32.8 C
تهران
سه‌شنبه 16 خرداد 1402 ;ساعت: 17:28
کافه لیبرال

ابتذالِ شر به تعبیرِ هانا آرنت

چطور یک قوم، بی شخصیت، بی تشخّص، هیچ و پوچ و به تعبیرِ آرنت:

تبدیل به «هیچکسها» می شود؟

هانا آرنت، آن زمان که به دادگاهِ محاکمه ی آدولف آیشمن می رفت تا از نزدیک شاهد تاریخ باشد، هنگام بازگشت، همگی انتظار داشتند او مقالاتی نگاشته و آیشمن را با قلمِ سلیس و روان و تند و تیز خود محکوم نموده و رسوا سازد! اما آرنت برخلاف انتظار به یک تحلیل فلسفی از محکامه ی آیشمن و شخصیت او پرداخته و ریشه های شرّ و ابتذال در آن محکامه ی تاریخی و آن سخنان آیشمن را جستجو کرد، هانا می گفت آیشمن چنان که شما گمان می برید، نیست، در واقع هیچ وقت چنین نبوده! بله خطرناک است به شدت هم خطرناک است اما این خطرناک بودنِ او و آن همه جنایات، تنها و تنها بدین خاطر نبوده است که او شیطان است یا خون خوار است، او عقیده داشت که می بایست در پیِ ریشه ی این شرارت بود، و در ظاهر نماند و همانند عوامان و نا متفکران به قضاوت در ظاهر اکتفا نکرد!

برای آیشمن، هیتلر تقدس داشت! و آن همه جنایت، ماحَصَلِ همین تقدس بود یعنی از دلِ این تقدس، جوازی برای آیشمن صادر می شد که او بدان وسیله می توانست هر جنایتی را مرتکب شده و عذری برای آن داشته باشد.

آرنت معتقد بود که آیمشن “فکر نمی کرد” و ریشه ی تمامیِ جنایات را در همین امر یعنی بی-خردی جستحو می‌کرد.

آیشمن دچارِ فقدانِ خود (خود-فرمان-فرمایی-ای که نیچه می گفت و اصالتی که سارتر میگفت) شده بود. یک شخصیتِ متلاشی، چرا که دیگر هیچ تامّلی و هیچ خودی در کار نبود.

صریح تر بگویم: این ” اندیشه ” است که قِوام بخشِ آدمیّتِ آدمی می شود لذا آن هنگام که اندیشه رخت بر بندد، آدمیتِ آدمی نیز از بین خواهد رفت. به همین جهت، آیمشنی که با دچارِ فقدانِ اندیشه شده بود دیگر «کسی» نبود «هیچکس» بود!

او لحظه ای درنگ و ذره ای «تامل» نداشت، سراسر اطاعت بود و دیگر هیچ!

بنابراین دیگر خودی نبود، حیثِ حقیقیِ خودِ او بواسطه ی دیگریِ مقدس (هیتلر) تحلیل رفته بود و اساسا او هویتِ خود را در همین نفی شدنِ خویش در دیگری انگاشته و بر این زعم بود که حقیقت همان است که پیشوا می گوید پس تخطی از آن هیچ صورتِ موجهی ندارد ولو این که هزاران هزار برای اجرایِ امرِ پیشوا زنده زنده جزغاله شوند!

به همین جهت آیشمن اصرارِ عجیبی داشت بر روی انکار تمام خصوصیت های شخصیِ خویش، گویی او آنی نبود که یهودیان را مجازات نموده یا می بخشید، او مرتب و مرتب، علیه کیفر خواستِ خود اعتراض کرده و تاکید داشت که: هرگز کاری به “اراده و اختیار” خودش نکرده است!

هیچ گونه اراده یا اختیارِ خوب یا بد! او فقط از دستورات اطاعت نموده است و بس!

از همینجا بود که آرنت میگفت:

دفاعِ معمولیِ این نازی، این مساله را آشکار می کند که بزرگترین امور شر در دنیا توسط “هیچکس” ها انجام می شود، اعمال شیطانی توسط انسان هایی بدون انگیزه، بدونِ آگاهی، بدون قلبی شریر و بدون نیات دیوانه وار اعمال می شود!

توسط چه کسانی؟

توسطِ افرادی که از فردیتِ خودشان، صرف نظر کرده اند! و این پدیده ای است که من به آن می گویم: “ابتذالِ شر”

✍️ ابوذر شریعتی

مطالب بیشتری که ممکن است مورد علاقه شما باشند

تثبیت قیمتها توسط دولت، هنری هازلیت

cafeliberal

آیا دروغ «موفقیت سوسیالیسم در آینده» هرگز از بین خواهد رفت؟

cafeliberal

فرق میان توماس هابز و جان لاک

cafeliberal

تأملی در نظریه‌ی سرمایه مکتب اتریشی اقتصاد

cafeliberal

نظرهائی در مورد آینده پساکرونائی جهان و ایران، اسماعیل نوری علا

cafeliberal

تولید چیست؟

cafeliberal

این وب سایت از کوکی ها برای بهبود تجربه شما استفاده می کند. ما فرض خواهیم کرد که شما با این مسئله موافق هستید ، اما در صورت تمایل می توانید انصراف دهید. تائید بیشتر بخوانید