد. نظریه اتریش ، به عنوان نظریه اقتصادی سنتی / کلاسیک ، بیشتر شبیه ریاضی است تا فیزیک تجربی. ریاضی جملات پیشینی درست تولید می کند که ما برای درک آنچه مشاهده می کنیم از آنها استفاده می کنیم. اینکه ما می توانیم مشتقات جزئی را محاسبه کنیم اما آنها را مشاهده نکنیم ، درستی آنها را در / درباره دنیای واقعی کم نمی کند. در اقتصاد مکتب اتریش نیز همین طور است.
“نظریه اقتصادی مکتب اتریش نمی تواند پدیده ها را در دنیای واقعی توضیح دهد.”
غلط است.
مشابه تصور غلط قبلی، این گزاره با استفاده از تعریف دیگری از نظریه، نظریه اتریش را ارزیابی می کند. اقتصاد جریان اصلی ادعا می کند که با اتخاذ تعریفی آزادتر و در نتیجه وسیع تر از تئوری، موارد بیشتری، حتی موارد خاص، را توضیح می دهد، که این امر تنها باعث می شود از قابلیت اطمینان کمتری برخوردار شود. به بیان ساده ، اقتصاد جریان اصلی نمی تواند ادعای حقیقی داشته باشد. اقتصاد مکتب اتریش می تواند این کار را انجام دهد، زیرا نظریه آن صرفاً از یک اصل درست (عمل به عنوان یک رفتار هدفمند) ناشی می شود – هیچ چیزی فراتر از آنچه منطقی استنباط می شود، از وضعیت نظریه برخوردار نیست. اقتصاد دانان مکتب اتریش ادعای محکم تری دارند اما در مرزهای محدود تری از نظریه باقی می مانند. این موضوع نه تنها نظریه را بی ارتباط با دنیای واقعی نمی کند ، بلکه آن را قابل اعتمادتر نیز می کند. به عنوان مثال، همانطور که مهندسان می توانند از ریاضیات واقعی برای محاسبات قابل اعتماد در مورد پروژه های دنیای واقعی استفاده کنند ، اقتصاد دانان مکتب اتریش هم از نظریه اقتصادی واقعی به عنوان چارچوبی برای کشف روند واقعی اقتصاد واقعی استفاده می کنند.
“اقتصاد اتریش نمی تواند دلیل عملکرد مردم را توضیح دهد.”
غلط است.
اصل عمل دقیقاً دلیل عملكرد افراد را بیان می كند: آنها هدفشان دستیابی به چیزی است كه شخصاً برای آن ارزش قائل هستند و به دنبال تغییر وضعیت فعلی خود به وضعیت پیش بینی شده ای بهتر هستند. اما این درست است که اقتصاد دانان مکتب اتریش سعی در توضیح فرایندهای ذهنی ای که باعث می شود فرد چیزی را نسبت به چیز دیگر با ارزش بداند، ندارند. اگرچه این نقش اقتصاددان نیست. اگر بخواهیم منطقی باشیم، اقتصاد دانان مکتب اتریش از تعاریف و تمایز های بسیار دقیق و روشنی استفاده می کنند. آنها به وضوح بین حوزه های اقتصاد و روانشناسی تمایز قائل می شوند ، اولی مطالعه ی کنش و تأثیرات آن و دیگری بررسی انگیزه های رفتار است. به همین ترتیب ، در اقتصاد ، اقتصاد دانان مکتب اتریش بین نظریه، که پیشینی و واقعی است، و تاریخ، که مطالعه داده های تجربی از دریچه نظریه است ، تفاوت قائل می شوند. جای تأسف است که سایر مکاتب فکری در تعریف و تمایز خود نسبتاً بی دقت هستند ، که باعث می شود آنها بسیار کمتر قابل اعتماد ، کمتر پژوهشی و در نتیجه کمتر علمی باشند.
“هیچ راهی برای تشخیص دقیق بودن نظریه اقتصادی مکتب اتریش وجود ندارد.”
غلط است.
اگر چنین بود ، هیچ راهی برای تشخیص صحت گزاره های منطق ، ریاضیات ، هندسه و غیره نیز وجود نداشت. واضح است که اینگونه نیست. این گزاره در فرض این که تئوری اقتصادی استنتاجی و تجربی است ، موجب خطا می شود ، که برای مکتب اتریش درست نیست (نگاه کنید به بالا) – و تا اوایل قرن بیستم در مورد اقتصاد درست نبود. اقتصاد یک علم قیاسی بود (و به درستی هم هست).
” مکتب اقتصادی اتریش برداشتی غیرمتعارف از اقتصاد است.”
غلط است.
مکتب اقتصادی اتریش سنت استدلال اقتصادی را از اقتصاد کلاسیک ادامه می دهد اما تحلیل حاشیه ای و ذهنی ارزش کارل منگر را اضافه می کند. این اقتصاد مدرن است که ریشه های این رشته را در نظریه پردازی اجتماعی قیاسی می شکند، که این کار را به وسیله ی فیزیک ، ریاضی سازی ، گمراه شدن در حوزه روانشناسی و هدف گذاری مهندسی اجتماعی کارآمد از طریق سیاستگذاری و نه درک اقتصاد بازار انجام می دهد.
“مکتب اقتصادی اتریش ایدئولوژیک است.”
غلط است.
این مورد مسخره ترین و عامیانه ترین تصورات غلط در این حوزه است. توجه داشته باشید که چگونه نظریه ی مکتب اقتصادی اتریش استنباطی پیشینی و مبتنی بر منطق است. دیگر جایی برای ایدئولوژی وجود ندارد. در حقیقت ، این امر باعث می شود که مکتب اقتصادی اتریش ایدئولوژیک بسیار کمتری نسبت به مکاتب فکری اقتصادی متکی به تحلیل تجربی برای نظریه پردازی ، داشته باشد، زیرا چنین تحلیلی لزوماً شامل درجه بزرگی از تفسیر می شود (بنابراین دیدگاه شخصی نظریه پرداز می تواند به راحتی وارد شود ، و اغلب نیز وارد می شود). معنای این انتقاد این است که منتقد خشمی ایدئولوژیک یا عاطفی نسبت به بازارهای آزاد دارد و نوعاً اظهار می دارد که “بازارها در عمل نتیجه نمی دهند”. اقتصاد دانان مکتب اتریش چنین گزاره های اصولی ای را ارائه نمی دهند ، بلکه فقط نحوه کار بازارها را توضیح می دهند که می گویند این بازار ها آزاد ، مداخله جویانه و برنامه ریزی شده است. قضاوت ارزش این که چه چیزی بهتر است بخشی از نظریه نیست ، اما اقتصاد دانان مکتب اتریش می توانند به صورت تخصصی به این نکته اشاره کنند که آیا ابزاری مناسب برای هدف تعیین شده است یا نه. همچنین ، در ابتدا اقتصاد دانان مکتب اتریش در مورد بازار آزاد به درستی نظریه پردازی می کنند (یعنی کنش و تعامل بدون مانع) تا سپس شدت تأثیرات خاص (مانند مقررات ، تغییر تنظیمات و غیره) را کشف کنند. شما نمی توانید بفهمید که چگونه یک اثر، پارامتر ها را تغییر می دهد مگر اینکه ابتدا بفهمید که اقتصاد بدون آن چگونه کار می کند.
منتشر شده در کانال تلگرامی austro_libertarian