?بحث من ناظر بر تداوم اندیشهء سیاسی در ایران در زوال است، یعنی اینکه پیوندهای اندیشهء سیاسی – بویژه فلسفهء سیاسی – در تداوم زوال اندیشیدن، از فارابی تا صدرالدین شیرازی و تا نویسندگان خرده پای نیمهء دوم فرمانروایی صفویان و دورهء قاجاری، با “فلسفهء امور انسانی” – به گفتهء ارسطو در اخلاق نیکوماخسی – گسیخت و رشته های موسس فلسفه در دورهء اسلامی در “علم مدنی” در سیاستنامه نویسی های صاحبان روضه الانوار عباسی و تحفه الملوک پنبه شد. من ویراست نخست رساله دربارهء زوال را به قرینهء دوره های سیر روزانهء خورشید، به عمد، به سه بخش سپیده دم، نیمروز و شامگاه تقسیم کرده بودم تا به تعبیری که در عنوان یکی از کتابهای ماکس هورکهایمر آمده، “کسوف عقل” در اندیشیدن سیاسی ایرانی را برجسته کرده باشم. اگر من نیز “زوال” را به معنای نابود شدن – و حتی مانند چیزنویس آن کتاب، معادل “فقدان” – فهمیده بودم، در این صورت اندیشهء سیاسی، به عنوان قلمروی از اندیشیدن گذشته ای منسوخ، به موضوع باستان شناسی تبدیل می شد…نظام اندیشیدن یونان کنونی هیچ نسبتی با افلاطون و ارسطو ندارد. برعکس چنانکه در این دفتر توضیح خواهم داد، عامهء ایرانیان، حتی امروز، خاطره ای از همهء تاریخ خود، اعم از دورهء باستان و اسلامی آن، دارند… وارد شدن در این مباحث نیازمند طرح پرسش از مقام سنت در تاریخ اندیشه در ایران بود که با پیشرفت پژوهشهای اولیه به زوایای ناشناختهء آن پی بردم و ، نخست در ابن خلدون و علوم اجتماعی: گفتار در شرایط امتناع، به برخی از وجوه آن اشاره کردم و آنگاه در جدال قدیم و حدید در الهیات و سیاسات تا جایی که ممکن بود آن بحث را باز کردم?
?بخشي از مقدمه ويراست جديد كتاب در دست انتشار زوال انديشه سياسي در ايران
?کانال اختصاصی نشر آثار و آراء جواد طباطبایی
@javadtabatabai