آیا هایک یک لیبرال محافظهکار بوده است؟ پاسخ به این سوال چندان آسان نیست اما بررسی دیدگاههای او در این باره میتواند به شناخت بیشتر آراء و افکار این فیلسوف و اقتصاددان شهیر کمک نماید.
هایک در خاطرات فعالیتش در شیکاگو اینگونه در باب محافظهکاری مینویسد:
محافظه کاری گرچه عنصر ضروری برای هر جامعه با ثبات است اما یک برنامه اجتماعی نیست در تمایلات ملیگرایانه پدرمآبانه و قدرت ستایی خود اغلب به سوسیالیسم نزدیکتر است تا لیبرالیسم واقعی و با گرایشهای سنتی ضد روشنفکری و اغلب اسرارآمیز خود هرگز، به جز در دورههای کوتاهی از سرخوردگی، برای جوانان و تمامی افراد دیگری که اعتقاد دارند اگر قرار است این دنیا مکان بهتری شود و انجام برخی تغییرات مطلوب است، جاذبه نخواهد داشت.
از منظر هایک ” نظم گسترده موجود در جوامع متمدن امروزی محصول طراحی آگاهانه هیچ متفکری نیست بلکه نتیجه پیروی غیرعامدانه از برخی اعمال و عادتهای سنتی و به طور عمده اخلاقی است که بسیاری از آنها برای انسان مطبوع نیست و انسانها از درک معنای آنها عاجزند و اعتبار آنها را نمیتوانند اثبات کنند با این حال این اعمال و آداب توسط فرایند انتخاب تحولی به صورت نسبتا سریعی گسترش مییابند. منظور، انتخاب طبیعی گروههایی است که از آنها پیروی میکنند و بدین وسیله جمعیت، ثروت و توان آنها نسبت به دیگر گروهها فزونی میگیرد.
با این توصیف آیا میتوان ادعا کرد هایک یک پروگرسیو تمام عیار است؟ هایک در کتاب مطالعاتی در فلسفه، سیاست و اقتصاد اشاره میکند کنار گذاشتن سنتها و ارزشهای فعلی به صورت دفعی و بنا کردن روشی نو به یکباره خطرناک است اما این به معنای ایستا بودن و غیرقابل انتقاد بودن نیست.
جامعه آزاد از نظر هایک جامعهای است که در آن سنتهای متفاوت و متمایز تحت حکومت قانون وارد رقابتی صلح آمیز میشوند هایک تأکید میکند به هنگام رسیدن به قلمرو قواعد نهایی ناشناختنی باید باز ایستیم و زمانی که به سنتهای قوامبخش و بنیانساز زندگی اجتماعی میرسیم باید توقف کنیم این سنتهای قوام بخش و بنیانساز همانند اشکال زندگی، نمیتوانند موضوع نقد باشند زیرا آنها در نقطه ختم و نهایت نقد و توجیه قرار دارند آنها صرفا به ما عطا شدهاند و باید آنها را بپذیریم اما این بدان معنا نیست این سنتها در طول زمان تغییر نمیکنند. البته هایک در اینباره که این سنتهای قوام بخش و بنیانساز چه سنتهایی هستند، توضیح بیشتری نمیدهد اما میتوان اذعان کرد که چنین سنتهایی احتمالا در جوامع مختلف متمایز خواهند بود.
