توکویل بخش زیادی از جلد نخست شاهکار سترگ خود در تاریخ فلسفه سیاسی یعنی «دمکراسی در آمریکا» را به قدرت بیحدوحصر و نامحدود اکثریت اختصاص میدهد. تمامی تأمل و نگرانی او بخاطر استبداد و ستمی بود که در دوران جدید نه از درون نظامهای منسوخ پادشاهی مطلق و خودکامه بلکه از آستین نظامهای نوین به ظاهر دمکراتیک برمیخیزد و بیرون میآید که تیشه به ریشه حقوق و آزادی های بنیادین آدمی میزند.
او این خطرآتشین دمکراتیک به ظاهر قانون مدار را «ستمگری و استبداد اکثریت» مینامد.(جان استوارت میل هم بر همین نظر بود) به باور او، اکثریت یک جامعه بخاطر نفوذ معنوی فوقالعاده ای که در جامعه دارد، قدرت فوقالعاده و شگفتی نیز کسب کرده است. این خطر به حدی زیاد است که وقتی اکثریت جامعه درباره موضوعی اظهارنظر میکند نه تنها قدرتی نیست که آنرا متوقف سازد بلکه هیچ قدرتی نیست که حتی اجرای آنرا به تأخیر بیندازد و یا لااقل او را وادار کند که به ناله، شکوه و شکایات کسانی که استخوانشان در زیر یوغ فشار آنان در حال خورد شدن است گوش بدهد.
در واقع، توکویل نسبت به اقدام جمعی اکثریت یک جامعه هراسان و بیمناک بود و چنین میگفت:
🔅«در نظر من هیچ اصلی نفرت آورتر و نامشروع تر از آن نیست که قبول کنیم اکثریت در یک ملت به سبب حاکمیتی که دارد، محق است هر آنچه را بخواهد انجام دهد».
براین اساس، او کسانی را که بیپروا به دمکراسی، حق رأی عمومی و اکثریت یک جامعه اعتماد دارند سرزنش میکند: «کسانی هستند که بیپروا میگویند از آنجا که هرگز ملتها در مسائلی که منحصرا مربوط به آنهاست از حدود عدالت و منطق خارج نمیشوند، پس نباید از واگذاری حاکمیت به اکثریت که مظهر اراده ملت است بیمناک بود. ولی این سخنان خاص غلامان و بردگان است». او چنین رهیافتی که منجر به اعطای اختیارات نامحدود به اکثریت باشد را رد میکند و میگوید «آنهایی که معتقدند اگر به یک فرد یا شخص قدرت مطلقه واگذار شود ممکن است از آن قدرت علیه رقیب خود استفاده نماید، چرا در مورد اکثریت و اقلیت این حقیقت را قبول نمیکنند»، پس من همانگونه که حاضر نیستم اختیار مطلقه را به یکی از همنوعان خود واگذار کنم، پس به اکثریت که جمعی از آنان است هرگز واگذار نخواهم کرد. چرا که، قدرت بدون قانون در هر حال و صورتی ذاتا یک عامل مضر، نامطلوب و شر به حساب میآید و مصلحت نیست که در جامعه چنین قدرتی که از قانون سرچشمه نگیرد به وجود آید. سرانجام، در جایی که قدرت بیقانون حاکم گردد خواه نام آن ملت، شاه، دمکراسی، اریستوکراسی یا جمهوری باشد، در آنصورت نهال خودکامگی و ستمگری افشانده شده است.
==============
📗با تمام اینها این در برخی اذهان خام این تصور را ایجاد میکند که توکویل مخالف دموکراسی است،که هرگز چنین نبود.او دموکراسی را ناگزیر و تقدیر جوامع مدرن میدید و خودش را صراحتا لیبرال دموکرات می دانست.این دلنگرانی و نقدی درونی بر مخاطراتی بود که او با بینشی ژرف در دموکراسی می دید و نسبت به آن هشدار می داد؛او از اولین و مهمترین مصلاحانِ دموکراسی مدرن است نه مخالف و دشمن آن.
او در واقع با انتقاداتش ذات اصلاحپذیر دموکراسی را بسط داد و خدمت بزرگی به آن داشت.
او ذوب و جزم اندیش در دموکراسی نبود بلکه با شک در اَشکال مدرنیتۀ سیاسی،آنرا مورد پژوهش و بهبود قرار داد.