آقاي شايگان! گويا بعد از انشعاب مذهبيون از كنفدراسيون، از سوي عدهاي از اعضاي كنفدراسيون به جلسات ايشان حمله ميشده است. شما اين موضوع را تأييد ميكنيد؟ اين جرياني بود كه به رهبری فردی بهنام “محمد امينی” پسر همان امينی كه شهردار دكتر مصدّق و فردی بسيار مبارز بود، هدايت ميشد. اينها بهخصوص در قسمتهاي مركزي آمريكا كه اعضاي كنفدراسيون كمتر بودند، رشدكردند و البته هيچگاه نتوانستند در هيأت دبيران كنفدراسيون حضور داشته باشند يا نقشي تعيينكننده داشته باشند. حتي در يكي-دو كنگره هم كه شركتكردند، واقعاً هيچ نقشي نداشتند. اين افراد متأسفانه اين سياست غلط را داشتند كه درگيريهاي فيزيكي ايجاد ميكردند.
اشاره:
نقل روایتِ دکتراحمد شایگان و دکتر امیراصلان افشار دربارۀ چماقداری آقای محمدامینی،موجب انکارِ و اعتراضِ وی شده است.«برای ثبت درتاریخ »،ما عینِ روایت دکتراحمدشایگان(پسردکترعلی شایگان،از رهبران جبهۀ ملّی) را در زیر نقل می کنیم . اسنادِ دیگر را در زیرِ همین مطلب خواهیدخواند.
دراین شرایط حسّاس ، ماعلاقه ای به این بحث نداشتیم ولی از آنجائیکه گفته اند:«دیوار حاشا بلند است» ،فعلاً به این موارد اشاره کرده ایم «تا سیه روی شود هرکه در او غَش باشد».
***
نقل از: نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی
نشريه سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدّق
هژير پلاسچي / شايا شهوق
![]() لطفاً براي ورود به بحث بهعنوان فردي كه در آمريكا فعاليت ميكردهايد درمورد شكلگيري كنفدراسيون در آمريكا توضيح بدهيد؟ هرچند من در اوايل شكلگيري كنفدراسيون، بهدليل دوري از محل فعاليت دانشجويان مخالف ايراني، در فعاليتهاي دانشجويي دخيل نبودم، اما بهخاطر پدرم و نقش ايشان در فعاليتهاي مخالفان رژيم در آمريكا، در جريان قضايا قرار ميگرفتم. پدر من “سيدعلي شايگان”، از اعضاي جبههي ملي و همرزمان مصدق بود كه سه سال در ايران زنداني بود و پس از آزادي در سال 1336 از ايران رفت. بقيهي اعضاي خانواده در سال 1337 و من پس از گرفتن ديپلم در سال 38 به او پيوستيم. پدر من بهمحض ورود بهآمريكا جبههي ملي در آمريكا را تأسيسكرد و همزمان جبههي ملي در اروپا به وسيلهي “خسرو قشقايي” تشكيل شده بود. همزمان با تشكيل جبههي ملي، عدهاي از دانشجويان در آمريكا بر عليه شاه تظاهراتكردند و در كنگرهي سازمان دانشجويي ايرانيان در آمريكا كه وابسته به رژيم بود، شركتكردند. اين افراد در كنگره با “اردشير زاهدي” كه سفير ايران در آمريكا بود درگيرشدند و زاهدي از جلسه خارج شد. در نتيجه، فعالان جبههي ملي در انتخابات پيروز شدند و سازمان دانشجويان ايران در آمريكا رسماً از زير بليط رژيم بيرون آمد. يكسال بعد، اولين كنگرهي كنفدراسيون برگزار شد كه دبيران آن، همه از ميان اعضاي جبههي ملي برگزيده شدند. البته اوايل اعضاي حزب توده هم در كنفدراسيون بودند كه بعدها بهدليل انشعاب سازمان انقلابي از اين حزب، نقش ايشان در كنفدراسيون بسيار كمرنگ شد.
ما بهشدت با ايشان مخالف بوديم و چندينبار هم در سازمان آمريكا كه من در آن دبير بودم بحث شد كه بايد اين افراد اخراج شوند. اين افراد هم با بچههاي مذهبي درگيري فيزيكي ايجاد ميكردند و هم با تروتسكيستها. تروتسكيستها هم داخل كنفدراسيون نشدند و آنها هم مانند مذهبيون ميخواستند در يك محيط تميز فعاليتكنند. اينها سازمانهاي جنبي و ايدئولوژيك دانشجويي بودند و بههيچوجه نميتوان آنها را سازمانهايي دموكراتيك دانست. اين سازمانهاي جنبي ريشه در دوران انقلاب روسيه داشتند و پيش از آن، چنين چيزي در تاريخ جنبش چپ وجود نداشت بلكه لنين باني اين نظريه بود. ما اما سازمان جنبيِ كسي نبوديم و اين آقايان سازمان جنبي ميخواستند. در همین باره: نقدی بر«سوداگری باتاریخ»ِمحمّدامینی(بخش ۱)؛ |