اینکه کسی برای بازار هدف یا غایت قائل شود به همان اندازه نادرست است که معتقد باشد جامعه، ملت، طبقه، امت و تاریخ هدف یا غایت دارند. اینجا یک موضوع بسیار مهم، و دارای دلالتهای سیاسی و اخلاقی مستقیم، را باید مد نظر قرار داد: علوم انسانی – یا به تعبیر میزس علوم کنش انسانی (sciences of human action) – اتفاقاً بر خلاف علوم طبیعی با علل غایی و اهداف سروکار دارند. هیچگاه برای توضیح پدیدهای به نام آب نمیگویند: هدف از اجتماع دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن تولید مولکول آب است. صرفاً میگویند حاصل واکنش این اتمها در فلان شرایط و فلان ترکیب مشخص تولید آب است. اتم اکسیژن و هیدروژن علاقه یا نفرت خاصی به مشارکت در تولید آب ندارند. برعکس در علوم کنش انسانی ما با افراد دارای ذهن سروکار داریم که نمیتوان آنها را با مولکول مقایسه کرد. اساساً خود اصطلاح کنش (Action) دلالت بر غایتمندی دارد و آن را در تمایز با رفتار (behavior) به کار میبرند.
[در ترجمههای فارسی بسیاری مواقع واژۀ رفتار یا عمل را معادل action میگذارند. انتخاب واژهها بیشتر موضوعی سلیقهای است. آنچه اهمیت دارد این است که برای مثال متوجه تمایز میان پلک زدن غیرارادی در برابر حرکت جسمی به طرف صورت (behavior)، با پلک زدن به قصد علامت دادن (action) باشیم.]
بعضیها وجود ذهن را با این استدلال منکر میشوند که میتوان آن را با ارجاع به حرکت سلولهای تشکیل دهندۀ درون مغز به طور کامل توضیح داد. برای نمونه استیون پینکر در همان ابتدای کتاب «لوح سپید» چنین ایرادی را طرح میکند. طرح این استدلال نشان میدهد که گوینده از اساس موضوع را نفهمیده است. اینجا اصلاً بحث دربارۀ منشاء ذهن نیست. بحث دربارۀ این است که چیزی به نام ذهن در انسان (شاید صورتهای بسیار ابتدایی آن در میمونها) وجود دارد که حرکات او را ماهیتاً متفاوت از حرکات اشیاء میکند. گیرم که در آینده هوش مصنوعی ساخته شود که مستقل از دستورهای انسان و با انگیزههای قائم به ذات خودش دست به کنش بزند. مثلاً دچار حسادت، دلسوزی، خیرخواهی، ترس یا شجاعت شود. آنگاه تمام این گفتهها در مورد آن هوش هم صدق خواهد کرد. بنابراین منشاء ذهن برای بحث ما اهمیت ندارد، بلکه صرفاً وجود چیزی به نام ذهن مهم است.
باز شاید گفته شود که یک هوش فرابشری قادر است از روی حرکات سلولهای مغز انسان حرکت آیندۀ او را پیشبینی کند؟ آنگاه خواهیم گفت برای آن هوش فرابشری علوم کنش انسانی وجود ندارد. ولی ما داریم دربارۀ حوزۀ تواناییهای خودمان صحبت میکنیم.
با این همه مگر در ابتدا نگفتیم که جامعه، بازار، ملت، طبقه و تاریخ فاقد هدف و غایتمندیاند؟ آیا داریم سخن خودمان را نقض میکنیم؟ خیر، چون تفاوت سخن گفتن از «هدفِ فرد» با سخن گفتن از «هدفِ جامعه» تفاوت میان بدیهیات با مغالطه است. من اهدافی در ذهنم دارم. بعضی از این اهداف بلندمدت هستند و بعضی کوتاهمدت. در جابهجا شدن روی صندلی هدفم راحتتر نشستن در همان لحظۀ نشستن است. در درس خواندن هدفم فضانورد شدن ظرف ده سال آینده است! به بازار میروم که x را که به آن نیاز ندارم با y که به آن نیاز دارم مبادله کنم. هدف من از رفتن به بازار به دست آوردن y است، ولی هدف بازار این نیست که y را به من یا x را به دیگری برساند. بازار هدف خاصی ندارد چون اساساً وجود مستقلی از من و تمام دیگر کسانی که برای مبادله آمدهایم ندارد. قبل از اینکه برادههای آهن اطراف آهنربا جمع شوند چیزی به نام میدان مغناطیسی وجود داشت. پس از آنکه برادههای آهن را از اطراف آهنربا جمع کنیم باز میدان مغناطیسی وجود خواهد داشت. ولی قبل از اینکه من و دیگر افراد به هدف مبادله گرد هم آییم چیزی به نام بازار وجود نداشت. به محض اینکه کار همگیمان تمام شد و بازگشتیم بازار هم دیگر وجود نخواهد داشت. طرز فکر کسانی که از «هدف بازار» صحبت میکنند تفاوتی با طرز فکر کسانی ندارد که معتقدند برای مثال هدف تاریخ تحقق حکومت و سروری فلان طبقه یا امت یا ملت است.
آیا از هدف سازمانها و شرکتها میتوانیم صحبت کنیم؟ بله، ولی باز هم باید آن هدف را در ذهن مجریان آن سازمانها دنبال کنیم. باز هم این شرکتها چیزی بیش از تک تک آدمهای تشکیل دهندهشان نیستند. گزارۀ «هدف شرکت بوئینگ تولید هواپیماست» گزارۀ چندان دقیقی نیست، هرچند برای صحبت روزمره مشکلی ندارد. اما دقیقتر آن است که گفته شود «هدف گردانندگان شرکت بوئینگ تولید هواپیماست.» البته به همین جمله هم میتوان ایراداتی وارد کرد: شاید هدف گردانندگان بوئینگ خدمت به بشریت یا صرفاً هواپیمابازی باشد. یا چرا نگوییم هدف بنیادیتر آنها همان پول در آوردن است؟ تمام این مباحث قابل طرحاند، اما چیزی از این حقیقت کم نمیکنند که برای یافتن هدف شرکت باید سراغ ذهن افراد رفت.
مهرپویا علا
لینک کوتاه: https://bit.ly/45XbvOi