سیاست در گستردهترین معنای خود، فعالیتی است که مردم از طریق آن قواعد کلی زندگی خود را تعیین، حفظ و اصلاح میکنند. اگرچه سیاست موضوعی دانشگاهی نیز هست (گاهی در زبان انگلیسی واژه سیاست با حرف P بزرگ و به صورت Politics نوشته میشود)، به خوبی روشن است که رشته مذکور مطالعه همان بررسیکننده فعالیت پیشگفته است.
📌 از این رو، سیاست با پدیدههای درگیری و همکاری پیوند تنگاتنگ دارد. از یکسو، وجود عقاید رقابتگر، خواستهای متفاوت، نیازهای متناقض و منافع متضاد، درباره قاعدههایی متناقض که مردم طبق آنها زندگی میکنند اختلافنظر به وجود میآورند؛ و از سوی دیگر، مردم تشخیص میدهند که برای اثرگذاشتن بر این قاعدهها، یا تضمین رعایت آنها، باید با یکدیگر همکاری کنند- به همین سبب هانا آرنت قدرت سیاسی را «عملکردن هماهنگ» تعریف کرد. به این دلیل است که اغلب سیاست را در اصل فرایندِ حل درگیری دانستهاند، که در آن دیدگاههای مخالف یا منافع متضاد با یکدیگر سازش میکنند. با این حال، بهتر است سیاست در این معنای گسترده، کوشش برای حل درگیری تلقی شود نه دستاورد آن، چراکه همه درگیریها را نمیتوان حل کرد.
🔸 با این حال، حضور گریز ناپذیر تنوع (همه مانند هم نیستیم) و کمبود (هرگز چیزها به قدر کافی نیستند)، باعث میشود که سیاست ویژگی ناگریز شرایط انسان باشد.
با این همه، در کوششی برای روشنکردن معنای «سیاست» باید به دو مشکل بزرگ رسیدگی شود. نخستین آنها، انبوه تداعیهای این واژه در زبان روزمره است؛ به سخن دیگر، سیاست اصطلاحی «پرمعنی» است. نظر به اینکه بیشتر مردم مثلا اقتصاد،جغرافیا، تاریخ و زیستشناسی را صرفا موضوعاتی دانشگاهی میدانند، کماند کسانی که بدون هیچ پیشپنداشتی با سیاست روبه رو شوند. برای مثال بسیاری ناخودآگاه میپندارند که دانشجویان و استادان سیاست باید به طریقی آدمهای متعصبی باشند و به آسانی باور نمیکنند که میتوان به روشی بیطرفانه و بیتعصب به موضوع سیاست پرداخت. بدتر از آن اینکه معمولا سیاست واژهای «ناپاک» تلقی میشود، از یکسو تصاویری از گرفتاری، ناآرامی و حتی خشونت را به ذهن میآورد، و از سوی دیگر نیرنگ، به بازی گرفتن و دروغ گفتن به دیگران را. و این تداعیها تازه نیستند. خیلی پیش از این، در سال 1775، ساموئل جانسون سیاست را با این گفته غیرقابل طرح اعلام کرد: «سیاست چیزی نیست مگر وسیلهای برای ایجاد شورش در دنیا» و این در حالی است که سده نوزدهم، هنری آدامز، تاریخ نویس آمریکایی، سیاست را «سازمان نظاممند دشمنیها» دانست. بنابراین، هر کوششی برای تعریف سیاست، مستلزم تلاش برای رهانیدن آن از چنین تداعیهایی است. به طور معمول، این کار یعنی کوشش برای نجات اصطلاح مذکور از بدنامی، از طریق پذیراندن این اندیشه که سیاست فعالیتی ارزشمند، و حتی ستودنی است.
مسئله دوم، که حل آن دشوارتر نیز هست، آن است که حتی برجستگان سیاسی هم نمیتوانند بر سر این توافق کنند که موضوع علم سیاست چیست. سیاست به صورتهای گوناگونی تعریف میشود، مانند: اعمال قدرت، اعمال اقتدار، گرفتن تصمیمهای جمعی، توزیع منابع کمیاب، فریب و به بازی گرفتن، و مانند آنها. تعریفی که کتاب حاضر از سیاست ارائه میکند چنین است : «ایجاد، حفظ و اصلاح قواعد کلی اجتماعی»؛ مزیت تعریف مذکور آن است که آنقدر فراگیر است که، اگر نه همه، بیشتر تعریفهای متعارض را دربرگیرد. اما وقتی این تعریف تجزیه و تحلیل، یا در معنای آن موشکافی میشود، دشواریهایی پدید میآید. برای مثال، آیا واژه «سیاست» به شیوه خاصی دلالت دارد که بنابر آن قاعدهها مقرر، حفظ یا اصلاح میشوند، (یعنی، به طور مسالمتآمیز، از راه بحث)، یا به همه این گونه فرآیندها؟ به همین ترتیب، آیا سیاست در همه زمینهها و نهادهای اجتماعی عمل میکند، یا فقط در برخی از آنها (یعنی در حکومت و زندگی عمومی)؟
از این منظر، سیاست را میتوان مفهومی «از بنیاد متعارض» دانست. به این معنا که اصطلاح مذکور چندین معنای قابل قبول یا صحیح دارد. از سوی دیگر، این دیدگاههای متفاوت ممکن است صرفا شامل برداشتهایی متعارض از یک مفهوم واحد باشند – که ضرورتا مبهم است. خواه با مفاهیم رقیب سروکار داشته باشیم یا با برداشتهای جایگزین، بحث درباره اینکه «سیاست چیست؟» ارزش پیگیری دارد، چراکه برخی از عمیقترین اختلافهای فکری و ایدئولوژیک در مطالعات مربوط به این موضوع را آشکار میکند. نظرهای متفاوت مربوط به سیاست که اینجا بررسی میشوند عبارتند از :
💎 سیاست به مثابه هنر حکومت کردن
💎 سیاست به مثابه امور عمومی
💎 سیاست به مثابه سازش و اجماع
💎 سیاست به مثابه قدرت و توزیع منابع
📚📖 سیاست، اندرو هیوود ترجمه عبدالرحمن عالم