🖋در مکتب اقتصاد اتریشی نیز همچون دیگر سنتهای اندیشهای میتوان شاخههای درهمتنیده گوناگونی را تشخیص داد. روتبارد واپسین نماینده شاخه اصلی خردگرا در مکتب اتریش است؛ شاخهای که با کارل منگر، بنیانگذار این مکتب آغاز میشود و با اوگن فون بومباورک و لودویگ فون میزس ادامه مییابد.
🌐در آکادمیها، به طور کلی، هایک این روزها از هر نظر برجستهترین اقتصاددان اتریشی است. از این رو باید اشاره کرد که هایک نماینده جریان اصلی خردگرای اقتصاد اتریشی نیست و خود او هم ادعایی غیر از این ندارد. هایک درون سنت اندیشهای تجربهگرایی و شکاندیشی انگلیسی جای میگیرد و به روشنی با خردگرایی قارهای که منگر، بومباورک، میزس و روتبارد از آن پشتیبانی میکنند، مخالف است.
🌐روتبارد همچون منگر، بومباورک و میزس خردگرایی بیپرده و منتقد همه گونههای نسبیگرایی اجتماعی چون تاریخیگری، تجربهگرایی، پوزیتیویسم، ابطالگرایی و شکاندیشی است. همچون اسلاف به رسمیت شناختهشدهاش، روتبارد پشتیبان این دیدگاه است که قوانین اقتصادی نه تنها وجود دارند، بلکه به گونهای مشخصتر، قوانینی «دقیق» (به بیان منگر) یا «پیشاتجربی» (به بیان میزس) هستند. بر خلاف گزارههای علوم طبیعی (تجربی) که باید پیوسته در برابر دادههای تازهای که همیشه از راه میرسند، آزمون شوند و از این رو اعتبارشان هیچگاه نمیتواند فراتر از اعتباری فرضی باشد، گزارههای علم اقتصاد با روابطی ذاتی و غیرفرضی سروکار دارند و اعتباری بیچون و چرا به خود میگیرند.
🌐بر پایه جریان اصلی اقتصاد اتریشی، همه قوانین اقتصادی را میتوان با استنتاج، از چند واقعیت انگشتشمار ساده درباره طبیعت و انسان (منگر) یا از یک اصل موضوع واحد (میزس) و چند فرض انگشتشمار تجربی- و دارای قابلیت آزمون تجربی- بیرون کشید. اصل موضوع واحدی که میزس به آن اشاره دارد، این گزاره است که «انسان کنشگر است» که اگر آن را به چالش کشیم، ناگزیر در تناقضی اجرایی گرفتار میشویم و از این رو بیچونوچرا درست است. (تناقض اجرایی هنگامی رخ میدهد که محتوای یک گزاره با آنچه در آن پیشفرض شده، در تعارض باشد. مثلا اگر کسی بگوید «من مردهام»، در چنین تناقضی گرفتار آمده، چون خود عمل بیان این گزاره پیشفرض میگیرد که فرد زنده است.)
🌐روتبارد همچون اسلاف خود آزمون گزارههای اقتصادی به میانجی کاوش در دادههای تجربی را نه ضروری میداند و نه حقیقتا ممکن. تجربه میتواند اعتبار یک قضیه اقتصادی را نشان دهد، اما هرگز نمیتواند آن را رد یا ابطال کند، چون اعتبار قضایای اقتصادی دستآخر تنها بر اعتبار بیچون و چرای اصل موضوع کنش و اعتبار (و اعمال صحیح) قواعد استدلال قیاسی و استنتاج منطقی استوار است. به واقع کوشش برای «آزمونتجربی» یک قانون اقتصادی، متضمن خلط مقوله است و نشانهای است از سردرگمی. (خلط مقوله به معنای قرار دادن شی در مقولهای است که به آن تعلق ندارد)
گذشته از آن روتبارد همچون اسلاف خود، منگر، بومباورک و میزس سرسختانه به فردگرایی روششناختی و معرفتشناختی پایبند است. تنها افراد دست به کنش میزنند و بر این پایه همه پدیدههای اجتماعی را باید به مثابه نتیجه کنشهای هدفمند فردی شرح داد (منطقا بازسازی کرد). هر توضیح «کلنگرانه» یا «انداموشانگارانه» را باید قاطعانه به عنوان شبهتوضیحی غیرعلمی رد کرد. به همین سان، هر توضیح مکانیکی از پدیدههای اجتماعی را باید غیرعلمی خواند و دور انداخت. انسانها در شرایط نااطمینانی دست به کنش میزنند. انگاره تعادل مکانیکی اجتماعی تنها تا هنگامی سودمند است که سبب شود بتوانیم دریابیم که کنشها چه نیستند و از چه لحاظ تفاوتی بنیادین با کارکردهای ماشینها و روباتها دارند و در مقولهای متفاوت از آنها جای میگیرند.
📚بزرگان مکتب اتریش، محسن رنجبر