هایک در کتاب فردگرایی و نظم اقتصاد با تمایز بین لیبرالیسم کاذب و حقیقی میگوید:
لیبرالیسم کاذب با تکیه بر فردگرایی انسان را از جامعه جدا میکند اما لیبرالیسم واقعی فردیت انسان را بخش ارگانیک از زندگی اجتماعی میپندارد. در لیبرالیسم کاذب عقلگرایی افراطی نقشی معمارانه و ساختمانگر دارد حال آنکه در لیبرالیسم واقعی عقل، نقاد و توضیح دهنده است و عاملی است در فرایند تکامل فرهنگی، عقل در این مفهوم ذاتا در کاربردش مقید و محدود است. در سنت لیبرالیسم کلاسیک واقعی انسان مخلوق زندگی اجتماعی است و نه خالق آن . او ادامه میدهد آنچه لیبرالیسم راستین و لیبرالیسم دروغین را از هم متمایز می کند فردگرایی راستین و فردگرایی دروغین است با انتساب لیبرالیسم و بنابراین مدرنیسم به خردگرایی صنعگرا تاریخ اندیشه تحریف شد و معاندان هرکسی را که به خردگرایی تکاملی معتقد بود محافظهکار و حتی مرتجع خواندند. هایک استدلال میکند که این بخشبندی کاذب است.
از منظر هایک لیبرالیسم دیگری وجود دارد که لازمه آن فردگرایی راستین است و کاملا با مدرنیته انطباق دارد و بنابراین ارتجاعی نیست به معنای اینکه بخواهد نهادها و شرایط پیش از مدرن را بازگرداند بلکه طرفدار فهم عمیقتر نهادها و تکامل جامعه مدرن است و بنا را بر تشیک در نیرو و گستره عقل آدمی میگذارد.
از دیدگاه هایک آنچه توانسته انسان را به مرتبه رفیع زندگی در جوامع بزرگ و متمدن نایل گرداند چیزی جز سنت نبوده است که میان عقل و غریزه قرار دارد.
جان گری در کتاب فلسفه سیاسی فون هایک در توضیح این دیدگاه هایک مینویسد: ” فلسفه هایک دو نوع اعتقاد متضاد یعنی اعتقاد به فردگرایی اختیارگرانه و اعتقاد به سنتگرایی فرهنگی را توأمان دارد هایک تأکید میکند رفتاری که قید و بند سنت اخلاقی بر آن نباشد خود میتواند پایداری و ثبات اجتماعی بنیان آزادی را تهدید کند از دیدگاه هایک فردیت انسان برای بروز و حتی هستی خویش وابسته به قالبی فرهنگی از عادتهای سنتی است که تواناییهای فکر و اخلاقی فرد را شکل میدهد و درآن نفوذ میکند.
در نظر هایک فردیت انسان محصول سنت است به همین دلیل نمیتواند در تقابل با دعویهای سنت قرار گیرد. به عبارتی فردگرایی از منظر هایک نافی جامعه نیست بلکه در پیوند با جامعه و سنتهای حاکم بر آن معنا مییابد (به نظر میرسد با این دیدگاه اگر رفتاری فردی در تقابل با سنت اجتماعی قرار گیرد هر چند آزادیهای فردی آن را تصدیق کند مورد تأیید نمیتواند باشد).
با این حال هایک در رابطه با آزادی بازار معتقد است بازنگری در تمامی ارزشهایی که آزادی بازار متکی به آن است ضروری است جان گری خود این بخش را مورد نقد قرار میدهد و معتقد است از منظر اقتصادی هایک یک لیبرال رادیکال است که علیرغم آنکه بر عدم دخالت عقلانیت صنعگرا تأکید دارد اما در حیطه بازار معتقد است هر مانعی باید حذف شود لذا هایک دچار تناقض در اندیشه است.
به نظر میرسد در دفاع از آزادی بازار هایک یک رادیکال است برای او آزادی بازار ارجح بر هر چیزی است و در برخورد با ارزشهای بازار ملاک عمل را آثار آن بر آزادی بازار قرار میدهد اما در برخورد با سایر سنتها به ویژه سنتهای اجتماعی او یک محافظهکار است و تأکید دارد در برابر این سنتها خرد ملاک مخالفت و موافقت است اما بدین معنا نیست که با عقلانیت صنعگرا و ساختمانگر در پی تخریب آن بود بلکه اگر در سیر تکامل اجتماعی و در میدان رقابت، سنتی تغییر یافت باید آن را پذیرفت.
https://t.me/Catalax