در دهههای آغازین قرن نوزدهم، پس از خواندن آثاری از شرق، به دوست خود اکرمان میگوید ادبیات ملی معنا ندارد و ادبیات، دارایی مشترک نوع بشر است.
زمانی که او مفهوم ادبیات جهان را در مقالههایش مطرح کرد، گویی دلواپس روزگاری بود که کلانشهرهای ادبی به تنها تولیدکنندگان عرصه ادبیات بدل شوند.
مفهوم ادبیات جهان به ما یادآور شد که برای بهره بردن از این دارایی مشترک راهی پیش روی ما نیست مگر خواندن آثار دیگر ملتها، تطبیقشان با یکدیگر و یافتن تباری مشترک که کمک کند وجوه گوناگون یک اثر را ببینیم.
گوته و بسیاری پس از او، میکوشیدند خلاقیت ادبی در زبانهایی مانند فارسی که کاربران کمتری در جهان داشت، پنهان نماند. آنها موفق شدند. ادبیات امریکای لاتین جهان را شوکه کرد، ادبیات عرب آسیا و آفریقا وارد کارزار شد و ادبیات ژاپن و ترکیه به نوبل رسید.
شاید زمانی که مباحث گوناگون ادبیات جهان را در کتاب «ادبیات جهان را چگونه بخوانیم» و دیگر آثار میخوانیم، اصلیترین پرسش ما این باشد که چرا ادبیات معاصر ما جهانی نمیشود. هر روز آثار ادبی بیشتر و بیشتری به فارسی برگردانده میشود. میخوانیم و میبینیم هستند آثاری از ما که آن «آن» موجود در آثار جهانی را دارند. پس چه چیز در این میان مغفول مانده که آثار ما در جهان خوانده نمی شوند؟
ضرورت خواندن کتاب حاضر میتواند این باشد که اگر بدانیم دیگران چرا و چگونه ادبیات جهان را میخوانند، اگر بدانیم در عرصه امروز ادبیات جهان چه سنجه و سلیقهای غالب است، اگر بدانیم جهان انگلیسی زبان در پی چه عناصری سراغ ادبیات سایر زبانها میآید، بتوانیم خود را به قافله جهانی ادبیات برسانیم.
در کتاب ادبیات جهان را چگونه بخوانیم، دیوید دمراش David Damrosch، دانش جامع و عمیق و تجربه سال ها تدریس خود را به کار میگیرد تا با زبانی سهل و ممتنع و شفاف به ما بیاموزد که چه طور ادبیات جهان را بخوانیم و چه طور بخشی از ادبیات جهان باشیم.
مقدمه مترجم
کتاب ادبیات جهان را چگونه بخوانیم
نویسنده: دیوید دمراش
مترجم: شبنم بزرگی
نشر چشمه