بنا به نظریه هِگل؛ دولت جدید نطفه اش در ایران بسته شده است و سایر کشورها؛ مانند چین و مصر، در آن دوران گرفتار نظام های استبدادیِ مبتنی بر تمایلات یک فرد، بودند. در ایران، آیین برده داری مرسوم نبوده است و کارگران در ایران در ازای کارکردشان؛ مزد دریافت می کردند. این امر، در مصر باستان دیده نمی شود و اهرام مصر که نماد تمدن مصر هستند، توسط افرادی که تحت سیطره پادشاهان می بودند، بنا شده اند و این افراد، در بدترین شرایط و زیست، زندگی می کردند و از هرگونه حق و حقوقی نیز، بی بهره بودند. دولت جدید، در واقع دولت کثرت ها و اقوام گوناگون است و در ایران، دولت واحد مرکزی، کثرت ها را می پذیرفت و این کثرت ها، در یک رابطه دیالکتیکی، با نظام ها و دولت ها قرار داشتند. ما دارای یک وحدت ملی بوده و هستیم و فهم این منطق، مسئله اساسی کنونی ما است. می بایست این موضوع، مسئله اصلی دانشگاه های ما باشد. دانشگاه های دیگر نقاط جهان، به علت رابطه ای که بین علم خویش و علم جهانی ایجاد کرده اند؛ دانشگاه ملی شده اند؛ ما نیز می بایست در همین مسیر گام برداریم.
?باید مرکز ثقل را به ایران بازگرداند
می توان بحث در باب تحول مفاهیم را از غرب فرا گرفت. اساساً مسائلی که در ایران وجود دارد، با ابزارهای مفهومی غرب قابل توضیح نیستند. می بایست مانند صنعت گران چیره دست، ابزارهای غربی را مورد دخل و تصرف قرار دهیم و مفاهیمی مانند رُنسانس و یا جهان باستان را در باب مفاهیم خود، به کار بریم. اگر موارد تاریخی خود را مطالعه نماییم، به نتایج اروپائیان نمی رسیم. این همان مطلبی است که ادوارد سعید نیز به آن رسیده بود. او معتقد بود؛ دانش غرب در باب شرق، در ذیل یک مفهوم، قابل بررسی نخواهد بود. اساساً ایران، در ذیل شرق و جهان اسلام قرا نمی گیرد. ما بیرون از جهان اسلام بوده ایم. با بررسی هایی که انجام داده ام، نویسندگان و تاریخ نویسان غربی، از کنار واقعیات تاریخی و تاریخِ فرهنگی ما، عبور کرده اند. می بایست مرکز ثقل در باب ایران، از نظام دانش غربی، به ایران منتقل شود.
?ایرانیان اجرای سیاست می کردند نه شریعت
در سیاست نامه ها، موضوع بحث، مسائل سیاسی و در شریعت نامه ها، موضوع بحث، موارد احکامی و فقهی هستند و اساساً شریعت نامه ها از سنخ سیاست نامه ها نیستند؛ چون در دوران خلافت خلافای اموی و عباسی، شریعت با سیاست همگام شده بودند، اینگونه تعبیر می شد که اگر خلیفه فاسد هم باشد، چون احکام را اجرا می نماید؛ پس فساد خلیفه، اشکالی نخواهد داشت. ایرانیان زمانی که پیرو اهل سنت هم بودند، مسئله و اولویت شان؛ اجرای دولت بود، نه اجرای احکام و اجرای احکام مسئله فرعی آنها، محاسبه می شد. ایرانشهری؛ نوعی از اندیشیدن سیاسی در ایران بوده و در بخش های دیگر جهان اسلام، وضع کاملاً متفاوت بوده است.
?به الجابری باید شک کرد!
الجابری می گوید عرب ها یک عق عربی داشته اند و یک عقل ایرانی. عقل ایرانی عرب ها را از رسیدن به رُنسانس بازداشته است؛ باید در جواب او گفت: کسی که معتقد باشد عقل عربی وجود داشته است، کمی می بایست در مورد او شک و تردید کرد. ما، دارای نگاه نقّادی نسبت به خود هستیم که در بیرون کمتر وجود دارد. در بررسی شریعت نامه نویسان بسیار مهمی که در منطقه فرهنگی ایران وجود داشته اند؛ از بصره و بغداد گرفته، تا خراسان بزرگ، هیچ نویسنده ای یافت نمی شود که در باب خلافت صحبت کرده باشد. به علت اینکه، خلافت به عنوان شعوبیه. در دیدگاه ایرانیان جایی ندارد. ایرانی ها همیشه در حال جنگ با خلافت بوده اند. ابوالحسن ماوردی، متفکر و فیلسوف و قاضی القضات آل بویه، نظریه منضبط خلافت را نوشته، در ضمن سیاست نامه هم نوشته؛ به این علت که از بغداد تا عراق عجم، نظام خلافت جواب نمی داد. ایران از ابتدا کشوری متفاوت و با نظام اندیشه ای متفاوت نسبت به جهان عرب بوده و این محدوده جغرافیایی، محدوده ای از بخارا؛ تا شامات و مصر را، در بَر می گرفته است. ?
?سخنرانی در نشست اندیشه و تمدن ایرانشهری. خانه گفتمان شهر و معماری. سه شنبه 11 مهر
?کانال اختصاصی نشر آثار و آراء جواد طباطبایی
@javadtabatabai