یک انسان لیبرال، کلان روایت ندارد؛
نسخه برای همهٔ زمان ها و مکان ها ندارد؛
نسخه برای سعادت همهٔ انسان ها در همهٔ کانتکست ها ندارد؛
ادعای تقریر ذهن خدا را ندارد؛
جنون و تفرعن و توهم قرآن را ندارد که بگوید: «خداوند می فرماید که…» و «تبیانا لکل شیء»؛
یک انسان لیبرال، می داند که «انسان چقدر خطاناک و حقیقت چقدر نایاب و مرموز» است؛ او می داند که چقدر حدود دانایی بشر تنگ است و نیز می داند که بسی از امور اساسا ندانستنی ست؛
انسان لیبرال، عقد اخوت با هیچ فرقه و نحله ای ندارد؛ یک انسان لیبرال، عاشق خود راه و فرآیند تفکر است و می داند این راه، انتها ندارد و چون قرآن دچار توهم کمال نمی شود؛
انسان لیبرال تنها یک یقین دارد؛ آنهم یقین به نایابی یقین و رهایی از یقین جازم است؛
انسان لیبرال، تاکتیکی از حقوق بشر دفاع نمی کند؛ او می داند که عدالت بدون مراعات حقوق بشر، یک شیر بی یال و دم و اشکم است؛
انسان لیبرال، یکسری امور عرفی و تاریخی را مقدس و فوق نقد نمی داند و خون انسان های انضمامی را به خاطر خرافات و اباطیل و جهل مقدس اجدادش در شیشه نمی کند؛
بزرگترین معلم انسان لیبرال، واقعیت است و یکی از واقعیات، پر آفت و خطاناک و خطر خیز بودن «قدرت سیاسی» است؛ پس، از تجربهٔ تاریخی درس می گیرد و تا می تواند به توزیع و تحدید قدرت سیاسی می اندیشد؛ نه اینکه مثل بز اخفش، قدرت نهاد دین را با قدرت نهاد دولت ترکیب کند و اژدهای قدرت سیاسی را به هیولایی هفت-سر بدل سازد و مآلا قدرت سیاسی را مقدس نماید و مثل یک ساده-دل ابله، یک نظام بشری و خطاناک سیاسی را «نظام مقدس» بنامد و…
ع-موثق
@cafe_andishe95